گفتوگو با علیعبدالرضایی پیرامون وضعیت شعر امروز ایران
مهمترین مخاطبان و خریداران کتابهایم مخالفانم هستند
علی عبدالرضایی بعد از ۱۱ سال به مدد ابزار اینترنت روبهروی «بهزاد باشو» طراح و گرافیست مطبوعات نشسته و با هم پیرامون جامعه شعر ایران گپ وگفتی اینترنتی انجام داده و حاصل این گفتوگو را در اختیار قانونآنلاین قرار دادهاند. در ادامه قسمت اول این گفتگو را میخوانید.
علی عبدالرضایی یکی از بنیانگذاران شعر هفتاد محسوب میشود که اظهار نظرهایش درباره شعر فارسی و انتشار کتابهای شعرش در دهه هفتاد همواره با موجی از مخالفتها و موافقتها در جامعه شعر ایران مواجه میشد. از او تاکنون ۴۳ کتاب به زبانهای مختلف منتشر شده که ۲۳ تای آنها مجموعه شعر فارسی است. عبدالرضایی سال ۱۳۷۰ در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه صنعتی خواجه نصیر تهران فارغالتحصیل شد و اوایل سال ۱۳۸۱ برای تمرکز بر گلوبال پوئتری و تولید آثاری در گستره جهانی از ایران مهاجرت کرد. او اکنون به تدریس تئوری ادبی مشغول است و در کشورهای مختلف کارگاه شعر و داستان نومدرنیستی برگزار میکند. عبدالرضایی یکی از معدود شاعران و نویسندگان ایرانیست که آثارش به اغلب زبانهای زنده دنیا ترجمه و منتشر شده و در فستیوالهای جهانی شعر مختلفی حضور داشته و یکی از ۲۷ شاعر جهان است که از متن و صدای اشعارش در آرشیو صوتی کتابخانه ملی بریتانیا نگهداری میشود.
حالا علی عبدالرضایی بعد از ۱۱ سال به مدد ابزار اینترنت روبهروی «بهزاد باشو» طراح و گرافیست مطبوعات نشسته و با هم پیرامون جامعه شعر ایران گپ وگفتی اینترنتی انجام داده و حاصل این گفتوگو را در اختیار قانونآنلاین قرار دادهاند. در ادامه قسمت اول این گفتگو را میخوانید.
به عنوان سوال نخست؛ چرا نسبت به عبارتهایی چون «شعر دهه هفتاد» که همه توافق کردند در محاوره پیرامون شعر از آنها استفاده کنند موضع گرفتهای و در صحبتهایت از عبارت «شعر هفتاد» استفاده میکنی؟
اصطلاح شعر هفتاد اول بار توسط من سال ۱۳۷۲ طی سخنرانیام در یکی از جلسات شعر امروز ایران که فیلمش در یوتیوب هم هست به کار برده شد. در دهه هفتاد اغلب از شاعران نسل پنجم، حرکت، زبانیت و یا پسانیمایی میگفتند ولی من بر شعر هفتاد تاکید داشتم. شعر هفتاد با شعر دهه هفتاد بسیار فرق دارد. شعر دهه هفتاد استتیک واحد ندارد. از مولفههای شعری خاصی پیروی نمیکند. در حالی که شعر هفتاد از ویژگیهای زیباییشناسی معیّن برخوردار است. بسیاری از شاعران در دهه هفتاد نوشتند اما شاعران هفتاد انگشتشمارند. در نتیجه من هنوز از چیزی که خودم جا انداختم حرف میزنم نه آنچه که در روزنامهها مد شد و همه را بهیکباره هفتادی کرد.
توافق کنیم که اینجا وقتی از شعر دهه هفتاد حرف میزنیم منظور مقطع زمانیست و شاعرانی که در این مقطع زمانی تولید حرفهایشان شکوفا و اثرگذار شده است. بهطور مثال حافظ موسوی که سابقهیتولید حرفهایشان از قبل از دهه هفتاد بوده ولی جزو شاعران دهه هفتاد بررسی میشوند یا…
خیلی از هفتادیها پیش از دهه هفتاد هم مینوشتند. نمیشود انکار کرد که ایشان یک شعر مهم و تاثیرگذار در دهه هفتاد نوشته است. حالا بگذریم از اینکه بعدها خودش و شعرش بین دو صندلی نشستند.
یا «عباس صفاری» شاعری که پیش از انقلاب در حال انتشار اشعارش بوده است ولی اتفاق شعر عباس صفاری در دهه هشتاد و با چاپ مجموعه اشعار ایشان رقم میخورد.
خب من این را قبول ندارم، آقای صفاری لااقل دو دهه است که اینگونه مینویسد و شعرهایش طی دهه هشتاد فقط در ایران تجدید چاپ شد و اینکه شعر او را ساده میدانند و در پوشهی شعر هشتاد میگذارند درست نیست. میخواهم بگویم فضاسازی در شعر این شاعر نقش ایفا میکند و علیرغم اینکه زبان شعرش خطیست، موتیفهای شعریاش هیچ ربطی به سادگی ندارد.
بنده بحثی دراینباره ندارم، میخواهم بتوانیم با پیشرفت گفتوگو در تعیین مصداقهای بحث اشتراک داشته باشیم.
نگاه من به شعر سیستماتیک و بر اساس طبقهبندیهای تئوریک است ولی شما میتوانید از هر اصطلاحی که میخواهید استفاده کنید من متوجه منظورتان خواهم شد.
شعر امروز ایران سردر گم است، گیج است، آیا این نظر من را میپذیری؟
شعر فارسی همیشه گیج بوده چون فاقد بوطیقا بوده اما طی دههی اخیر گیجتر شده و برای فرار از این منگی به نامگذاریهای بیاساس و عامیانه پناه برده. نمیتوان با ساده کردن صورت مسئله کل مسئله را حل شده فرض کرد.
شعر امروز از حداقلها هم عقب افتاده است…
من البته اینقدر سیاه نمیبینم. توجهاتی هم در شعر امروز مُد شده که جالب است. مثلن بسیاری از شاعران به دلیل دوری از بازی تصنعی با زبان مجبور بودند توجه بیشتری به شهود شعری و دریافت شاعرانه داشته باشند که لازم بود. هر چند به دیگر علاقههای شعری توجهی نکردند و ندانستند که بسط سرطانی مولفهای شعری، خود عملی غیر شعریست.
در بالندگی و ارتقای فرهنگ هر جامعه بدیهیست که کلمهسازان و شاعران نقش مهمی را بازی میکنند. میان اضلاع متفاوت فرهنگ یک جامعه و نیز در بین سایر فرهنگسازان. اینکه برای اعضای اجتماعشان خیال بسازند و برای ارتباط برقرار کردن میانشان محاوره و واژه بسازند، حداقلهاست. شعر امروز ایران از عهده نقش خود برنمیآید. چقدر باید منتظر خروجی جامعه شعر ایران بمانیم؟
متاسفانه در دهه هفتاد بخشی از شاعران بهصورت اتوماتیک مینوشتند و نیت مولف در شعری که میخواستند بنویسند هیچ نقشی نداشت و بیشتر با زبان کشتی میگرفتند و نتیجه چیزی اغلب گنگ از آب در میآمد. طی دهه هشتاد این دسته از شاعران کاملن شکست خوردند و این برای شعر فارسی عالی بود چون دست ناشاعران از شعر کوتاه شد. منتها در دهه هشتاد توجه به تئوریهای شعری حداقلی بود و به نظر میآمد که از حیث تئوریک عقبگرد کردهاند. من با این نگاهی که در پرسشات داری موافق نیستم و فکر میکنم شعر امروز دارد کار خودش را میکند حالا با سرعت کمتر. فضای بسته میتواند تاثیر مخربی بر ادبیات داشته باشد. ما طی سالهای اخیر گرفتار بنبستهایی بودیم که سیاست کلان فرهنگی پدیدآورندهاش بوده است وگرنه شعر فارسی گیرم که در پستو، اما کمابیش دارد پیش میرود.
ببینید؛ من بخشی از گیجی شعر امروز ایران را بهخاطر شاعران دهه هفتاد میدانم. دهه هفتاد آغاز بازسازی تئوریک و عملیاتی ایران بعد از جنگ بود. بحث ما پیرامون فرهنگ است، سینما، تاتر، ادبیات، تجسمی، همه ناگزیر بودند دانش و تولیداتشان را با هم آزمون و خطا کنند تا پیش بیایند. نسل شما بحث و پیشنهادهای خیلی زیادی برای شعر فارسی عرضه کرد. اما بعد از دهه هفتاد، بچههای دهه هفتادی انگار از کار میدانی بازنشسته شدند و فعالیتهای میدانی شعر فارسی را به نسل جدید واگذار کردند. نگرانی و دغدغه اصلی شاعران دهه هفتاد این شد که تمام حواس خود را بهکار بگیرند و ببینند اگر جایی صحبتی پیرامون شعر هفتاد شد، نام آنها کجای ماجرا نشسته است.
خب این نظرت میتواند در مواردی درست باشد. خیلی از مدعیان در دهه هفتاد کار را تمام شده تلقی کردند و فقط در پی تقسیم غنائم بودند. مثلن براهنی در دهه هفتاد تقریبن هیچکاره بود. نه نقدی نوشت و نه مقالهای درباره دیگران. تنها کارنامهاش در دهه هفتاد مجموعه شعر خطاب به پروانهها بود و تربیت تعدادی شاگرد که تکتک آنها نقش سفیر او را ایفا کردند. باباچاهی هم که در نیمه اول دهه هفتاد شدیدن ضدِّ شعر هفتاد بود در نیمه دوم دهه هفتاد بدل شد به یک هفتادی دو آتشه. بعد هم ژورنالیسم پیرپرست ما دائم به این دو نفر و حواریونش میدان داد و تاریخ شعر هفتاد کاملن تحریف شد. در واقع شاعران اصیل هفتاد به حاشیه رانده شدند. من هم کارم را کرده بودم و مدعیتر از آن بودم که خودم را در ادبیات فارسی حبس کنم، از ایران رفتم که شعرم را به گلوبال پوئتری وصل کنم. یعنی طی دوازده سال اخیر من مدام در حال سفر از زبانی به زبان دیگر بودم. تازه مدتیست که توجهام به وضعیت شعر فارسی جلب شده و همین که متوجه عقبگرد شعر معاصر شدم، تصمیم گرفتم حضور بیشتری در فضای ادبیات فارسی داشته باشم. ایران پر از استعدادهای شعری است و من حامل خبرهای خوبی برای شعر فارسی هستم. واقعیت این است که اگر همت کنیم و شعر معاصر فارسی درست ترجمه شود، بیشک جایگاه خوبی در ادبیات جهان خواهیم داشت. متاسفانه در فضای شعر فارسی حیطه کاری کسی مشخص نیست. مرز بین منتقد و ژورنالیسم و نظریهپرداز و شاعر مخدوش شده است. ژورنالیسم مستقل باید کمک کند تا منتقد ادبی جایگاه از دست رفته خود را باز یابد. مسخرهست که همه شاعر و نویسنده شدهاند.
مخاطب شعر جهان، شعر جهان را دارد. من درباره مخاطب شعر فارسی و شاعران ایران فکر میکنم و حرف میزنم. شعر امروز ایران چرا خیال نمیسازد؟ چرا رویای فارسی منتشر نمیکند؟ چرا با اهالی قبیله من نمیتواند حرف بزند؟
این واقعیتیست که شاعر ایرانی کمتر تخیل میکند چون دور تخیلاش دیوار کشیدهاند و به او اجازه نمیدهند که ببیند و یا اگر میبیند اجازه ندارد آنچه دیده زیر خودکارش بیاورد. برخی از منتقدان مستعد را میشناسم که حالا فقط شعر مینویسند و چقدر هم بد مینویسند. حتی یک مجله استاندارد ادبی در ایران منتشر نمیشود. بحث این است که تا فضای حرفهای بهوجود نیاید چیز مهمی آنجا اتفاق نمیافتد. من هم فریب تجدید چاپ کتابهای شعر را نمیخورم. در چاپ اول دویست نسخه منتشر کرده تیراژ را دو هزار اعلام میکنند و بعد از یک ماه میگویند به چاپ دوم رسیده که بهتر است فعلن در این باره چیزی نگویم. مناسبات حرفهای در میدان شعر فارسی دیگر کاملن قبیلهای و روستایی شده، با این رفتارها ما هیچکدام به جایی نمیرسیم؛ مسئله ساده است راهحل هم سادهتر، در قدم اول باید کسی را حذف نکنیم و اجازه دهیم همه حرفشان را بزنند. ما بالاخره باید دور هم نشستن را یاد بگیریم.
درست است که در قیاس سالهای هفتاد که دوره طلایی مطبوعات بعد از انقلاب بود و ما صاحب چندین نشریه حرفهای ادبی بودیم و حالا این امکان چنان نیست، یا جلسات پررونق شعر داشتیم که الان نداریم اما این هم هست که الان امکانی مثل اینترنت وجود دارد که آن موقع نبود. تقریبا اکثر اهالی جامعه شاعران ایران صفحه شخصی فیسبوک، وبلاگ و وبسایت دارند و بیهیچ سانسوری مشغول عرضه تولیداتشان هستند. معتقدم شعر فارسی بعد از دهه هفتاد خودش را بیش از پیش گم کرده است.
فضای اینترنت میتواند جلوی سانسور موضعی یک چهره ادبی را بگیرد اما ضررش این است که مرزهای تشخیص را مخدوش میکند. اخیرن کتاب شعری بهصورت اینترنتی منتشر شد و اهالی فیسبوک هم برایش غوغا کرده بودند که شاهکاری منتشر شده است، باور کن که من نتوانستم این کتاب را یک بار هم بخوانم. میخواهم بگویم که گروههای مافیایی کوچک در اینترنت جلوی تاثیرگذاری مثبت آن را گرفته و مخاطب ادبی را بیشتر سر در گم کرده است…
شعر فارسی ایران سردرگم شده چون شاعران ایرانی در این دوره جدید سردرگماند.
شاعران ما سردرگم نشدند بلکه بیشتر کفگیرشان به ته دیگ خورده است. متاسفانه شاعران و نویسندههای ایرانی چون زندگی حرفهای ندارند زود تمام میشوند. معضل بزرگ دیگر این است که ما ایرانیها کمتر یک شعر یا اثر مهم را ستایش میکنیم. ما پی شعر درخشان نیستیم و بیشتر در پی تمام کردن شعر و شاعر درخشانیم. من تاکنون ندیدم که در ایران شعر شاعری گل کند و بعد از شش ماه همه نگویند که شعرش دیگر ضعیف شده است. ما کمک نمیکنیم یکی ببالد، توی سرش میزنیم تا هر چه زودتر بمیرد. ببینید بعد از مجموعه «پاریس در رنو» نقدهای بسیاری نوشته شد اما هنوز چند ماهی از انتشارش نگذشته بود که خیلیها میگفتند عبدالرضایی دیگر تمام شده است، در حالی که بعدها گربه عزیز و فیالبداهه را منتشر کردم و بعد کتاب جامعه که آن هم مجموعه مطرحی شد. دوست ندارم وارد این خاطرات بشوم، میخواهم بگویم همین حالا با توجه به بضاعتی که در فضای نت فارسی میبینم هنوز معتقدم اگر همه درست رفتار کنیم شعر فارسی حتی بیشتر از دهه هفتاد خواهد درخشید.
در یک دهه گذشته شعر ایران را از طریق اینترنت دنبال میکردی؟
بله از طریق اینترنت کم و بیش دنبال میکردم اما بدی اینترنت این است که نمیتوانی جریانهای شعری حاکم در ایران را با جزئیات بشناسی و تنها شمای کلی آن دستت میآید. با اینهمه طی چند ماه گذشته بسیاری را از کتابهای شعر را تهیه کردم و بهطور کامل بر وضعیت اسفبار شعر امروز واقفم.
معتقدم شعر ایران چارهای جز درخشش دوباره ندارد، چون جامعه ایرانی به آن نیاز دارد. درصورتی که جامعه شاعران ایران مسئولیتپذیرتر باشند، اما اینکه «هنوز معتقدم اگر همه درست رفتار کنیم شعر فارسی حتی بیشتر از دهه هفتاد خواهد درخشید» را به اتکای چه چیزی میگویی؟
با تکیه بر استعدادهای ادبی ایران این حرف را میزنم. طی مدت کوتاهی من در همین فیسبوک چند شاعر را معرفی کردم که برخی از آنها هنوز کتابی منتشر نکردهاند اما مطمئنم که در آینده نقش ایفا خواهند کرد. البته همهشان از سطح شعری یکسانی برخوردار نیستند و حضور برخی از اینها میتوانست به شعر هشتاد انرژی تازه تزریق کند اما شرایط متاسفانه آنطور که باید و شاید فراهم نبود شاعرانی مثل هادی محیط، رضا حیرانی، ابوالفضل حسنی، رضا شنطیا، کورش کرمپور، اسماعیل مهرانفر، مهدی اشرفی، بابک سلیمیزاده، یاسین نمکچیان، علی الفتی، علی سطوتی، بلقیس بهزادی، فریاد ناصری، رضا بختیاری اصل، احسان عزتی، علی فتحیمقدم، سوده نگینتاج، علی مسعودینیا، مازیار عارفانی، علی اسدالهی، ناهید عرجونی، فریبا فیاظی، آرش الهوردی، پدرام مجیدی، سابیر هاکا، شهاب لواسانی، علیرضا جهانشاهی، نسترن مکارمی، انسیه اکبری و خیلیهای دیگر که در صفحه شخصیام پیشتر معرفیشان کردهام اینها اغلب در دهه سوم عمرشان قرار دارند و هرکدام میتوانند چنانچه فضا مهیا باشد نقش مهمی در شعر فردای نزدیک ایفا کنند.
بازار و گردش اقتصادی شعر امروز بسیار ضعیف است. جامعه شعر دیگر نمیتواند مخاطب را به قالب «کتاب» جذب کند و از طرفی پیشنهاد تازهای هم برای عرضه محصول خود ندارد. این اتفاق در سایر تولیدات فرهنگی و اصطلاحا هنری هم افتاد. بازار تئاتر خیلی از رونق افتاد، آنقدر که محدود شد به مجموعه تئاترشهر تهران که همان هم کمتر مخاطبی را جذب میکرد. اما با حرکتهایی که اتفاقا بچههای هفتادی تئاتر در انتخاب قصه، شیوههای روایت، تبلیغات و البته استفاده از سهم بیشتر ظرفیتهای تئاتر ایرانی انجام دادند، توانستند وضعیت تئاتر را از ورشکستی نجات بدهند و حتی تئاتر را از مجموعه سالنهای تئاترشهر به تعداد بیشتری از سالنهای تهران توسعه بدهند. الان میگویی که برای شعر امروز ایران پیشنهاد داری، چه کاری میشود کرد؟ چقدر پیشنهادت برای وضعیت شعر میتواند عملیاتی باشد؟
همین رکود و همین وضع را ما در دهه شصت هم داشتیم. کاری که در دهه هفتاد کردیم این بود که به شعر زندگی دادیم. تقریبن در نیمه دوم دهه هفتاد، تمام فرهنگسراها بدون آنکه بخواهند بدل به تریبون شعر تازه شده بودند. خود من هفتهای نبود که در فرهنگسرایی یا شهرستانی شعرخوانی و سخنرانی نداشته باشم و همین باعث شده بود که در روزنامهها مدام از شعر هفتاد بنویسند. ولی حالا وضع فرق میکند. ژورنالیسم ادبی بیطرف نیست. مدام جانب یک گفتمان شعری محافظهکار را میگیرد و مطالب آنها را منتشر میکند. خیلیها را میشناسم که در ایران زندگی میکنند و حرفهای زیادی برای گفتن دارند اما خبری از آنها منتشر نمیشود.
مهمترین پیشنهاد من روشن است، اجازه دهیم فکرهای جوان حرفشان را بزنند. جای اینکه ماهی چند بار با شاعری پیشکسوت مصاحبه کنیم فرصتی هم به شاعران مستعد اما گمنام یا کمنام بدهیم. من فکر نمیکنم که شعر فارسی از شدت پیری مرده بلکه معتقدم آن را خفه کردهاند. کافیست کمی به آن اکسیژن برسانیم تا دوباره چون ققنوسی از خاکستر خود بال بردارد. این حرفها ساده است ولی برای بروز هر حرکت زندهای لازم است و بدون آن محال است صدایی شنیده شود.
در اینکه در حال حاضر ژورنالیسم ایرانی ضعیف شده بحثی نیست اما این یک مسئله کلان در جامعه ایران است که میانمایهها در کلیه حوزهها امور را بهدست گرفتهاند. البته که تمام ارکان و اضلاع جامعه بهخصوص فرهنگی به هم وابستهاند اما اینکه سردرگمی و بحران شعر امروز را فقط بر گردن ژورنالیسم و رسانههای ضعیف امروز بگذاری و سهم شاعر و تولیدکننده را در نظر نگیری مشکل و پرسش من را حل نمیکند.
دوباره میگویم ژورنالیسمی که بتواند بیش از ده سال شاعر پاریس در رنو را حذف کند به بقیه صداهای مخالف احتمالن ظلم مضاعف کرده و وای به حال صداها و فکرهای جوان امروز. نکته دیگر هم این است که ما سیستمی که شاعر واقعی را شناسایی کند نداریم. یکی از کارهای اصلی ژورنالیسم ادبی معرفی شاعر تازه است. کار اصلی یک ناشر حرفهای معرفی نویسنده مستعد و تازهنفس است. این وظایف در ایران گم شده و کسی کارش را درست انجام نمیدهد، برای همین شعر و شاعر خوب هم بین این ازدحام گم میشود.
انکار نمیکنم که مطبوعات ادبی و فرهنگی امروز ایران ضعیفترین دوران را در طول تاریخ حیات مطبوعات میگذرانند؛ اما اگر قرار باشد با شناختی که تو از نشریات ادبی معتبر جهان بهدست آوردهای، توجه روزنامهنگاران حوزه ادبیات را در این گفتوگو به چند سرخط اصولی جلب کنیم، این سرخطها را چه میدانی؟
یکی از کارهای ژورنالیسم ادبی ایجاد توجه است. تزریق انرژی است به شریانهای فکری و ادبیاتی. تعداد بسیار زیادی روزنامه داریم ولی صفحات فرهنگی و ادبی را که نگاه کنید مدام با پنج-شش شاعر تمام شده یا تکراری مصاحبه میکنند و یا درباره آثارشان مینویسند؛ طبیعیست که مخاطب به چنین ژورنالیسمی توجه نکند. البته مقصود من از ژورنالیسم تنها بخش ادبی آن است که میتواند نقشی کلیدی در آینهگردانی ایفا کند. یکی از دلایل اصلی طرح شعر هفتاد، توجه ویژه ژورنالیسم ادبی آن نسل به صداهای تازه بود،. آنها نسبت به ادبیات و جوانانی که تازه وارد صحنه شده بودند حساس بودند و علاقه داشتند بدانند تازهواردها چه میگویند، در حالی که به نظر میرسد ژورنالیسم ادبی امروز بیشتر چشم به بازار دوخته و بیشتر مایل است دل ناشران را به دست بیاورد. حقیقتش را بخواهی من در ادبیات ایران زندگی نمیبینم چون هیچ مجله شعر و داستان معتبری که دغدغههای حرفهای داشته باشد آنجا منتشر نمیشود. «لندن پوئتری» نام یکی از مجلات معتبر شعر در جهان است و محال است یکی از شمارههای جدیدش را بخری و با صدای شعری تازهای مواجه نشوی. معمولن روزنامهها و مجلات معتبر انگلیس محال است طی یک سال، با شاعر یا نویسندهای دو بار مصاحبه کنند و اساسن این عمل را غیرحرفهای میدانند در حالیکه در ایران این اصل رعایت نمیشود. از طرفی هرگز نشد در یک شب شعر یا فستیوال شعر شرکت کنم و گزارشگرانی را نبینم که از روزنامههای مختلف برای شکار چهره تازه آمدهاند. اینکه میگویم ما ایرانیها هیچکدام کارمان را درست انجام نمیدهیم تنها مختص ناشرها و ژورنالیستها نیست بلکه این ایراد به همه وارد است. مشکل ما نویسندگان ایرانی این است که پیش از کار ادبی ابتدا حلقههای مافیایی خود را تشکیل میدهیم و محال است در یکی از این حلقهها نباشی و توپی بهت پاس داده شود…
تا اینجای گفتوگو بیشتر انتقادهایت را متوجه مطبوعات ادبی و منتقدین ادبی کردهای و نسبت به کمبود و فقدان آنها خرده گرفتهای، اما تو و همنسلانت هیچوقت روی خوش به ادبینویسان و منتقدان مطبوعاتی در دهه هفتاد نشان ندادید. امروز یکی از دلایلی که ادبینویسان مطبوعات به جای تولید محتوا پیرامون مسایل ادبیات به سمت نگارش شعر و داستان کشیده شدند را همین برخوردهایی میدانم که نسل شما داشت. شما هیچ وقت منتقدان را به عضویت جامعه ادبی نپذیرفتید برای همین منتقد و کارشناس خوب هم تربیت نشد.
فکر نمیکنم در تاریخ شعر معاصر فارسی شاعری را بتوانی پیدا کنی که به اندازه من انتقادپذیر باشد. طی همین دهه اخیر بیش از صد مقاله علیه نظرگاه و شعرهایم در مدیاهای فارسیزبان منتشر شده اما حتی به یکیشان پاسخ ندادم و تازه خوشحال هم شدم که جماعت روی چیزی که به آن اعتقاد نداشتند اینهمه وقت گذاشتند. اگر مصاحبهها یا متن سخنرانیهای مرا در دهه هفتاد بخوانی خواهی دید که بیشترین دفاع و حمایتها را از منتقدها داشتهام و علاقه اصلیام این بوده که مقام ادبیشان ارتقاء پیدا کند. اصلن چرا راه دوری برویم خودم کار مطبوعاتیام را با انتشار نقد آغاز کردم. مثلن در نوزده سالگی برای مدتی مسئول صفحه شعر روزنامه «کار و کارگر» بودم و آنجا مدام نقد مینوشتم. در این صفحه شعرهای تازهای از آتشی و نجدی گرفته تا منزوی و شاعران همنسل خودم منتشر میکردم اما چون کمتر کسی آن موقع نقد مینوشت خودم دست بهکار شده بودم. مثلن در همان صفحه کتابهای اغلب شاعران دهه شصت را بررسی کرده بودم و این خصیصه اغلب شاعران هفتاد بود که علاوه بر شعر، مقاله و نقد هم مینوشتند و اغلب معتقد بودیم شاعری که منتقد خودش نباشد ولمعطل است. با اینهمه در همان دهه هفتاد منتقدانی مهم مطرح شدند که دیگر خبری از آنها نیست. از حسین رسولزاده و ناصر پیرزاد گرفته تا پرهام شهرجردی یا در اواخر هفتاد آرش قربانی و امین قضایی یا سعید احمدزاده اردبیلی، اینها همه نگاه تیز و خلاقی در زمینه نقد دارند که در مطبوعات ایران خبری از نوشتارشان نیست و من شکی ندارم حضور صد درصدی تمام این صداها، میتواند به مطبوعات ایران زندگی تازهای ببخشد.
ادبیات ایران در یک مقطعی بیش از هر چیزی برای شناخت خود ادبیات، به ترجمه ادبیات جهان نیازمند بود تا با تماس افکار، سبکها و روشهای مرسوم در جهان از عدم تناسب در رشد و حرکت خود جلوگیری کند. امروز تو درحال تجربه و لمس ادبیات جهان در وسط موقعیت جغرافیایی آنهایی، میتوانی از آنچه که بهصورت میدانی از ادبیات حرفهای آنجا دریافت کردهای به داخل منتقل کنی که جریان فعالیت حرفهای ادبیات اروپایی برای خروج از چنین بحرانهای مشابهی در جامعه خود با اتکا به چه تمهیداتی عبور کرده است؟
طی این ده سال متوجه شدم که بسیاری از آموختههایم در ایران غلط بوده است. اصلن یکی از دلایل اصلی علاقهام به گفتوگو با نشریات داخلی انتقال همین تجربههاست. بسیاری از مبانی نقد که بهصورت ترجمه وارد ایران شده نادرست است. نه اینکه فقط توسط مترجم بد درک شده باشند یا نادرست ترجمه شده باشند بلکه مشکل اصلی انتخاب است. طی این سالها ندیدهام شاعری که در الانِ شعر جهان حرف اول را میزند ترجمه شود، برخی از گرایشات شعری یا حتی نظری تنها ارزشی همزمانی دارند و توجه به آنها جز در زمان تألیفشان، واقعن غیرضروریست. از طرفی ما برخی از اینها را اشتباه فهمیدهایم و خیلیها را بیهوده بزرگ کردهایم. مثلن ما در شعر ایران از جهان مسطح چیزی نمیدانیم، درباره مولفههای گلوبال پوئتری نیز. سطحینگری و سطحینویسی تنها علاقهای شعری نیست بلکه بیشتر خواست قدرت است و اساسن فرهنگ مسلط با انتخاب آن به مثابه زبان قدرت، سالهاست که علیه قدرت زبان میتازد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید