کریمه؛ این سرزمین از آن کیست؟ (بخش دوم و پایانی)
آیا انتظار امریکا در مورد پیروی بیقید و شرط روسیه که برخلاف منافع ملیاش میباشد، عادلانه است؟
بخش دوم و پایانی مقالهی سرگئی خروشچف (Sergei Khrushchev) درباره کریمه را پیش رو دارید.
سرگئی خروشچف عضو ارشد مؤسسهی بینالمللی مطالعاتی «واتسون» Watson در دانشگاه «براون» Brown در ایالت ماساچوست آمریکاست.
با تشکر از رویا که در ویرایش پس از ترجمه این متن با من همکاری صمیمانه داشت.(مترجم)
کریمه نخستین پدیدهای نیست که با این روش به استقلال رسیده باشد، و آخرین هم نخواهد بود. درگذشته، ایالات متحده طلسم امپراطوری بریتانیا را شکست، همان طور که کوزُوو (Kosovo) هم اخیراً از صربستان جدا شد. با همین ترتیب خیلی از کشورها به استقلال رسیدند مانند آبخاز (آبخازستان)، الجزایر، ناگورنو قرهباغ (قرهباغ کوهستانی)، تیمور شرقی، اوستیای جنوبی، چکسلواکی (که به دو بخش جمهوری چک و اسلواکی تقسیم شد)، و شاید بزودی اسکاتلند (به علت معلّق نگه داشتن همه پرسی برای استقلالشان).
در سال ۱۹۹۱ علیرغم قانون اساسی شوروی، اوکرائین استقلالش را بدست آورد. فهرست چنین کشورهائی ادامهدار است و در روند طبیعیِ جهانِ مترّقی و پویا، زمانی که بعضی اعلام استقلال میکنند، دیگران سرزمینهای مستعمراتی و زیرسلطهٔ خود را از دست میدهند. چنین فراگردی رنجآور است، اما ما به آن عادت کردهایم. همانند رسوائی بینالمللی که در اطراف کریمه فوران زد و به کشورهای همجوار آن که تا ۲۰۱۴ تقریبا چیزی از این شبه جزیره نمیدانستند، کشیده شد.
تئوریهای غیرواقعی
و همهٔ این مسائل ریشه در تصمیمگیری ایالات متحّده داشت؛ برداشتی غیرواقعی و گسترش یافتهٔ وطنی که واقعیت بینالمللی را درنظر نمیگرفت. برای نمونه، در مقطعی در امریکا، نظریه «دومینو» محبوبیت داشت؛ برحسب آن، اگر آنها فرصت دهند که یک کشور از مدار نفودیِشان جدا شود، بعد از آن همهی دنیا از هم فرو خواهد پاشید. این نگرش، نه تنها یک تئوری، بلکه یک توهّم بود و از این بابت هنوز ایالات متحّده و دنیا جانهای بیشماری را از دست میدهند.
اکنون در آمریکا توّهم دیگری بوجود آمده است. اگر آنها اجازه دهند که یکی از کشورهای شوروی سابق به روسیه نزدیک شود، سپس اتحاد شوروی دوباره احیاء میشود و یک نشانه از برگشت به دوران جنگ سرد است. یک چنین سناریوئی، بعد از ۲۵ سال استقلال در این کشورها، غیرممکن است، ولی حتی دلیل این مسئله هم جدّی گرفته نمیشود چون برای امریکائیها تخیل قویتر از واقعیت به نظر میرسد.
و البته تلاش امریکا برای جلوه دادن دنیای امروز به شکل دنیای امریکائی بر همه روشن است:
واشنگتن برای همه چیز تصمیم میگیرد – قضاوتی با ارزش یا بیارزش. به همان گونه که در دوران «صلح رُم»* وجود داشت. البته تا آن زمان که رُم سقوط کرد.
و بنابراین ایالات متحّده خواستهٔ خود را دیکته میکند، و این گرایشی است برای فراهم آوردن منافع ملّی که بازتاب آن، جدال بین نیروهای سیاسی داخلی است. بدین گونه امریکا قصّد و نظرش را به بقّیهٔ دنیا تحمیل میکند و از موضع خود به هیچ وجه عقبنشینی نمیکند، حتی به اندازه یک اینچ، اگرچه این وضعّیت به طور کامل آشفتگی محض باشد.
یک مسئلهٔ دیگر: باور به این که باراک اوباما رئیس جمهور سستی است؛ و ضعف او سبب میشود که هر اتفاقی در دنیا رخ دهد، بنحوی امریکا در آن درگیر شود. من نمیدانم که آیا اوباما یک سیاستمدار ضعیف است یا خیر ولی شخصا او را دوستداشتنی میدانم؛ امّا قدرت یک سیاستمدار و رهبر قدرتمند نیاز به اثبات دارد، هم به خودش و هم به اطرافیانش. او اختیار دارد که در مذاکرات با مخالفان خود شرکت داشته و برای توضیح موقعیت خود و درک طرف مقابل تلاش میکند؛ او همیشه حاضر برای یک توافق منطقی است و در نهایت حتی در موقعیتهای غیرممکن هم میتواند تصمیمگیری کند. به عنوان نمونه از این دست: رئیس جمهور جاناف کندی و رئیس شورای عالی دولتی، میکیتا خروشچف – هر دو سیاستمداران قدرتمند. با منش مناسب در طول بحران کوبا به یک راه حل قابل قبول برای دوطرف دست یافتند.
یک سیاستمدار ضعیف همیشه سعی دارد که به خود و اطرافیانش ثابت کند که او آن کسی نیست که آنها تصور میکنند؛ او ناگزیر به اثبات قدرت خود میباشد که در واقعّیت امر مبّدل به لجاجت میشود تا به قدرت. پس از طرح یک بیانیه، او به هیچ ترتیبی موضع خود را تغییر نمیدهد چون در غیر این صورت ضعیف جلوه میکند، و در عین حال از حضور در مذاکره اجتناب میکند چون مخالفین، او را به وحشت میاندازند.
در عوض او نمایندگانی را که آموزشهائی برای انعطافناپذیری و عدم سازش دیدهاند به جای خود میفرستد، خطوط قرمز ترسیم میکند، متوسل به تهدید و تحریم میشود و خواستار تسلیم بیقید و شرط از طرف مقابل است؛ به عبارت دیگر مذاکرات بیحاصل و بدون نتیجه. و هیچ کشور دارای غرور نفس حاضر به قبول تسلیم محض نیست.
در نتیجه، چنین سیاستمدار ضعیفی تمایل دارد که سریعا موقعّیت را به ستیزه و درگیری بکشاند به جای این که به راه حلّی بیندیشد. و این راهی است برای اثبات قدرتش – به خود و به دیگران – و به این دلیل او حاضر است جانهای بیشماری را به قربانگاه بکشاند.
او آماده برای تحمیل تحریم است، تحریمی که میلیونها نفر از مردم را به درد و رنج میکشاند، تحریمی که نه تنها به کشورهای مخالفِ همسو، بلکه به کشور خود نیز آسیب خواهد رساند. به همین دلیل، اعمال تحریم نه تنها به دشمن ضربه میزند، بلکه ایالات متحّده را هم از میلیونها مشتری توانمند محروم میکند. و همهٔ اینها برای اثبات یک چیز است – این که او ضعیف نیست!
درس از تاریخ
تکرار میکنم که من نمیدانم آیا اوباما سیاستمدار سستی است، اما دقیقا یک چنین نوعی از «عدم مصالحه» در اطراف کریمه راهاندازی شده است. رئیس جمهور امریکا برای گردهم آوردنِ ائتلافی تلاش کرد که خواستهٔ مردم را به رسمّیت نمیشناخت و این برضّد اصولی است که توسط پیشینیان او اظهار شده است.
بگذارید وُدرو ویلسون Woodrow Wilson (بیستو هشتمین رئیس جمهور امریکا) را به یاد آوریم که اعلام کرد هر ملّتی در ایالت خود حق تصمیمگیری برای ادارهٔ خود را دارد. یا رئیس جمهور کلینتون، که برای متقاعد کردن اسلوبودان میلوتسویچ Slobodan Milosevic دربارهٔ حق آلبانیائیهای کوزور در ایجاد یک کشور مستقل، بیتمایل نبود که از نیروی نظامی استفاده کند.
اکنون همه چیز در مسیر مخالف پیش میرود کریمهایها تهدید به تحریم میشوند که توسط اعمال مستقیم قدرت کییف بر آنها میباشد. و روسیه هم به دلیل اظهار حمایت «کریمه» تهدید به تحریم میشود. آیا چنین سیاستی عملی است؟ من شک دارم. این سیاست بیشتر تأثیر معکوس خواهد داشت: در واقع کشمکشهای داخلی کریمه را به بدست آوردن استقلال تهییج خواهد کرد و همین طور روسیه را برای به عهده گرفتن یک موضع محکمتر در حمایت از این جنبش، تشویق خواهد کرد. به یاد داشته باشیم چطور در قرن ۱۹، روسیه حامی مستحکمی برای جنبش رهایی بلغارها از فرمانروائی ترک بود.
تأثیر تحریمها، بدیهی است که دردناک است، اما بکارگیری چنین فشاری توهینی است به خود آگاهی ملی، و روسها بر میانگیزد که متعهد به مقاومت سرسختانهتری بشوند این بیشتر از یک بار در تاریخ رخ داده است.
در طی جنگ ۱۸۵۵ – ۱۸۵۳، سواستوپول Sevastopel از یک محاصرهٔ طولانی نیروهای متّحد شده انگلیسی، فرانسوی و ترک نجات یافت؛ همینطور در سالهای ۱۹۴۲ – ۱۹۴۱ در برابر ارتش آلمان برای حدود یک سال مقاومت کرد. آیا من باید محاصره ۹۰۰ روزهٔ لینگراد را هم یادآوری کنم؟ به این ترتیب، محاصره کنندگان مصمم براین استدلال بودند که تسلیم اجتنابناپذیر است؛ امّا تصمیم محاصره شوندگان برخلاف آن بود و در انتها، آنها پیروز شدند.
پاداش مالی برای همه؟
اما در تمام این داستان ناگوار، گذشته از این، یک جنبهٔ مثبت هم وجود دارد: ابرهای طوفانزای کریمه منجر به یک بارش طلائی بر اوکرائین شد. اوکرائین از غرب بیشترین کمک مالی را دریافت کرد که هرگز در خواب هم نمیدید. سئوال دیگری که مطرح است این که آیا دولت جدید توانائی استفادهٔ خردمندانه از این کمک مالی را خواهد داشت یا آن را در جیب خود خواهد گذاشت؟
کاخ سفید وقت خود را تلف نکرد و به طور رسمی دولت متشکل از انقلاب میدانی را به رسمّیت شناخت و اوباما حتیّ با لطف فراوان به نخستوزیر آن خوش آمد گفت.
دروازهها خوشبختی بر کریمه هم باز شد، دلیل کمبود سرمایه در ۲۰ سال اخیر، زیربنای کریمه به ویرانی کشیده شده است. اکنون روسیه مفتخر است که کریمه را بازسازی کند.
خوشاقبالی به تاتارها هم رو آورد. مجلس روسیه به آنها وعده داد که بیشترین امتیازات سیاسی، فرهنگی و دیگر مزایای ویژه را که در گذشته از کییف خواستار بودند، کسب کنند؛ اما بدون منظور. به طور مسلّم، خودمختاری تاتار در کریمه غیرممکن است؛ آنها تنها ۱۲ درصد هستند، ولی مشارکت در کلّیهٔ ارکان دولتی برای آنها تضمین شده است، به همین صورت، ثبت ثانونی زمینهایی که درگذشته به طور غیرقانونی و بدون حّق و تضمینی در آن زندگی میکردند.
بهتر است در این جا به توهینها و اتهاماتی که به رئیس جمهور ولادیمیر پوتین نسبت داده شده، بیاندیشیم. بیستوپنج سال پیش، پیشتر از او، رئیس جمهور سابق، میخائیل گورباچف روی خود را به سمت غرب برگرداند و پایبندی خود را به ارزشهای غربی و دوستی با ایالات متحده اعلام کرد. بوریس یلتسین همین سیاست را دنبال کرد، و حتی پوتین هم در ابتدا همین گونه رفتار کرد.
امریکا به هیچ کدام از پیمانها وفا نکرد، نه به آنهائی که نوشته شده بود، نه به آنهایی که صحبت شده بود. آنها تعهد داده بودند که ناتو NATO به اروپای شرقی وارد نخواهد شد، و امروز واقعیت چیست؟ روسیه، از جنگ آمریکا در عراق و حتی مداخلهٔ در لیبی با هدف تغییر رژیم، حمایت کرد. اما در مقابل، شرکتهای روسی تحت فشار قرار گرفتند و از بازار این کشورها بیرون شدند.
آنها از روسیه انتظار پیروی بیقید و شرط دارند اما بدون درنظر گرفتن منافع ملّی روسیه. حتّی علاوه بر آن، تهدید به تحریم هم میکنند. به نظر میرسد که امریکائیها براین باورند که دوستی میان ایالات متحّده و روسیه بدان معناست که روسیه همانند کشوری کوچک در مدار آمریکا باقی بماند. شاید در حقیقت پوتین هم از انجام و ادامهٔ این سیاست خسته شده است؟
—————-
* «صلح رُم» Pax Romana (۲۷ ق – م تا ۱۸۰ ب.م)، عنوان دورهای از امپراطوری رم است که گسترش نظامیگری و کشورگشائی توأم با صلح بود. (مترجم)
بخش اول این مقاله را اینحا بخوانید.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید