کرَهها را روغن نکنید
در سال ۲۰۰۳، آقای خاتمی، سفیر سوئیس را نزد جناب جرج بوش فرستاد و انعطافی را که حد و حصر نداشت به صورت پیشنهاد سازش تقدیم کرد. بهانه بوش در رد پیشنهاد ایران این بود؛ مراکز تصمیمگیری در ایران متعدد است و این «ارمغان» شما فردا میتواند به وسیله عوامل دیگری در ایران رد شود. پاسخ سفیر سوئیس هم این بود؛ این پیشنهاد حرف کل حاکمیت است! اما عکسالعمل بعدی دو طرف نسبت به نتایج این پیشنهاد چه بود؟ جرج بوش هم چنان خود را به ناباوری زد. خانم «رایس» وعده مطالعه و بررسی آن را داد و آقای «دیک چینی» آن را پرتش کرد. بگو به تخت سینه سفیر کوبید. نتیجه کار تعطیلی غنیسازی و بدتر از آن پذیرش پروتکل الحاقی بود. یعنی به مدعیان اجازه داده شد تا بیایند و از همه زیر و بم تشکیلات نظامی ایران از طریق صورتبرداری، تهیه عکس، فیلم و میکروفیلم آگاه شوند به طوری که پس از آن دیگر نمیشد گفت که ایران دارای اسرار نظامی است.
ایران به جای دریافت یک بارکالله، به پاداش لقب محور شرارت مفتخر گردید. یعنی محور شرارت هم این است که باید زد توی سرش و له و لوردهاش کرد. در قبال دریافت این پاداش! ایران به اقدامی نظیر نابود کردن داوطلبانه کوره اتمی در کره شمالی و یا بار کردن تمام تأسیسات اتمی خود در کشتی و حمل و ارسال آن از طرابلس به امریکا و اعلام بیدفاع بودن مثل صدام حسین دست نزد.
لیبی و عراق راه بیبازگشتی را انتخاب کردند اما کره شمالی و ایران شانس دومی را برای خود خریدند. لیبی و عراق به عصر حجر رهسپار شدند و ایران و کره شمالی هرچند تحریمهای سختتر از پیش را متحمل شدند اما برای رفتن به عصر حجر برای خود فرصت خریدند و این هجرت به عصر حجر را به آینده سپردند.
هنری کیسنجر که هرگز کسی از او جز حرف راست نشینده است؟! میگوید: «دشمنی با امریکا خطرناک است اما دوستی با امریکا مهلک!»
حال که صحبت از ما بهتران شده است، جا دارد خلاصه مصاحبه مشارالیه را در مورد آیندهای که برای خاورمیانه رقم زده است بشنویم: «هنری کیسنجر وزیرخارجه اسبق [امریکا] که علیرغم کهولت سن ۸۹ [اکنون ۹۲ ساله] هم چنان سیاست استراتژیک امریکا را اعلام میکند، در این آخرین مصاحبه خود که در آپارتمان شخصیاش با وی به عمل آمد گفت: «آمریکا در حال گسترش وام برای روسیه و چین است و در این استراتژی، آخرین میخ «تابوت» ایران است. کشوری که هدف اصلی اسرائیل است، جنگ میتواند شروع شود. من به پنتاگون گفته بودم که هفت کشور خاورمیانه به دلیل منابع طبیعی آنها باید مهار شوند (بر آنها مسلط شد) آخرین آنها ایران است. برای این استراتژی، پنتاگون تقریبا خوب عمل کرده و فقط ایران مانده است. ایران میتواند شرایط را به نفع ما رقم بزند. نیروهای جوان ما آمادگی چنین جنگی را دارد و ما میتوانیم از پس آن برآئیم. اگر نفت را مهار کنیم کشورها را مهار کردهایم وقتی «غذا» را مهار کنیم، ملتها را مهار کردهایم.»
از این رو به خلاصه این مصاحبه اکتفاء شده که تفصیل آن ممکن است حلاوتش دل شیفتگان آقای کیسنجر و طالبان حمله نظامی را بزند!
با این رهنمود، آقای کیسینجر به ششهفتم وعدههایش عمل کرده است. پس باید پی برد که چرا روسیه و چین و ایران از سوریه دفاع میکنند. اگر نتیجه دستورالعمل آقای کیسینجر را نمیدیدیم میتوانستیم این گفتههایش را به حساب تُرّهات و وراجیهای دوران کهولت ایشان بگذاریم. اما میبینیم که چنین نیست. وقتی این طرح برای ۶ کشور با موفقیت اجراء شده است چرا برای هفتمی نه! چرا برای هشتمی و نهمی و دهمی و . . . . یعنی تونس، مصر، یمن، لبنان و . . . . که جزء پروژه نبودند هم چون افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، سومالی، سودان و ایران اجراء نشود؟ نگران هزینه این پروژه هم نباید بود. در اینجا ناگزیریم جریان هزینه و خرابی وضع اقتصادی مجریان طرح ویرانسازی خاورمیانه را بیشتر بشکافیم.
پیشتر از اینها کشورهای تحت سلطه دو کورسوی امید داشتند. اول این که میتوانستند با پا گذاشتن بر دو لبه قدرت شرق و غرب، تا حدی آنان را وادار به ملاحظه کاری و رعایت بنمایند. همان طوری که پادشاهان قاجار با اتخاذ چنین سیاستی توانستند بین دو سنگ آسیاب انگلیس و روس، استقلال ایران را در مجمعالجزایر استعمار حفظ کنند. (۱) پس از فروپاشی شوروی و به قولی رسیدن به پایان تاریخ! با یک قطبی شدن جهان این فرصت از کشورهای زیر سلطه گرفته شد و این مژده به جهانیان داده شد که دیگر غرب تسلیحاتی نخواهد داشت و تمام هزینههای نظامی پس از این صرف رفاه مردم میشود!!!
دگر دریا طوفانی نخواهد شد / دگر رگبارها خالی نخواهد شد / دگر مرغی هراسان ز آشیان خود نخواهد . . .
که دیدیم این پایان تاریخ نبود بلکه آغاز فصلی از آن بود که در دورنمای تونل تاریک آن حتی کورسوئی هم دیده نمیشود.
مهندس بازرگان هم در وصیتنامه سیاسیاش گفت: در آستانه ورود به قرن بیست و یکم هیچ دیدگان روشنی را در پیش رو ندارد. دومین کورسوئی که در سالهای اخیر کور شده است این که:
پیش از این کشورهای زیر سلطه به این امید دل خوش داشتند که وقتی سلطهگران، ادامه سلطه خود را از نظر اقتصادی به سود کشور خود نمیدیدندند از ادامه آن خودداری میکردند، یعنی ادامه تجاوز را متوقف مینمودند. در یک کلام کوتاه میآمدند و وا میدادند. اما این شانس دوم بهخاطر فسادی که در سالهای اخیر گریبانگیر دولتمردان حریص شده است، از دست رفته است.
استدلال نانوشته این ذوات این است: حبیبهای ما ولو به بهای ورشکستگی کشورمان پُر بشود، بدهیها را نسل آینده خواهند پرداخت.
هزینه انتخاباتی از صفر دلار در زمان کارتر به بالغ بر میلیارد دلار در زمان «اوباما» رسیده است که میتواند هر دولتمردی را در افتادن به چاه فساد اغواء کند. اینها که گفته شد در مورد گربه عابد و زاهدی مثل «اوباما» صادق است، اگر نه عذر بوش و دوربریهای او، سرکوزیها، برلسگونیها، تونی بیلرها و . . . که دیگر خواسته است. وقتی در هر بار میلیاردها دلار در افغانستان و عراق گم میشود، وقتی با آن همه وسواسی که غرب نسبت به محصولات زرادخانههایش دارد، هربار میلیاردها دلار سلاح گم میشود؛ دیگر درآمدهای شرکتهای نفتی دیدهی کسی را به خود جلب نمیکند.
افزایش بدهی خارجی امریکا از ۶۰۰ بیلیون دلار در زمان کارتر به ۱۷ تریلیون دلار کنونی، دیگر کسی را به فکر افزایش تعداد کاسه به دستان جلو گداخانههای توزیع غذا در امریکا نمیاندازد.
پس حال که تجربه سوریه و لیبی ثابت کرده است بدون هزینه یا با هزینه کردن از جیب دیگران یعنی گاوان شیردهی چون عربستان سعودی، قطر، کویت، امارات و بحرین و با خیل مزدوران القاعده و سلفی و . . . میتوان پروژه آقای کیسینجر را پیاده نمود و مهمتر از آن جغرافیای منطقه را نیز تغییر داد دیگر چرا کوتاهی بشود؟
اینجاست که سنگ مفت، گنجشک مفت مصداق پیدا میکند. همیشه باد تزاح در میان شیعه و سنی / ز هر طرف که شود کشته سود امریکاست. حال که غارت علنی میتواند استراتژی باشه، دیگر چه لزومی دارد که برای غارت پیچیدگیهای استعمار نو را پیاده کرد. چرا به استعمار کهنه روی نیاوریم؟ در استعمار کهنه چه عیبی بود که باید به استعمار نو روی آورد؟
حُسن دیگر این نوع استعمار این است که برای استعمارگر تعهد اجرای واژه استعمار که معنی آن عمران است را نیز ایجاد نمیکند. برای این نوع عملکرد ابداعی باید به دنبال واژه جدیدی بود.
چه کسی میداند که نفت لیبی، نفت کردستان عراق به چند دلار فروخته میشود. چه کسی میداند که تمام موزههای بغداد و کابل به چه بهائی به موزهها و گالریهای اسرائیل و امریکا انتقال یافته است؟ لیبی در حال رجعت به فروش بشکهای ۱۲ سنت نفت است. زمان ملک ادریس است. شما باید فیلم گویا مستند «غارت موزه بغداد، ساخته پرداخته بیبیسی را میدیدید تا پی میبردید چگونه توجیه شده است که ارتش امریکا مثلا برای درهم شکستن مقاومت سربازان عراقی که در موزه بغداد سنگر گرفته بودند ناگزیر به حمله به موزه و شکستن درهای آن شده است. بیبیسی با همه توانش در صحنهسازی و صحنهپردازی، نتوانست حتی یک سرباز سلاح به دست یا حتی یک جسد از یک سرباز عراقی در سنگر موزه به نمایش بگذارد.
پس از این مسلما باید تجربه موفق غارت موزهها برای همه موزههای کشورهای اشغال شده به مرحله اجراء درآید. این فقط کارمندان دلسوخته و دلسوز موزه بغداد بودند که از غارت و تخریب آثار باستانی میهن خود مثل فرزند مردهها زار میزدند. آن چنان که امریکا در موقع سرنگونی مجسمه صدام نیز نتوانست بر تن ۵۰ سرباز امریکائی لباس مردم عراق را بپوشاند و در مقابل دوربین به پایکوبی وا دارد. کاری که خدای هر ناکجاآبادی از پس آن برمیآید.
«ادامه دارد»
ــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱ـ جواب انگلستان به طرفداران بقای سلطنت قاجاریه این بود؛ «این پادشاهان لعنتی قاجار طی یک قرن، هر روزه ما را برای جنگ روبروی روسیه قرار میدادند. لذا ما تصمیم گرفتیم برای همیشه طومار آنها را در هم بپیچیم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید