کاندیداتوری هاشمی، باخت رهبری است
گفتوگوی شهرگان با احسان مهرابی
شهرگان: یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران حدود یک ماه بعد برگزار میشود در شرایطی که کشور با بحرانهای بسیاری مواجه است. سیاستهای خارجی محمود احمدینژاد، رئیس دولت ایران، به تحریمهای گستردهای انجامیده است که اقتصاد کشور را تحلیل میبرد. از سویی پرونده انتخابات پیشین همچنان گشوده مانده و حکومت ایران نتوانسته است به اتهام «تقلب» و «دستکاری آرا» پاسخی به جز سرکوب معترضان بدهد، بهطوری که میرحسین موسوی و مهدی کروبی، دو نامزد اصلاحطلب آن انتخابات، هماکنون در حصر خانگی بهسرمیبرند.
اما همانطور که اصلاحطلبان در سالهای اخیر از حکومت ایران رانده شدهاند، چهرهها و گروههای سیاسی بسیاری نیز خطر حذف شدن از قدرت را احساس میکنند که این مسئله باعث شده است، انتخابات این دوره اهمیتی دو چندان برایشان داشته باشد و آن را به عنوان تنها و آخرین فرصت بقای خود در نظر بگیرند.
شهرگان درباره این انتخابات گفتوگویی با احسان مهرابی، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی انجام داده است که میخوانید.
این روزها و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری پرسشی که شاید به اندازه نتیجه انتخابات اهمیت یافته باشد، پرسش درباره سرنوشت محمود احمدینژاد و یارانش است. انگار که نه تنها دوره ریاست جمهوری او به پایان رسیده، بلکه حیات سیاسیاش هم خاتمه یافته است. آیا او و حلقه اطرافیانش میتوانند همچنان موقعیت خود را در حکومت حفظ کنند؟
-معمولا در پایان هر دوره انتخابات ریاست جمهوری تلاش نیروهای درون دولت برای ادامه دولت فعلی در دولت آینده آغاز میشود. درسال ۱۳۷۵ وزرا و مدیران هاشمی بحث تغییر قانون اساسی و تمدید ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی را مطرح کردند که این امر با مخالفت رهبری مواجه شد و بخشی از وزرا به سمت محمد خاتمی رفتند و بخشی نیز به سمت ناطق نوری. در این دوره هواداران احمدینژاد سرنوشت خود را به اسفندیار رحیممشایی گره زدهاند و چنانچه او رد صلاحیت شود دیگر کاندیداهای دولت کمتر امکان رایآوری دارند. سرنوشت گروه حامی احمدینژاد در انتخابات نیز در نهایت بستگی زیادی به معادله نهایی انتخابات دارد. چنانچه اصلاحطلبان و یا هاشمی رفسنجانی در انتخابات حضور داشته باشند ممکن است هواداران رهبری تن به حضور مشایی در انتخابات بدهند.
انتقاد محافظهکارانی مانند علی مطهری، احمد توکلی و یا وزرای سابق محمود احمدینژاد، مانند مصطفی پورمحمدی و منوچهر متکی از دولت چندان عجیب نیست؛ اما چه شد چهرههایی مثل حمید رسایی یا حسین شریعتمداری که تا همین تازگی احمدینژاد را ستایش میکردند، در این روزهای آخر به او پشت کردند؟
-احمدینژاد از ابتدا کاندیدای اصلی اصولگرایانی چون پورمحمدی و متکی نبوده و آنها در شورای هماهنگی اصولگرایان علی لاریجانی را به عنوان کاندیدای خود مطرح کرده بودند. در نهایت اما در روزهای آخر، نهادهای زیر نظر رهبری، مانند بسیج و سپاه بر رای دادن به احمدینژاد توافق کردند. هر چقدر هم که فاصله احمدینژاد با رهبری افزایش یافته انتقاد افراد وابسته به رهبری از احمدینژاد بیشتر شده است؛ اما نباید فراموش کرد که نهادها و افراد وابسته به رهبری در مقابل هاشمی رفسنجانی، احمدینژاد را انتخاب کردند و علیرغم تمام انتقادها اگر دوباره مجبور به انتخاب بین احمدینژاد و هاشمی باشند، احمدینژاد را انتخاب خواهند کرد. انتقادهای اصولگرایان سنتی از احمدینژاد اما بیشتر از موضع اصولگرایانه است.
گمان نکنم در هیچ کدام از دورههای انتخابات ریاست جمهوری ایران به اندازه این دوره، چهرههای سیاسی «احساس تکلیف» برای نامزدی کرده باشند. دلیل تعدد نامزدهای انتخابات یازدهم چیست؟ و چرا اکثریت قریب به اتفاق آنان از میان محافظهکاران هستند؟
-شاید یکی از دلایل، ریاست جمهوری احمدینژاد است که بسیاری از چهرهها احساس میکنند که نسبت به زمان کاندیداتوری احمدینژاد سوابق اجرایی بیشتری دارند. از سوی دیگر با توجه به وضعیت نامناسب کشور، کاندیداها فکر میکنند اگر عملکرد متوسطی هم داشته باشند در قیاس با عملکرد احمدینژاد موفقتر جلوه خواهند کرد.
اصولگرایان سنتی نظیر محمدرضا باهنر و یا آل اسحاق که وابسته به نهادهایی چون جامعه اسلامی مهندسین و یا حزب موتلفه هستند، با دیدگاه متفاوتتری در عرصه انتخابات حاضر شدهاند. قدرت گرفتن دولت احمدینژاد از یک سو و حضور نهادهای زیر نظر رهبری درعرصه سیاست باعث شده که این اصولگرایان تاثیرگذاری سابق خود در سیاست را از دست بدهند. از این رو آنان در این دوره حضوری با هویت روشنتر در انتخابات را در دستور کار خود قرار دادهاند. مشکل اصولگرایان اما این است که بعد از مجلس چهارم رایدهندگان سنتی خود را با نهادهای زیر نظر رهبری آمیختهاند و تفکیک این رایدهندگان سخت شده است.
در غیاب اصلاحطلبان و با توجه به حوادث سال ۸۸ تعدد کاندیداهای اصولگرایان در نهایت به نفع نظام خواهد بود، چرا که باعث القا این نکته خواهد شد که در غیاب اصلاحطلبان همچنان چهرههای توانمندی برای کاندیداتوری ریاست جمهوری و اداره کشور حضور دارند. تعدد کاندیداها از سویی باعث جلوگیری از دو قطبی شدن انتخابات میشود. چند قطبی شدن انتخابات تنشهای شبیه به انتخابات سال ۸۸ را کاهش میدهد و از سوی دیگر رئیس جمهور با رای پائین انتخاب شده و نمیتواند مانند خاتمی و احمدینژاد چندان در مقابل رهبری مدعی باشد. البته همه اینها به شرط این است که شرایط همین گونه باقی بماند و اصلاحطلبان و یا هاشمی رفسنجانی وارد عرصه انتخابات نشوند. در صورتی که هاشمی رفسنجانی و یا خاتمی کاندیدا شوند اصولگرایان و نهادهای زیرنظر رهبری مجبور به تغییر استراتژی خود خواهند شد.
نامزد رهبری کیست؟ آیا این دوره آقای خامنهای مانند دو دوره قبل نیروهای خود را برای حمایت از نامزد خاص خود بسیج خواهد کرد؟
-اگر شرایط برای رهبری کاملا مهیا باشد و بخواهد نظر واقعی خود را اعمال کند مطلوبش چهرههایی چون علیرضا زاکانی و یا سعید جلیلی هستند. علیرضا زاکانی به دلیل عضویت در بسیج دانشجویی میتواند نظر مثبت نهادهای زیرنظر رهبری را هم با خود داشته باشد. تجربه احمدینژاد اما بسیاری از نزدیکان رهبری را نسبت به هندوانههای سربسته این چنینی بدبین کرده و معتقدند باید افرادی رئیس جمهور شوند که حداقلهایی از سابقه اطاعت از رهبری را داشته باشند و با این تحلیل گزینههایی مانند ولایتی شانس بیشتری دارند. مشکل چهرههایی مانند ولایتی و یا قالیباف برای جلب حمایت نهادهای زیر نظر رهبری این است که آنها معمولا حاضر به مواجهه مستقیم با هاشمی رفسنجانی نیستند و ممکن است از برخی چهرههای نزدیک به هاشمی نیز در دولت خود استفاده کنند. از این رو رهبری و نهادهای زیرنظر او به هیچ قیمت حاضر به قدرت گرفتن دوباره هاشمی نیستند؛ بنابراین چهرههایی مانند ولایتی سعی کردهاند در تبلیغات خود اعلام کنند که دولتشان دولت «آقا اجازه» خواهد بود به این تعبیر که همه اقدامات خود را با رهبری هماهنگ خواهند کرد.
خاتمی میآید یا نه؟ هاشمی چطور؟ آیا صلاحیت خاتمی یا هاشمی در صورت ثبتنام در انتخابات تایید میشود؟
-هاشمی به نسبت خاتمی انگیزه قویتری برای کاندیدا شدن دارد؛ اما رای آوردن خاتمی طبیعتا راحتتر خواهد بود. هاشمی چیزی برای از دست دادن ندارد حتی اگر بازنده انتخابات باشد بار دیگر در درگیری با آیتالله خامنه ای برنده خواهد بود چرا که کاندیداتوری هاشمی به معنای بازی باخت، باخت برای رهبری است. چنانچه هاشمی تائید صلاحیت نشود نظام هزینه زیادی برای رد صلاحیت او پرداخت خواهد کرد. تائید صلاحیت هاشمی نیز باعث دلخوری حامیان تندروی رهبری میشود. هاشمی حتی اگر به شخصه در انتخابات حضور پیدا نکند به دنبال تاثیرگذاری بر انتخابات است.
در حال حاضر احتمال کاندیداتوری هاشمی بیشتر است هر چند که خاتمی نیز در مجموع بیمیل به کاندیداتوری نیست، اما طبیعتا اعلام کاندیداتوری او به معنای اعلان جنگ دیگر است و خاتمی هنوز برای این اعلان جنگ خود را آماده نکرده است.
فرض بگیریم اسفندیار رحیممشایی نیاید یا صلاحیت او تایید نشود؟ نامزد مورد حمایت احمدینژاد کیست؟ واکنش او به ردصلاحیت احتمالی اطرافیان خود چه خواهد بود؟
-هیچ یک از نزدیکان احمدینژاد به اندازه اسفندیار رحیممشایی شرایط لازم برای کسب رای را ندارند. ممکن است نزدیکان دولت در تحلیلهای خود چهرههایی مانند حمید بقایی را مد نظر داشته باشند، اما هیچ یک از این چهرهها به دلایل مختلف امکان جایگزینی به جای مشایی را ندارند. هیچ کدام از نزدیکان احمدینژاد به اندازه مشایی شناخته شده نیستند و جذابیتهای شخصی لازم برای رایدهندگان را ندارند.
غیرقابل پیشبینی بودن واکنش احتمالی احمدینژاد به رد صلاحیت مشایی برگ برنده اوست، چرا که این غیرقابل پیشبینی بودن رفتار احمدینژاد نزدیکان رهبری و اصولگرایان را نگران کرده است و به همین دلیل رهبری تاکنون دو بار تاکید کرده که انتخابات سر وقت برگزار خواهد شد. تاکید رهبری بر سر وقت برگزار شدن انتخابات شاید پیامی برای دولت است که آنان بدانند اگر انتخابات را برگزار نکنند نهادهای دیگر انتخابات را برگزار خواهند کرد؛ بنابراین احمدینژاد با برگزار نکردن انتخابات به سمت درگیری کامل با رهبری پیش خواهد رفت و تبعات این درگیری غیرقابل پیشبینی است. یکی دیگر از نگرانیهای نزدیکان دولت به جریان افتادن پروندههای اقتصادی بعد از انتخابات ریاست جمهوری است. از این رو شاید در یک اقدام پیشبینینشده احمدینژاد در مصالحه با رهبری از کاندیداتوری مشایی صرفنظر کرده و در ازای جایگاه بعدی خود در نظام و مصونیت قضایی نزدیکانش، حضور موثری در انتخابات ریاست جمهوری نداشته باشد.
اصلاحطلبان در این انتخابات چقدر بخت دارند؟ و چگونه میتوانند از این موقعیت بهره ببرند؟
-وضعیت اقتصادی کشور شانس اصلاحطلبان را برای پیروزی زیاد کرده است اما مشکل اصلاحطلبان نداشتن استراتژی و برنامه برای انتخابات است. اصلاحطلبان تمام تلاش خود را بر کاندیداتوری خاتمی و هاشمی متمرکز کردهاند و در صورت کاندیدا نشدن این دو زمان لازم برای معرفی فرد جدید را نخواهند داشت. اجماع اصلاحطلبان بر روی فردی به جز این دو نیز به سختی شدنی است. از سوی دیگر اصلاحطلبان مشکل تریبون و فرصتهای برابر برای تبلیغات را دارند، چرا که درنبود رسانههای گسترده مجبور به تبلیغات سینه به سینه هستند و از سوی دیگر بسیاری از افراد وابسته به اصلاحطلبان در شهرستانها در سال ۸۸ بازداشت و یا تهدید شدهاند و به همین دلیل انگیزهای برای حضور در انتخابات جدید ندارند. آنان همچنین باید هواداران خود را راضی به شرکت در انتخاباتی کنند که هیچ تضمینی برای سلامت آن ندارند. همه اینها باعث شده که وضعیت اصلاحطلبان همچنان مبهم باشد. تنها شانس اصلاحطلبان اما این است که مردم از وضعیت فعلی به ستوه آمده باشند و مانند دوم خرداد سال ۷۶ با وجود فرصتهای نابرابر کاندیدای خود را از میان اصلاحطلبان پیدا کنند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید