«کاناتوس تن» متنی کوتاه از فرناز جعفرزادگان
اگر زندگی را به مثابهی یک راه برای رسیدن به اهداف خود بیانگاریم، این راه، چال و چولهها و طبیعتاً زیباییهای خاص خود را دارد، درزمان گذر از این چالهها، مقاومت و شجاعت، آن حقیقت برخاستهی وجود، امریست بیبدیل که پیش و پس ما میایستد برای جلو رفتن و هل دادنمان در مسیر…
در عسرت اندیشیدن و قدم زدن، گاهی میتواند ما را به اوج برساند اما مبادا در این راه دچار استبداد وقت شویم، که در این مواجهه قبل از هر چیز نیروی مقاومت درون، با شجاعت برمی خیزد تا فریادها را پاسخ شود و فرازی از ما، به میان میآید تا همصدای هم، در رنجها و دردهامان شویم.
باید در حیطهی قدرت، نیروی کنشی، برسازنده و آفرینشگر، باشیم، یعنی گرفتن شر تا حد امکان برای زایش خیر، نه برعکس…،
باید پرومتهوار آتش را دزدید و در فلوت جادویی دمید تا انسان و انسانیت را هوایی روشن بدمد،
و نور زایشی دیگر داشته باشد…
به نورستهها اندیشید و افکار خنزر پنزری هزاران ساله را پس زد.
و در کاناتوس تن، ذهن را جور دیگر تعمید داد، تا بکارت معنایی دیگر یابد،..
شاید روزی راستی و درستی، حقیقت روزگار را ستایش کنند، آن روز که انسان، هرآنچه را که حقیقت میپندارد بیهیچ واهمهای بگوید.
#فرناز_جعفرزادگان