چهار شعر از لیلا فلاحی سرابی
لیلا فلاحی سرابی متولد ۱۳۶۴ در خرم آباد است و از چهارم دبستان به دلیل شغل پدرش، در خوزستان، بندر ماشهر زندگی میکرده است. دورهی کارشناسی و کارشناسی ارشد را در شهید چمران اهواز گذراند و نوشتن شعر را از ۱۶ سالگی شروع کرد و همزمان به انجمن شعر ماهشهر میرفت. در آن انجمن، به گفتهی خودش با افراد مستعد و آگاهی آشنا شد. افرادی مثل ابراهیم دمشناس و فرزاد آبادی. خودش اعتقاد دارد که فضای شعر جنوب تاثیر بسیار زیادی روی او داشته است. هم اکنون کمتر از دو سال است که در تهران زندگی می کند و کتاب انزوای اجتماعی در جامعهی مدرن را که یک کتاب تخصصی در حوزهی جامعه شناسی ست به انتشارات جامعهشناسان سپرده است. این کتاب قرار است تا یک یا دو ماه آینده راهی بازار شود.
«پنج شنبهی ولگرد»
به لحظاتی نزدیک میشویم
و موذیانه دعا میکنم
انگشتت را گاز میگیرم
دردم نمیگیرد
به صورتت چنگ میزنم
انگار نه انگار
بگو/ غروب را ببندند
من از تفتیش عقاید یک برگ برمیگردم
وقتی…/ یک مرد
تمام شعرش
در سرزمینی پست پارو میزند
من میایستم
و برای اولین بار شک میکنم
به تنفسی مداوم
به تنی که اولین بار تواش ساختی
نه !
از همین جا بود
من همه چیز را سر جای خودش دیدم
در من حلول کرده بود
روح شکست خوردهی پدرانم
و دختر
یادگارهای پدرش را
متواضعانه نگاه میکند
ارواح مطهر
بر شاخههای درختان
نظارهگرِ
فرو ریختن آخرین برگ بودند
بهار چه بود؟!
که صندوقچهاش زیر خاک قایم شد
از غروب
بر شاخههای درختان
از ارواح
بر دستهای من
از خطوطی مبهم/ خمیده / شکسته
ارتباط ما قطع شد
و ترانه ها
روی دستم ماند
از غروب
بر شاخه های درختان
از ارواح…………
“مرداد ۸۲ – بندر ماهشهر”
ــــــــــــــــــــــــــ
«لذت بخش»
سیاهیِ لذت بخش
است ها
رنجِ بسیارِ تنها یک چشم
با از اواسط چیزی بریدن باران میگیرد
در انحنای صورت
سرزمین طویلی ست
انباری از هستههای وحشتزا
در دیدگان دالانهای خاموشی
بود کنار و کنارش بودم
باران !
با از اواسط چیزی بریدن باران میگیرد؟
ای تو بگو
در من انتشار آینه چیست
سیاهی لذت بخش
است ها
رنجِ بسیارِ تنها یک چشم
” اردیبهشت۸۳”
ــــــــــــــــــــــــــ
«سرانجام از آینه زنگار برگرفتیم»
باز
راهی وُ خروشان
سیل عظیمی ست
دستاورد من / با تو دستم بی انشعاب
از آفتاب
انوار وُ
تاجی به سر داری
میرود از در بیرون
پناه/ حیاط کوچک خانه
وَ
خنده که نمیخواهم زخم زبان من باشد
بگیرانم از سینیها/ پر از گلابی و انار و نارنج
من فال میگیرم
برای تو که میگفتی:
احتمال ها همه از دوست داشتن تو برمیخیزند
پس پرواز بر فراز در
و شکل گیری پرنده ها امکان پذیر است.
سپس این ساعات آخر زیر لامپ های نئون
در آوار دو بحر غول آسا
پر بدون پرنده زیستن نمیتواند و مثال چنین زیست نامعلومی اینکه اقشار جامعهی امروز ایران بدانند:
صبح / صبح های خیلی زود
سواران لب هات را مشایعت میکنند
دو تا چشم و دروازه گشوده
وطن در حکومت خورشید ها ظلمانی ست
ای خواب بر پیکرت صلیب و صدات بر در کلید
وطن در حکومت خورشیدها ظلمانی ست
مرا ببر
ابتدا دستم را بگیر
مرا
ببوسان، بچرخان، بر شانه بنشان
پس
پرواز بر فراز در
و جفت گیری پرنده ها امکان پذیر است.
“پاییز ۸۴”
ــــــــــــــــــــــــــ
«از روبرو»
و مثلِ طبیعت که خزانِ پشتِ باغ هاست
من در میان ردیفی از چنار کمین کردم
بی گفتگو یا با گفتگو سلولِ سبزِ برگها سهمی نداشت
از روبرو
از روبرو
از روبرو
از روبرو
از روبرو پلنگِ زخمیِ وحشت واقعی ست
در جنگلی که میرود با وعده های سبز خود ، با وعده های رسیدن یا ابر سیاهِ کافی
جرقهای ناگهان کافی ست
“مرداد ۹۱”
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید