گزارش اختصاصی شهرگان از کنفرانس ۳ روزه «عدالت اجتماعی در ایران»
اولین کنفرانس «مبارزات ایران در راه عدالت اجتماعی» در دانشگاه ویکتوریا در مرکز استان بریتیش کلمبیا – کانادا با هدف کمک به ارایهی یک الگوی نظری و پژوهشی در نابرابریهای اجتماعی و عدالت اجتماعی در ایران برگزار شد. این کنفرانس در روز جمعه ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۵، با سخنان افتتاحیه دکتر پیمان وهابزاده استاد علوم سیاسی دانشگاه ویکتوریا و سرپرست برنامه اندیشهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این دانشگاه آغاز شد. این کنفرانس پس از دو روز تبادل اندیشه و دیدگاههای نطری تعدادی از اساتید و دانشجویان نامزد دکترای سیاسی دانشگاههای آمریکا و کانادا و ایران و همچنین فعالان حوزههای سیاسی، کارگری و هنری کانادا در روز یکشنبه ۱۲ ژوئیه، پس از بررسی نکات قوت و ضعف این کنفرانس، ادامه راه و چشمانداز آینده آن، بهکار خود پایان داد.
در کنفرانس «مبارزات ایران در راه عدالت اجتماعی» طیف متنوعی از دانشگاهیان، مدافعان، فعالان و هنرمندانی که در حوزهی مربوط به نابرابریهای اجتماعی و عدالت اجتماعی کار میکردند، پیرامون موضوعات عدالت اجتماعی، جنسیت، قومیت، دین، حقوق زنان، حقوق بشر، جنبش دانشجویی، اسلام میانه رو، و عدالت و. . . در چندین پانل متفاوت به ارایه نظرات خود پرداختند.
حذف دیدگاه چپ در ایران از پیش و تا بعداز انقلاب و نیز چالش گذار دموکراتیک در ایران موضوعات برجسته این کنفرانس و تمرکز اصلی آن بودهاست.
این کنفرانس به همت دکتر پیمان وهابزاده و همراهی تعدادی از دانشجویان دانشگاه ویکتوریا به خوبی سازمان یافتهبود و تمام برنامهها و سخنرانیها بدون وقفه و کاستی برگزار شد. کاوه باوند، اردلان رضامند، سوزان کیم، مارییانا دوپویس، هیدر کوری و اسکات بریس اوبری دانشجویانی بودند که در برگزاری هرچه بهتر این کنفرانس نقش عمدهای ایفا کردند.
حمید دباشی استاد مطالعات ایران و ادبیات تطبیقی در دانشگاه کلمبیا آمریکا، سخنران اصلی روز اول کنفرانس بود.
تمام سخنرانیها در این کنفرانس بهزبان انگلیسی بود و در فرصتی که بین پانلها ایجاد شدهبود یک پرسش از سخنرانان پانلها مطرح کردیم و از آنها پرسیدم تا فشردهای از موضوع سخنرانیشان را بهزبان فارسی با ما در میان بگذرانند. پارهای از نقلو قولها نیز ترجمانی از متن انگلیسی آن است که اگر کاستیهایی وجود دارد و متن در انتقال نظرات سخنران دچار سکته و نارسایی است، پیشاپیش مسئولیت آن را بعهده میگیریم و در صورت مشاهده این نوع کاستی، سپاسگزار خواهیم بود تا موارد را جهت اصلاح به اطلاع ما برسانید.
آنچه در پی از نظر گرامیتان میگذرد، پاسخهایی است به این سئوال ما: فشردهای از متن ارایه شده در کنفرانس. و یا ترجمانی از خلاصه موضوعات ارایه شدهسخنرانها در این کنفرانس که فرصت گفتوگو با آنها را نیافتیم.
[جمعه ۱۰ ژوئیه – صبح افتتاح کنفرانس]
دکتر پیمان وهابزاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه ویکتوریا – کانادا
کنفرانس «مبارزات ایران در راه عدالت اجتماعی» توسط دکتر پیمان وهابزاده، استاد علوم سیاسی دانشگاه ویکتوریا و سرپرست برنامه اندیشهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این دانشگاه گشایش مییابد.
[جمعه ۱۰ ژوئیه – سخنران اصلی]
دکتر حمید دباشی، دانشگاه کلمبیا – آمریکا
دکتر حمید دباشی:
من درباره دلیل صدمههایی که از اوایل انقلاب به این سو، به تفکر چپ نقاد وارد شده صحبت کردم. این که میگویم تفکر چپ نقاد؛ فرق میکند با احزاب یا گرایشهای چپ مثل حزب توده یا چریکهای فدایی خلق. اینها در واقع نمونههای تفکر خلاق چپ هستند و تفکر خلاق چپ هم تنها به اینها محدود نمیشود و اینها ابراز آن هستند به صورت سازمانی و اجرایی. به دلیل اتفاقاتی که در عرض سی و چند سال پیش صورت گرفته؛ تسویههای دانشگاهی، قتلهای دستهجمعی، انقلابهای فرهنگی، در واقع میخواستند این تفکر را در فرهنگ سیاسی ایران، ریشهکن کنند. در حالی که نظر من بر این است که؛ ریشههای این تفکر چپ خلاق، تفکر نقاد در فرهنگ سیاسی ما، خیلی عمیقتر از آن است که یک رژیم حاکم یا هر رژیم حاکمی، بتواند آنرا ریشهکن کند و با تسویههای دانشگاهی و غیره آنرا از بین ببرد. وظیفه این نسل که ماها هستیم؛ چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران بازسازی این تفکر چپ است که خاستگاه آن در هر سازمانی، تشکیلاتی یا گرایشی بروز سیاسی پیدا میکند. من به آن سازمانها و گرایشها، بیشتر به عنوان پدیدههایی نگاه میکنم از آن رگههای اصلی که ریشههایش قویتر است. حالا؛ اینجا مسئله ما این است که بازسازی این ریشهها، نباید حالت آکتیو، حالت تاریخی، حالت این که من آنم که رستم بود پهلوان، داشته باشد. بازسازی آنها باید در فضای زندگی امروز و جهان امروز صورت بگیرد. انقلابهای عرب صورت گرفته، اتفاقاتی که در یونان افتاده، در اسپانیا افتاده، در آمریکای لاتین یا در آفریقا افتادهاست، جهانی که ما در آن زندگی میکنیم، تفکر خلاق و نقاد ایران، بخشی از آن بودهاست. برای همین است که من میگویم اگر برگردیم به دهههای قبل از انقلاب نگاه بکنیم، پیدایش چریکهای فدایی خلق، پیدایش مجاهدین خلق، پیدایش حزب توده، اینها همه بروز یک اتفاقات جهانی بوده که ایران هم بخشی از روشنفکری و فرهنگ سیاسیاش بوده. حالا اینها به این صورت نشان داده شدهاست. ما باید این بازسازی را که در نتیجه یک بازسازی آرشیوی و یک بازسازی تاریخی و یک بازسازیای که بیشتر بگوییم؛ در تاریخ ما چه اتفاقی افتاده، نیست. یک بازسازیای است که باید متوجه مسایل جاری جهان باشد و بههمین خاطر، ما باید یک پایمان در تجربههای تاریخی گذشتهمان باشد و یک پایمان در اتفاقاتی که در جهان جاری است. نمونهاش؛ وال استریت، بهار عرب، جنبشهای کارگری در یونان تا جنبشهای دانشجویی در انگلیس، تا جنبشهای کارگری در اسپانیا. اینها اتفاقاتی است که دارد رخ میدهد. بحرانهایی در جهان فعلی است که همانطور که در دهههای چهل و پنجاه، متفکرین ما، روشنفکران ما، دانشجویان ما، زنان و کارگران ما، بخشی از این اتفاقات بودند، الان باید در بازسازی تفکر نقاد معاصر هم، همچنان در این جهان حضور داشته باشیم. این مغایر با یک بومیگرایی اندیشه سیاسی است که یک اتفاقی در یونان بیفتد، بگوییم به ما چه؟! چه ارتباطی به ما دارد؟ در فلسطین بیفتد بگوییم به ما چه؟ در مصر بیفتد بگوییم به ما چه!؟ هرچه، هر اتفاقی هرجا بیفتد بگوییم به ما چه! درست عکس این بوده؛ هر اتفاقی در هرجای جهان بیفتد، و نیروی مترقیای بوده، هر جنبش آزادیخواهی بوده، آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا ما بخشی از آن بودیم. ما حرف برایش داشتیم. ما و شما، محصول آن فرهنگ سیاسی هستیم.
بازسازی آن، اعتماد بخشیدن و خلق اعتماد برای نسل جدیدی از تفکر نقاد که الان جهانی است و بخشی از آن، خارج از ایران زندگی میکند و همیشه هم بخشی از آن در خارج از ایران زندگی میکرد. اصلا بحث من در این کنفرانس این بود که ما هیچ دورهای نداریم که همه متفکران ما در داخل ایران باشند. همیشه مواقع بوده که بخشی از متفکران برجسته ما خارج از ایران بودند. حالا اگر به تاریخ معاصر فکر کنیم اوایل قرن نوزدهم به این طرف، بخش عمدهای، بخش قابل توجهی از متفکران ایران، کسانی که برای آینده ایران دل میسوزانند، خارج از ایران بودند. الان هم همین طور است. بخشی از آن، خارج از ایران هستند و بخشی هم در داخل ایران. زیاد هم نباید این موضوع مورد مشاجره باشد که آن در خارج ایران هست، تو در خارج از ایران هستی و حرف میزنی و ارتباط با هم ندارند، این وسایل ارتباط جهانی، شبکههای اجتماعی، اینترنت و همین صحبتی که من و شما با هم میکنیم اگر در اینترنت بگذارید، پسفردا در تهران میخوانند، در تبریز میخوانند و در بوشهر هم میخوانند. این اتفاق در دویست سال پیش هم همینطور بوده. میرزا آقاخان کرمانی در استانبول بوده و یا غیره . . . به هر حال بحث اصلی من در این کنفرانس این بوده؛ استعارهای را که در بحث خودم استفاده کردم، گورهای دستهجمعی خاوران است به عنوان یک محل نمادینی که ما بازسازی تفکر نقاد را باید از آنجا شروع بکنیم. درست از همان جایی که به آن میگویند؛ لعنتآباد. ما باید این بازی لعنت را برگردانیم. آنها لعنت تاریخ شدند، تاریخی که ما در آن محکوم نیستیم. ما در آن ارادهی عمل داریم.
[جمعه ۱۰ ژوئیه – پانل اول- صبح]
رویکردهای نظری به عدالت اجتماعی:
دکتر شکوفه سخی، دانشگاه یورک – تورنتو – کانادا
دکتر مجتبی مهدوی، دانشگاه آلبرتا- ادمونتون – کانادا
دکتر سیاوش صفاری، دانشگاه کلمبیا – آمریکا
دکتر شکوفه سخی:
صحبت من این بود که اگر ما بخواهیم پروژه عدالت اجتماعی را در هر کجای جهان و به طور مشخص در ایران کار بکنیم، لازم است که دربارهی سوژهای که وارد این مبارزه میکنیم، به عنوان یک تئوریسین به آن فکر کنیم و اینکه با چه مشخصاتی و با چه هویتی و با چه فعالیتی وارد این پروژه عدالت اجتماعی میشویم. برای این که تاریخ گذشته را تکرار نکنیم و هر کسی از زعم خودش عدالت را به نوعی تعریف میکرد و هرکسی هم عدالت را فقط برای خودش میخواست، حالا اگر عدالت اسلامی بود، در نتیجه عدالت اسلامی برای اسلامیون است و برای غیراسلامیها عدالتی وجود ندارد، یا عدالت مثلا فقط برای فقر باشد، آن وقت ما به جنبههای دیگر عدالت کاری نداریم و عدالت اجتماعی باز هم مسئله است. مسئله زنان، مسئله جنبشها هست. یکی از مثالهایی که در دوران جنبش سبز برایم جالب بود، این بود که همه میگفتند چرا قومیتها شرکت نمیکنند؟ چرا مثلا کردها شرکت نمیکنند. از آن سو هم، کردها منتظرند ببینند تا بلایی که قبلا بر سرشان آمده دوباره بیاید. اینها همه نتیجهی این است که در عدالت اجتماعی، همه این تیکهتیکهها در آن وجود دارد. تیکه شهرنشین بالای شهر، پائین شهر، روشنفکر، طبقه کارگر و . . .
درست است که ما همهی این بیعدالتیها را میبینیم و این که الان چه بیعدالتی وجود دارد، میشود انواع و اقسام تحقیق و مطالعه پیرامون آن کرد ولی لازمهاش این است که همه، آن سوی قضیه را نگاه کنند. آن سوی قضیه را که من میخواهم نگاه کنم این است که ماها به عنوان افرادی که در این مبارزه برای عدالت شرکت میکنیم، چه رابطهای با همدیگر و با خود عدالت داریم؟ آیا عدالت مثلا برای من که به عنوان یک زن شرکت میکنم هست؟ یا این عدالتی است که من به عنوان زن در آن شرکت میکنم ولی مثلا این عدالت را برای کودکان، برای کارگران معدن و . . . میبینیم. یعنی باید همیشه از این حالت از این نقطه که من قربانی بیعدالتی هستم خارج شویم، برای این که وقتی خودم را به عنوان قربانی میبینم، آنوقت همیشه برای عدالت خودم حرکت میکنم.
اگر ما خودمان را به عنوان قربانی نگاه نکنیم، بلکه به عنوان مدعی به حساب بیاوریم، آن وقت میتوانیم بگوییم که قدرت ادعا داریم. بعد میتوانیم بنشینیم و ببینیم که مدعی چهچیزی هستیم. اما وقتی که قربانی باشیم و از موضع قربانی حرکت بکنیم، مسلم است که اول از همه باید به خودم فکر کنم. اول از همه قربانی به این فکر میکند که یک زندگی داشته باشد، اجازه نفس کشیدن داشته باشد. بلایی که سر من میآید مهم است. تیکه تیکه وقتی هر کدام به عنوان قربانی بخواهد به آن نگاه کند، آن وقت این تیکهتیکه بودن همه با هم وارد یک مبارزه میشوند. این چیزی است که ما دوباره میتوانیم آن را بازتولید کنیم و دوباره با هم به جنگ برخیزیم. ما در کنار همدیگر قرار نمیگیریم بلکه برعلیه هم مبارزه میکنیم.
صحبت من بیشتر این است که برای رسیدن به عدالت اجتماعی ما باید از قبل به عنوان تئوری به عنوان یک فعال، کسانی که آگاهانه در این مبارزات شرکت میکنند، این زاویه را هم نگاه کند. این زاویه مدعی بودن خودمان را هم تئوریزه کنیم.
دکتر مجتبی مهدوی:
من عنوان صحبتام مسئله سوسیال – دموکراسی در ایران، سوسیال – دموکراسی دورنزا بود و این که منابع متنوع فکری و سیاسی آن در تاریخ معاصر ایران چه چیزهایی بوده و چه کسانی بودند.
به طور مشخص گفتم که ما منابع متکثری داریم از سنت ناسیونالیسم ایرانی، مسلمانها و همین طور مارکسیستهای ایرانی که هر کدام قرائتها و خوانشهای متفاوتی از نوعی سیاست مبتنی بر سوسیالیسم یا عدالت اجتماعی را داشتهاند. چهرههای شاخصی داشتیم از هر سه جریان مثل محمد نخشب، خلیل ملکی، مصطفی شعاعیان، علی شریعتی و امثالهم که هر کدام از اینها به عنوان یک متفکری که در برابر سنتهای مستقر و مسلط حاکم ایستادند و به طور مستقل شروع کردند فکر کنند. این به این معنی نیست که هرچه که گفتند؛ درست است ولی اهمیت آن در این است که اینها متفکرینی بودند اصیل و وارد کار شدند و در ساختار و شرایط خاص ایران به طور مستقل فکر کردند که چگونه نوعی سیاست مبتنی بر عدالت اجتماعی و ملی براساس فرهنگ خودمان را بتوانند پیاده کنند.
نکتهی دیگری که من اشاره کردم این بود که برای گذار به نوعی دموکراسی مبتنی بر عدالت اجتماعی در ساختار ایران، ما محتاج هستیم که این سنت غنی تاریخی خودمان را بازخوانی بکنیم و شخصیتها را ببینیم. درس بگیریم، نقدشان کنیم و در عین حال از به اصطلاح میراث امروز بشری هم در سنت فکری جهانی در سنت چپ از آن درس بگیریم و از هر نوع دگمگرایی که در شکل مارکسیسم ارتدوکس و چه در شکل سیاستهای نئولیبرال و چه در شکل اسلامگرایی ارتدوکسی و مسلط پرهیز کنیم و در این مسیر رویکرد باز داشته باشیم.
دکتر سیاوش صفاری:
صحبت من در این کنفرانس در مورد طرح این سئوال بود که گروههای مذهبی چه کمکی میتوانند در رسیدن به عدالت اقتصادی در جامعهی ایران انجام دهند. از دید تطبیقی هم نگاه کردم که در جوامع دیگر، گروههای مذهبی چه تأثیری داشتند و در ایران چه تأثیری میتوانند داشته باشند.
حرف کلی من این بود که گروههای مذهبی برای رسیدن به یک جامعه عدالتمحور یا عدالت اقتصادی، معمولا دو کار انجام میدهند. یک کار این است که گروههای خیریه تشکیل میدهند. گروههای خیریه بسیاری الان در ایران وجود دارد از جمله جمعیت دانشجویی امام علی و خیلی از جمعیتهای خیریه دیگر. روششان هم همین است که مردم مذهبی را دعوت میکنند و از این طریق کمک اعانه میدهند و به فقرا کمک میکنند، به وضع بهداشت یا مدرسهسازی و . . . از این جور چیزها انجام میدهند. یک راه دیگر هم این است که گروههای مذهبی، یا افراد مذهبی بیایند بسیج اجتماعی ایجاد کنند و مردم فقیر را بسیج کنند و یا کل جامعه را بسیج کنند به نمایندگی از مردم فقیر، دولت و حاکمیت را زیر فشار قرار دهند تا سیاستهایی را به اجرا بگذارد که نهایتا این سیاستها به نفع مردم فقیر باشد و به آنها کمک کند و وضعشان را بهتر بکند. بحث من این بود که این دو جریان وجود دارد. همچنین بحث من این بود که در ایران قبل از انقلاب این جریانِ بسیج عمومی خیلی مطرح بوده. کسانی مثل طالقانی، شریعتی و مذهبیهایی از این دست، سعی میکردند که یا مردم فقیر را بسیج کنند یا این که انقلابی در جامعه به راه بیاندازند که نهایتا این انقلاب یک جامعه عدالتمحور را ایجاد کند. در ایران بعد از انقلاب، این برخورد کمتر شد. کمتر گروههای مذهبی دنبال بسیج مردم میروند. الان گروههای مذهبی بیشتر دنبال تشکیل انجمنهای خیریه هستند تا از این طریق کمک به فقرا بکنند. سئوال من این بوده که چرا این اتفاق افتاده و یک سری حدسهایی من دارم که باید روی آنها کار کنم. یکی از این حدسها این است که ما الان در یک مقیاس جهانی در دنیای نئولیبرال زندگی میکنیم که کلا در این دنیای نیولیبرال، نقش دولت کمتر شده، انجمنهای خیریه کارهای بیشتری را انجام میدهند. جای خالی دولت را میخواهند پر کنند. یک مسئله دیگر هم این است که ما در ایران یک حکومت مذهبی داریم که مشروعیت خودش را از مذهب میگیرد و این باعث شده که گروههای مذهبی دیگر نتوانند از آن تواناییهای مذهب برای بسیج عمومی استفاده کنند. برای اینکه این تواناییها را خود حکومت از آن استفاده میکند.
[جمعه ۱۰ ژوئیه – پانل دوم- بعدازظهر]
کار، شغل، تعاون:
دکتر کاوه سرمست، دانشگاه علامه طباطبایی – ایران
کاوه باوند، دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی، دانشگاه ویکتوریا – کانادا
محمد صفوی، فعال حقوق کارگری و اتحادیه کار- کانادا
دکتر کاوه سرمست:
هر جامعه و هر کشوری، هر ملتی، هر محدوده جغرافیایی که در واقع واحد است و هویت دارد، نمیتواند بدون وجود تعاونیها و جنبش تعاونیها باشد. هیچ کشوری چه پیشرفته و توسعه یافته و چه کشور در حال توسعه و یا توسعه نیافته را سراغ ندارید که تعاونی در آنجا وجود نداشته باشد. تعاونی یک نیاز بشریت است. تعاونیها در دوره کودکی خودشان به سر میبرند و هنوز آن توسعه لازم را پیدا نکردند. چون اگر اقتصاد تعاونی، جنبش تعاونی توسعه پیدا کند، چون جنبش اقتصادی است نه سیاسی، شکل غالب را در آینده پیدا خواهد کرد.
این فرایند مردمی به عنوان یک اقتصاد مردمی، که منافع مردم، منافع اعضاء، منافع اجتماع را به دنبال خود دارد، تولید کننده یا به وجود آورندهی عدالت اجتماعی که موضوع این کنفرانس است به معنای واقعی خودش، در ابعاد مختلف، ابتدا در زمینهی اقتصادی و مشارکت مردم در سرنوشت اقتصادی خودشان، در کارشان در زندگیشان، بنابراین هم در زمینه اقتصاد، عدالت اجتماعی وجود خواهد داشت و هم در سایر روابط و عرصهها چون که تعاونیها به دنبال سود، به دنبال اختلاف، به دنبال شکاف طبقاتی به دنبال منافع شخصی نیستند. بنابراین عوارضی که این نوع فکر، این نوع جامعه، این نوع اقتصاد و شرایط اقتصاد اجتماعی به دنبال خودش میآورد که الان مشاهده میکنیم، تبعیضنژادی، تبعیض جنسیتی، تخریب محیط زیست و . . . و . . . آنها را هم حذف خواهد کرد. تعاونیها محمل بسیار بسیار قوی برای حفظ محیط زیست هست، زمینه بسیار خوب برای صلح اجتماعی بین طبقات مختلف، قشرها و گروههای مختلف بررسی بین جوامع مختلف، بین شهرها، بین کشورها و غیره و غیره . . . به وجود میآورد. زمینه را برای شکوفایی جامعه و انسانها و بهتر زیستن آنها، در آرامش زیستن و تثبیت شرایط فراهم میسازد.
در ایران کنترل خیلی شدیدی بر روی تعاونیها وجود دارد که اجازه رشد به تعاونیها نمیدهد و بخش بزرگترش زیر سایه اقتصاد خصوصی قرار گرفته است. خیلی از شرکتهای تعاونی در ایران عملا شرکتهای خصوصی هستند. یکی از شرایط شرکتهای تعاونی تولیدی ایران – که به غلط در ایران میگوییم تولیدی و در دنیا به آن شرکتهای تعاونی کارگری میگویند – این است که کارگران دور هم جمع میشوند. در کانادا هم حتی بحث بر سر این است که شرکتهای ورشکسته را تبدیل به شرکتهای تعاونی بکنند تا ورشکسته نشود. میبیند که تعاونیها چقدر مفید عمل میکنند.
کاوه باوند:
کاوه باوند دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی دانشگاه ویکتوریا، در ارایه نظرات خود در این بخش از پانل گفت: «انقلاب سال ۱۹۷۹ توسط بخش وسیعی از کارگران که نقش عمدهای در پیروزی انقلاب داشتند، امکانپذیر شد. اعتصاب سراسری کارگران صنعت نفت ایران در سال ۱۹۷۸ یک مثال برجسته و مهم آن است. معالوصف، در ادامه انقلاب، رژیم جدید سیاسی جنبشهای کارگری مستقل را به مثابه مخالفین سیاسی خود مورد بررسی قرار داد و آنها را به عنوان تهدیدات امنیتی قلمداد کرد. دولت جدید دو شیوهی موازی سیاسی را در مقابله با آنها پیش کشید. یکی شیوه کنترل و مهار کردن کارگران و دیگری برخورد خشن با فعالان و سازمانهای کارگری بود. سازمانهای کارگری دولتی مثل شورای کار اسلامی تاسیس یافتند تا درخواستهای جامعه کارگری بطور مستقیم از کانال دولتی پیش برده شود. هیچیک از سازمان یا اتحادیه کارگری مستقل از سوی دولت قابل تحمل نبود. اکنون پس از گذشت بیش از ۳۰ سال از انقلاب، جنبش کارگری به یک جنبش اجتماعی بسیار بزرگتری فرارویید و این تا برپایی یک اتحادیه کارگری مستقل بهپیش خواهد رفت. رژیم ایران کماکان از شناسایی حقوق کارگران برای ایجاد اتحادیهای که از حقوق آنها دفاع کند سرباز میزند و فشار به فعالان و سازمانهای کارگری را دنبال میکند. »
محمد صفوی:
محمد صفوی از فعالین جنبش کارگری پیرامون موضوع سخنرانی خود در این پانل میگوید: «مورد صحبت من در ارتباط با تشکیل سندیکای کارگران پروژه فصلی آبادان بود که تاریخ آن برمیگردد به چند ماه قبل از انقلاب ۱۹۷۹ تا وقوع جنگ ایران و عراق. همچنین من در مورد یک بخش از تاریخ مختصر جنبش کارگران فصلی و پروژهای صحبت کردم. بعد در مورد نوع سازماندهی و تشکلیابیاش که چطور شکل گرفت و بعد در مورد کارهایی که انجام دادند صحبت کردم. در مرحلهی بعد درباره کارهایی که در همبستگی با جنبشهای دیگر انجام شد و با کارگران دیگر در خوزستان و در ایران صورت پذیرفت، توضیح دادم و در پایان هم درباره شرایط فعلی کارگران فصلی – پروژهای صحبت بهمیان آوردم.»
[جمعه ۱۰ ژوئیه – پانل سوم – بعدازظهر]
جنبش زنان:
نینا کهوری، مترجم و فعال مستقل، کانادا
روژین محمدی، دانشجوی کامیونتی کالج کینگزبرو – آمریکا
دکتر ویکتوریا طهماسبی، دانشگاه تورنتو – کانادا
نینا کهوری:
من درباره زنان ایرانی که بعد از انقلاب چه شرایطی داشتند، صحبت کردم. این که چه مشکلاتی برایشان به وجود آمد و چه کارهایی خواستند انجام بدهند که جلوی فشارها را بگیرند. از جمله؛ بعد از جنگ ایران و عراق، دولت به خاطر این که بیشتر مردها به جبههی جنگ رفته بودند، فضای دانشگاه برای زنان باز شد تا در شغلهایی که دوست دارند همان رشتهاش را تحصیل کنند. نتیجه این سیاست باعث شد تا تعداد زنان در دانشگاهها افزایش یابد. حکومت به این نکته توجه نداشت که چه درصدی از زنان وارد دانشگاه خواهند شد. بعدا که جنگ پایان یافت و شرایط کمی بهبود یافت، متوجه شدند که با مشکل خیلی بزرگی روبرو هستند. و آن این است که خانمهای تحصیل کرده با داشتن دو مدرک لیسانس متفاوت، اکثراً بیکار و خانهنشین هستند، که این باعث یک جنبش در زنان شد تا خانمها از سال ۲۰۰۶، خواستهها و نیازهای خودشان را طلب کنند. در حوزههای هنری و فرهنگی از جمله سینما و تئاتر و ادبیات هم خیلی حضور فعالی یافتند. حکومت به این مسئله فکر نکرده بود که اگر جمعیت زنان دانشگاهی زیاد شود، با چه مسائلی میتواند روبرو شود و چگونه با این خیل فارغالتحصیل برخورد کند. با رفتن به دانشگاه، آگاهیها بیشتر شد و به همان نسبت خواستها و تقاضاها بیشتر شد. این امر باعث شد که زنان هی کمپین تشکیل بدهند، تظاهرات بکنند و این برای حکومت یک معضل بزرگی شد که نتوانند آن را کنترل کنند.
روژین محمدی:
در طول تاریخ ایران، جنبش زنان همیشه بدون صدا بود و بهمثابه یک جنبش درجه دو با آن برخورد شد. «کمپین یک میلیون امضاء برای لغو قوانین تبعیض آمیز» پس از یک تظاهرات جمعی در خیابانهای تهران در سال ۲۰۰۶ آغاز شد و به نام لغو قانون تبعیضآمیز علیه زنان نامیدهشد و خواستار حقوق برابر برای زنان شد. هدف اصلی کمپین – به عنوان یک جنبش مردمی- با توضیح و چرایی آگاهی را به درون تودههای مردم برد و تاکید کرد که برای پایان دادن به قوانین تبعیض آمیز در کشور لغو این قانون مهم است. جمع آوری امضا ابزاری برای تعامل و رو در رویی با مردم عادی به منظور دادن صدای به نیمی از جمعیت کشور یعنی زنان است. روژین محمدی در مورد تجربه شخصی خود به عنوان یک فعال کمپین یک میلیون امضاء، صحبت کرد و چالشهای بسیج مردمی در چنین شرایطی را مورد بررسی قرار داد.
دکتر ویکتوریا طهماسبی:
من یک کار تحقیقیای انجام دادم که در مورد نحوه و کیفیت کار و تلاش زنان ایران در گروه آنلاین است. یعنی فعالیت زنان ایرانی در آنلاین. شبکههای اینترنتی که ایجاد میکنند، موضوعاتی که بحث میشود، تأثیری که باقی میگذارد و محتوای بحثهایی که در این شبکهها انجام میشود. به طور خیلی مشخص این تحقیق در مورد فیس بوک فعالان زنان ایرانی است و شبکههای اجتماعی موجود. اما بیشتر تمرکزها روی این است که چه بحثهایی میشود و مکانیزم رابطهای که پیام دهندگان در زیر این بحثها قرار میدهند و چگونه با هم ارتباط برقرار میکنند. چه نوع فرهنگ سیاسی در آنجا غالب است. اینها موضوعات ریزی است که به نظر من میتواند پایهای فرهنگ سیاسی و هم چنین فرهنگ جنسیتی – اجتماعی ایران را عوض کند.
[جمعه ۱۰ ژوئیه – عدالت اجتماعی در فیلم -بخش پایانی]
حسین مارتین فاضلی، فیلمساز – کانادا:
حسین مارتین فاضلی:
من بچههایم را – فیلمهایم را – با خودم آورده بودم. فیلمهایم دو سه مستند بودند که یکی مربوط به نازنین فاتحی بود که در سال ۲۰۰۷ ساختم. این خانم در سن ۱۷ سالگی به خاطر این که یکی از سه مردی که قصد تجاوز به او را داشتند، کشت و به همین دلیل محکوم به مرگ شده بود. ما یک کمپین راه انداختیم و این فیلم را ساختیم. این فیلم باعث شد که کمپین خیلی موفق شود. پانصدهزار امضاء جمعآوری شد که فرستادیم برای سازمان ملل.
شبکههای مختلف تلویزیونی از جمله BBC، CNN و CBC این فیلم را پخش کردند.
در واقع یک کمپین جهانی به راه افتاد و در نتیجهی آن در دادگاه تجدیدنظر، در دهم ژانویه ۲۰۰۷ این خانم آزاد شد. نازنین فاتحی تا آنجایی که من خبر دارم در واقع زمان آن برمیگردد به سال ۲۰۱۰، ایشان در کردستان در دانشگاه مشغول تحصیل بود.
یکی دو مستند مربوط به ایران بود و یک سری کارها هم به موضوعات غیرایران میپرداخت. از جمله فیلم مستندی مربوط به خانم پولان دِوی در هند که تبدیل شد به یک رابین هودی در منطقه خودش. تمام ارتش و پلیس منطقه به دنبالش بودند که البته این خانم یک راهزن شد، راهزنی مثل رابینهود.
و یک فیلم-شعر هم از من به نمایش گذاشته شد که فیلمی بود از روی یک شعر کوتاه.
حضور در این کنفرانسها باعث میشود که آدم یک چشمانداز جدید پیدا کند. به اعتقاد من تلاش برای عدالت اجتماعی همیشه در یک مجموعه جهانی معنی پیدا میکند.
از سویی برای من که درگیر مسایل آکادمیک نیستم و تخصصی به سراغ مقولههای سیاسی – اجتماعی نمیروم، خیلی جالب بود و افقی را باز کرد. فکر میکنم که خیلی از گفتمانهای تخصصی را باید وارد حوزه عمومی بکنیم. به نظر من هنوز این کانال انتقالی وجود ندارد و جایش خالی است.
[شنبه ۱۱ ژوئیه – پانل چهارم – صبح]
جنبش دانشجویی:
روزبه صفشکن اصفهانی، دانشجوی نامزد دکترا علوم سیاسی، دانشگاه آلبرتا – کانادا
اردلان رضامند، دانشجوی نامزد دکترا، دانشگاه سایمون فریزر- کانادا
محمد توتکابنی، دانشجوی نامزد دکترا علوم سیاسی، کامیونتی کالج کینگزبرو – آمریکا
روزبه صفشکن اصفهانی:
صحبت من این بود که پیش از انقلاب، یکی از محوریترین بخشهای گفتمان، عملکرد جنبش دانشجویی حول محور عدالت اجتماعی بود. بعد از انقلاب ۳ اتفاق اصلی میافتد که این روند معکوس میشود یا به مرور به اصطلاح بحث عدالت اجتماعی حاشیهای میشد؛ انقلاب فرهنگی، جنگ و عروج نئولیبرال در سیاست ایران. بعد اشاره کوتاهی کردم به تجربه نسل جدید چپ به اصطلاح در اوایل و کل دهه ۸۰ و به چهار نکتهی فراز و فرودهای این دوره اشاره کردم و اینکه برای جنبش دانشجویی آیندهای که مدنظرش بحث عدالت اجتماعی در ایران است، چه درسهایی میشود گرفت. یکی اینکه در چهارچوب نظری که سعی میکند از آن استفاده بکند واقعا باید فکر بکند، چون آنهایی که تاکنون استفاده شدند کمی از سنتهای نظری قدیمی بودند. قدیمی نه به معنای این که کار نمیکردند، بلکه برای مقتضیات و ظرف زمانی و مکانی که الزاما برای الان ما خوب نیستند. دوم این که خیلی ساده، به قولی ما آنها را بیرون از ایران میگرفتیم و سعی میکردیم تا بر روی ایران منطبق کنیم. خوب واقعیت این طوری نیست. ویژهگیهای خاصی دارد. از نظر فرهنگی، سیاسی و سنتی جامعه ایران که باید شما در جنبش اجتماعی به آن توجه کنید. نکته سوم هم این بود که جنبش دانشجویی برخلاف این که به درستی همیشه اشاره کرده که من متحد جنبشهای دیگر هم هستم و باید همه، کارها را با هم پیش ببریم، در عمل نتوانسته این رابطه ارگانیک را با آنها در خیلی جاها برقرار کند و برهههایی از تاریخ بوده که انصافا انجام داده اما در نهایت، این یکی از نکتههای خیلی مهم است که میتواند به نسل بعدی جنبش دانشجویی با محوریت عدالت اجتماعی کمک کند. و آخر اینکه واقعاً مسایل صنفی فوقالعاده در جنبش دانشجویی مهم هستند. چه ما بخواهیم چه نخواهیم. یک گفتمان عملی و نظری که واقعا توجهی به این مسایل نمیکند – شاید ناخواسته نمیکند – ولی به هر حال نتایج خوبی احتمالا نخواهد گرفت. به این مفهوم تأکید کردم که مسایل صنفی حتما باید گنجانده شود. واقعاً هم فارغ از این قضیه نیست. از دغدغه عدالت اجتماعی جدا نیست. مسایل صنفی خوابگاهها، شرایط آموزشی چیزهایی شبیه به اینها یا اتفاقاتی که برای دختران دانشجو میافتد، یا برای بخشهای مختلف جنبشهای اجتماعی، که بخشی از گفتمان و دغدغه عدالت اجتماعی است. به این خاطر گفتم که مسئله صنفی هم فوقالعاده مهم است.
اردلان رضامند:
آموزش عالی در ایران در قبل از انقلاب بستگی به رژیم پهلوی داشت و رژیم پهلوی از این وابستگی استفاده میکرد که برای نوع رژیمی که مدنظرش بود، به نوعی مشروعیت کسب کند، که در واقع این رژیمی را که ما بنا کردیم رژیم مدرن و مترقی است، رژیمی مردمی است و برای آینده ایران مفید است. برای این که این کار را انجام دهد، فقط یک نظریهی یگانهای ارایه میداد. این نظریه یگانه را اگر کسی میخواست با آن مقابله بکند، سرکوب میکرد. در عین حال برای این که بخواهد خودش را مدرن و اروپایی نشان بدهد، این سرکوب را باید کمی جلویش را میگرفت. در این یک تضادی وجود داشت. وقتی که انقلاب شد و جمهوری اسلامی بر سر کار آمد، یک دفعه سریع همه چیز اسلامی شد. به نظر من از این چارچوب اسلام استفاده شد که به طور کل تمام صداهای مخالف با ایدلوژی جمهوری جدید که خیلی ایدئولوژی یگانهی صریحتری داشت و در زیر چارچوب شیعه بود، هر صدایی را سرکوب بکنند. وقتی که ولایت فقیه از نظر تئوری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران گنجانده شد، دیگر وجود یک سیستم علمی که بیرون از این چارچوب اسلام شیعه است، صدای دانشجویان را خفه کردند. انقلاب فرهنگی از روشهای غیرفرهنگی استفاده کرد و یک نسل انقلاب را نابود کرد. ثروت اصلی کشور این نسل بود که بعد از تمام تحولات که برای اصلاحات کشور پیش آمده بود، به خصوص در آموزش و پرورش، عملاً این نسل سرکوب شد.
محمد توتکابنی:
صحبتهای من درباره یکی از گروههای دانشجویی بود که در دهه ۸۰ در دانشگاههای ایران در گروه چپ فعال بودند و اسمشان را گذاشته بودند دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب که من هم عضوی از آنها بودم. به خاطر فعالیتام بازداشت شدم و به زندان رفتم. حرف من این بود که یک ارزیابی واقعی از آن تاریخ صورت بگیرد و دلایل این که چنین جنبشی بهیکباره در میانهی روی کار آمدن محمد خاتمی، شناخته شود و ارتباطاش به تاریخاش و عدم ارتباطاش به تاریخ پیشین آن بررسی شود. و این که چه شد این گروه شکست خورد و شکست خوردنش چه معنیای داشت و چه درسی میشود از آن برای آینده گرفت.
[شنبه ۱۱ ژوئیه – پانل پنجم – صبح]
پرسشهایی درباره اقلیتها:
دکتر کامران متین، دانشگاه سوسیکس-انگلیس
دکتر امیر فخرآبادی، دانشگاه کوانتلن – کانادا
دکتر کامران متین:
استدلال اصلی من در متنی که ارایه دادم، این بود که؛ مشکلی که به اسم اقلیتها مینامیم، در واقع مشکل خیلی عمیقتری است. آن مشکل نحوه و شیوهی تدوین مفهوم ایران است از زمان حداقل از انقلاب مشروطه – به خصوص از دوران رضاشاه – به این سو. یعنی مفهومی که در واقع ناسیونالیستهای ایرانی از ایران درست کردند، هرچند وجود گروههای زبانی را به رسمیت میشناسد، ولی این مفهوم در واقع مرکز ثقلاش زبان و فرهنگ فارسی است. این مرکز ثقل به طرق سیاسی و خشن به بقیهی گروههای زبانی و فرهنگی – آن چیزی که به نام اقوام گفته میشود – تحمیل شدهاست. حتی خود کلمهی قوم در این مفهوم ناسیونالیسم ایرانی، بار خیلی خاصی دارد. چون قوم در واقع اولاً از ملت کوچکتر است، دوماً در سطح ملت نیست.
در واقع من میخواهم بگویم که این مفهوم، یک حالت هیرارشی و هرمی دارد. یک حالتی فرض کنید که کروی و همگون نیست. ناهمگون است. اقوام را در سطوح پائین حقوق سیاسی و فرهنگی قرار دادند و یک گروه زبانی و فرهنگی یعنی فارسی زبانها، آنهایی که بالاخره زبان فارسی را قبول کردند – که شاید الزاما فارسی زبان نباشند – آنها هستند که در واقع از یک حقوق خاص برخوردارند. این نتیجهی یک روند تاریخی خاص است که رخ داده است. پیشینهی طولانیتری دارد و حاصل تنها رژیم اسلامی هم نیست. این پیشینه ناشی از این است که ایران و کشورهایی شبیه ایران که در دورانی همچنان ماقبل سرمایهداری هستند و با فشار کشورهای سرمایهداری پیشرفته مواجه میشوند، در واقع تشکیل دولت – ملت، واکنش اولیهشان است نسبت به این فشار که چگونه خودشان را در عرصه بینالملل زنده نگه دارند. این تشکل دولت – ملت به دلیل این که سرمایهداری در آن جا هنوز نیست، ولی آنها در واقع برای مقابله با سرمایهداری که از غرب میآید این فشار را اعمال میکنند. از طریق ژئوپلتیک، نه از طریق فقط کالای ارزان. آن موقع است که اینها بالاخره باید جمعیتشان را حول یک پروژه بزرگ اقتصادی و سیاسی جمع کنند. این پروژه در واقع از یک زبان واحد و ایدهی نمیدانم نیاکان واحد یا نژاد واحد استفاده میکنند تا این مردمی را که متکثر هستند، به دلایل مادی با هم ارتباط تنگاتنگ ندارند. چون جوامع ماقبل سرمایهداری همهشان منفک هستند. هر دهی خودش خودکفاست. سرمایهداری است که یک جامعه را درهم میتند، تقسیم کار به وجود میآید، مبادله صورت میگیرد. مردم از وجود همدیگر به عنوان گروههای مختلف آگاه میشوند. در نبود این زیربنای مادی، این یک روبنای ذهنی است. مسئلهی زبان و قوم به عنوان ملاتِ به اصطلاح ملتسازی استفاده میشود. در نتیجه وقتی این اتفاق میافتد، آن گروههای زبانی و فرهنگی که به زور یا توسط روشهای خشن در این پروژه ادغام میشوند، خوب آنها هم واکنش نشان میدهند. این واکنش آنها دقیقا شبیه همان روندی است که خود در واقع آن دولت – ملت اولیهی خودش تشکیل شدهاست. آنها هم میروند گفتمان ناسیونالیسم را که همانها هم استفاده کردند، آنها هم استفاده میکنند چون این گفتمان وجود دارد، از قبل تولید شده و هست.
منظورم این است؛ آن چیزی که ما به عنوان مسئله اقلیت میشناسیم، یک مبنای تاریخی – مادی دارد. فقط این گونه نیست که مثلا به قول ناسیونالیستهای ایرانی که از خارج آنها را تحریک میکنند. یک پروسهای است که در آن، آزادیها، خودگردانیای که قبلا در این گونه جوامع وجود داشته، از طرف دولت مرکزی مقتدر، قبضه میشود. آنها را در یک پروسه فرهنگسازی مشخص ادغام میکنند و دستگاه سرکوب دولتی هم پشت این پروژه هست. برعلیه این وضعیت است که در واقع گروههای مختلف زبانی و فرهنگی واکنش نشان میدهند. و اگر ما بخواهیم که این مسئله حل شود، ما باید بدواً آن مفهوم اولیه از ایران که ناسیونالیستهای ایرانی تولید کردند، آن را به چالش بکشیم و مبنای این هویتهای جمعی جدید را نه براساس در واقع قاهر بودن و یا برتر بودن یک زبان یا فرهنگ خاص قرار بدهیم، بلکه باید براساس برابری فرهنگی و زبانی همهی زبانها و فرهنگهای موجود قرار بدهیم. آن موقع است که این گروههای مختلف زبانی، نژادی یا هرچه که هستند در یک پروسهی به اصطلاح داوطبانه و برابر وارد یک قرارداد اجتماعی جدید میشوند، بدون این که از همدیگر بگسلند و واحدهای متعدد سیاسی تشکیل بدهند.
دکتر امیر فخرآبادی:
صحبت من دراین باره بود، این دوستیای که در کتابهای درسی ایران از آن صحبت میشود که تبلیغ میکند دوستی مبتنی بر جهانی است، متأسفانه شیوهای براساس نژادپرستی است. یعنی این که فقط نژاد فارس است که در هویت ایرانی تعریف میشود. هرگونهی دیگری را خارج میکند. این باعث میشود تا دانشجویانی که دارند درباره ایران مطالعه میکنند و فارس نیستند، احساس کنند که به حساب نیامدهاند. تاریخ خانوادگیاش، تاریخ قومیاش، تاریخ نژادیاش فقط در حافظه تاریخیاش وجود دارد ولی در کتابهای تاریخی وجود ندارد و یا چیز دیگری است. وقتی خودش را در تاریخ ایران نمیبیند، باعث میشود که حالت تفرقه را احساس کند. اما اگر ما شروع کنیم تاریخ ایران را با تاریخ اقلیتهای قومی ترکیب بکنیم و بگذاریم که آنها هم صحبت بکنند، میتوانیم در آینده تعریفی از هویت ملی بدست بدهیم که چند ملیتی است.
[شنبه ۱۱ ژوئیه – پانل ششم و پایانی – بعدازظهر]
حقوق بشر و عدالت اجتماعی
دکتر نیما نقیبی، دانشگاه رایرسون، کانادا
دکتر افشین متینعسگری، دانشگاه کالیفرنیا – آمریکا
دکتر پیمان وهابزاده، دانشگاه ویکتوریا – کانادا
دکتر نیما نقیبی:
من تنها کسی بودم که در این کنفرانس درباره یک کتاب ادبی صحبت میکردم. این کتاب ناماش «بچههای درخت جاکارندا» بود که در سال ۲۰۱۳ چاپ شد. سحر دلیجانی نویسندهاش است. این کتاب داستان است ولی داستانی واقعی که تجربهی یک مادر در زندان اوین است در دهه ۱۹۸۰. سحر دلیجانی در زندان به دنیا آمد. این تجربه را دلیجانی در کتاباش مینویسد.
بین دو نقطه تاریخی را – تجربه مادر و پدرش و آدمهای دور و برش از زندان اوین – در بعد از سالهای ۱۹۸۰ که تجربه خودش و بچههای هم سن و سال خودش که مادر و پدرشان زندانی بودند و تا سال ۲۰۰۹. این کتاب بین این دو تاریخ (۲۰۰۹ – ۱۹۸۰) مرور میشود. کاری که من سعی کردم انجام بدهم این بود که بگویم اولاً یک راهی که میتوانیم با تاریخ سخت ایرانی و تجربههای سخت آن به یک نوعی خود را درگیر کنیم، از طریق این داستان و داستانهایی از این دست است. خیلی وقتهاست که ما صحبت نمیکنیم. ما همدیگر را سانسور میکنیم. میترسیم که حرف بزنیم. از طریق این داستانها و گفتن این تجربههاست که ما میتوانیم یاد بگیریم و گوشههای تاریک را روشن کنیم. این حافظهی نسلی به نسل دیگر است که من از آن استفاده میکنم تا این مسایل را همیشه بیاد بیاوریم و در ذهنمان بماند که در آینده این اتفاقات دوباره صورت نگیرد و دوباره آن را تجربه نکنیم.
دکتر افشین متینعسگری:
من نگاهی به تاریخ جریان چپ در ایران داشتم. با توجه به این مسئله که جریان چپ، جریان اصلی است که مقوله و پروژهی عدالت اجتماعی را در صد سال اخیر در ایران سیادت کردهاست. البته منظورم این نبود که فقط آنها بودند، ولی صحبت من برمیگشت به دوران انقلاب مشروطه و این که از همان دوران جریانی که یک برنامهی نسبتا منسجم برای عدالت اجتماعی داشته حکومت دموکرات، پارلمانی، انتخابات، حق رای همگانی، توجه به حقوق کارگران و زحمتکشان، حق رای زنان . . . آن چیزهایی که ما گاهی اوقات به عنوان آزادیهای دموکراتیک بورژوایی دربارهاش فکر میکنیم، در حقیقت برنامه حزب سوسیال دموکرات ایران در مجلس دوم بعد از انقلاب مشروطه بودهاست. و با سر برآوردن رضاخان یا رضاشاه، این برنامهها یک مقدار زیادی کنار زده میشود. من صحبتام در این بود که یک عدهی زیادی از ناسیونالیستهای برجستهی آن دوران مثل تقیزاده، فروغی و حتی کسروی، به ساختن یک دولت متمرکز مقتدر مرکزی الویت میدهند و این که به اصطلاح پروژهی عدالت اجتماعی چه میشود، حقوق مردم چه میشود، حکومت مشروطه چه میشود، آن را جنبهی ثانوی میدهند. در نتیجه، دولت – ملت ایران که یک مقدار زیادی پایههاش به شکل مدرن در دوران رضاشاه ریخته میشود، خصلت غیردموکراتیک به خودش میگیرد. پس پروژه عدالت اجتماعی دور میشود. در اواسط قرن بیستم موقعی که رضاشاه سقوط میکند، حزب توده یک جریان چپ دو مرتبه تا حد زیادی پرچمدار اصلی این تفکرات میشود، حالا با برداشت خاص استالینستی و مارکسیست لنینستی خودش. ولی به هر حال معتقد است به اصطلاح در متشکل کردن کارگران و اتحادیههای کارگری و در عین حال به نخبگان روشنفکری و تحصیل کردهی آن دوران که تقریبا همهشان را به سوی خود جلب میکند و این برنامه را در جامعه پیش میبرد و جا میاندازد.
همچنان اشاره کردم به وجه مشخص ناسیونالیسم آن دوران دکتر مصدق و جبهه ملی. آنها هم به اصطلاح یک درکی از حاکمیت ملی ایران را دارند، که در مقابل سلطه امپریالیسم انگلیس و صنعت نفت قابل فهم است که البته باز آنها در الویت قرار میگیرند تا نسبت به پروژه عدالت اجتماعی. البته نه این که کلا غافل باشند از آن ولی الویت را به مسئلهی دیگری میدهند.
در دوران بعدی که نتوانستم صحبت کنم میخواستم اشاره بکنم که اصلاحات اصلی دوران شاه – انقلاب سفید – تا حد زیادی همان برنامه قدیمی چپ را پیش میکشد؛ اصلاحات ارضی، دادن حق رای به زبان، یک جوری توجه به حقوق کارگران و این را مستقیما شاه از برنامه چپیها قرض میگیرد. این را خیلیها متوجه شدند و راجع به آن گفتهاند، تا میرسیم به برهه انقلاب که اتفاق خیلی مهمی در دو دهه قبل از انقلاب میافتد که میتوانیم بگوییم از نظر فکری زمینه را آماده میکند برای اتفاقی که در آن برهه میافتد. بعد از انقلاب باز البته پروژهی عدالت اجتماعی مطرح است، ولی این پروژه با ساختار جمهوری اسلامی و اختلاف نظرهایی که اصلا معنی جمهوری اسلامی چیست(؟)، اختلاف نظرهای شدیدی است. نظریهی ولایت فقیه که به عنوان قانون اساسی جدید ایران مطرح میشود تا به آن شکل بدهد، با مخالفت و مقاومت خیلی زیادی روبرو است. همه با آن موافق نیستند. حتی عده زیادی از روحانیون. ولی شرایطی پیش میآید که مهمتر از همه گروگانگیری در سفارت آمریکا، بعد جنگ ایران و عراق و در این شرایط فوقالعاده، رژیم جمهوری اسلامی ایران میتواند یک درکی را از تشکیل دولت بعد از انقلاب پیاده کند و یا جا بیاندازد که آن هم خودش یک برنامه عدالت اجتماعی دارد ولی برنامه عدالت اجتماعیاش یک نوع دولت رفاه است که دولت بهنوعی به مسایل مستضعفین که اقشار آسیبپذیر به آن میگویند، توجهی داشته باشد. ولی چپ به عنوان پرچمدار عدالت اجتماعی به شکل سرکوبگرانه از صحنه حذفشده است. حالا من منظورم این نیست که هر کاری که چپ کرد، درست بوده و یا برنامهاش درست بوده ولی از صحنه حذف میشود و به اصطلاح نتیجهگیری من این بود که جریان چپ یک جریان متنوعی بوده و نظرات و برداشتهای مختلفی بوده کما اینکه با هم اختلافات شدید داشتند و حتی به برخوردهای فیزیکی هم میرسیدهاست. جریانهای چپی هم بودند که درک دموکراتیک پورالیستی از عدالت اجتماعی داشتند و مثل بقیه کنار زده میشوند. امیدواری این بود که الان ما به جایی رسیده باشیم که دو مرتبه این بحثها بتواند در شرایط دموکراتیکتری مطرح شود و یک چپ نوای هم که نسل جدیدی از چپهای ایرانی هستند و بعضی از کسانی که از نسل گذشته باقی ماندند، به کمک همدیگر یک پروژهی به اصطلاح عاقلانهتر از عدالت اجتماعی را در جامعه بدون خشونت به پیش ببرند. حتی در چارچوب همین رژیمی که ما الان داریم تا حدی که میشود انجام داد، به صورت مسالمتآمیز و به اصطلاح بدور از خشونت و برخورد پیشبرد.
دکتر پیمان وهابزاده:
دکتر وهابزاده در سخنرانیاش به جنبشهای دموکراتیک در خاورمیانه – به ویژه ایران – پرداخت و گفت حضور در عرصه دموکراتیک با عدالت اجتماعی در پیوند است. او اشاره کرد: «مثل هرکجای خاورمیانه که جنبشهای دموکراتیک توسط دولتهای غیرمسئول آن سرکوب شدند، در ایران نیز همین اتفاق افتاد. سرکوب جنبش سبز در سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ باعث شد تا به اجبار زنان، دانشجویان، اتحادیه کارگری، فعالان حقوق بشر و حقوق اقلیتها از عرصه عمومی بیرون راندهشوند.»
او در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: «در سالهای ۲۰۱۲-۲۰۱۱ صحنه اجتماعی و سیاسی کشور مرده به نظر میرسید و هزاران نفر از فعالان و روشنفکران و روزنامهنگاران از کشور گریختند. با این حال، در سال ۲۰۱۲ ایران شاهد بازگشت بازیگران جدید در کشور بود. در حالی که فعالان شبکههای موجود (مانند جنبش زنان و جنبش دانشجویی) هنوز زیر فشار بودند و فعالیتهایشان بهطور سیستماتیک متوقف میشد، حرکات خودجوش، صحنههای اجتماعی را پر کردند و آنها در این حوزه حضور یافتند. این حرکات عبارتند بودند از ظهور جنبش زیست محیطی، جنبش کارگران، جنبش شهرنشینان فقیر و فعالیت اقلیتهای قومی. این تغییر گفتمانی به نظر می رسد، دارد جایگزین میشود؛ گفتمان معوقه حقوق بشر و شهروندی، جنبشهای جدید احساسات تازهای را به سوی عدالت اجتماعی آوردهاند. »
[شنبه ۱۱ ژوئیه – عدالت اجتماعی در آثار هنری– بعدازظهر]
رزیتا معینی شیرازی، دانشجوی نامزد دکترای هنر – دانشگاه ویکتوریا – کانادا
رزیتا معینی شیرازی:
رزیتا معینی شیرازی موضوع اصلی صحبتهایش را که با نمایش اسلاید همراه بود به توسعه خلاقانه هنرمندان ایران از زمان انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ در ایران اختصاص داد. سخنرانی معینی شیرازی به دو بخش تقسیم میشد. در بخش نخست چگونگی تاثیر تحریم اقتصادی برهنرمندان و تحت شعاع قراردادن پویایی زندگی هنری و ارایه کارهای هنری در بازار داخلی و خارجی هنر، به تصویر کشیده شد. در نتیجه، گالریهای هنری سفید (گالریهای زیرزمینی) بزرگ شده و به شدت توسعه یافت. بخش دوم صحبتهای رزیتا معینی شیرازی نقش واقعی هنرمندان در طول و بعد از انتخابات سال ۲۰۰۹ بود. در این بخش از چگونگی تنش، فضای اجتماعی و اقتصادی جامعه و تحت تاثیر قرارگرفتن زندگی هنرمندان سخن بهمیان آمد و اینکه چگونه آنها به گروههای مختلف طبقهبندی شدند. گروه سرکش، گروه بیانگیزه و گروهی که مرگ سفید را ترجیح دادهاند.
[شنبه ۱۱ ژوئیه – رونمایی کتاب – بعدازظهر]
Can Non-European Think?
Dr. Hamid Bebashi
دکتر سیاوش صفاری، دانشگاه کلمبیا – آمریکا
دکتر حمید دباشی، دانشگاه کلمبیا – آمریکا
در این بخش از برنامه دکتر سیاوش صفاری به معرفی کتاب:
Can Non-European Think?
نوشته دکتر حمید دباشی پرداخت و در یک مناظره دو نفره بخشهایی از کتاب به چالش گرفته شد و پاراگرفی از کتاب به انتخاب دکتر صفاری توسط نویسنده آن دکتر دباشی خوانش شد. در پایان به چند سئوال پاسخ داده شد.
[یکشنبه ۱۲ ژوئیه – صبح]
بررسی و تبالدل نظر: ادامه راه و چشمانداز آینده در همایشهای احتمالی آینده
– پایان کنفرانس
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه