Advertisement

Select Page

گفت‌وگو با مایک لی، از نسل تئاتری کارگردانان سینما

گفت‌وگو با مایک لی، از نسل تئاتری کارگردانان سینما
باید مخاطب را تا جنگل‌های ناشناسی برد
مداد و کاغذ را به کامپیوتر ترجیح می‌دهم

اولین باری که Ecstasy را نوشتید و به روی صحنه بروید، مارگارت تاچر تازه به قدرت رسیده بود.  آیا با روی کار آمدن دوباره محافظه‌کاران بود که تصمیم گرفتید، این کار را بازسازی کنید؟
– نه، سال ۱۹۷۹ که این نمایش ساخته شد، اصلاً هیچ کس پیش‌بینی نمی‌کرد که او چه هیولای خطرناکی است. هرچند که در طول نمایش اشاره‌هایی وجود دارد که یک صاحبخانه چطور می‌تواند عرصه را بر ساکنان تنگ کند. این صاحبخانه در پایان نصیبی ندارد، جز تنهایی. نمایش جز تنهایی به موضوعاتی مثل خانواده و با هم بودن نیز می‌پردازد و به همین جهت به عقیده من فاقد زمان است. این نمایش از نظر خودم، قوی‌ترین و عمیق‌ترین کار من است. اگر حزب کارگر هم روی کار آمده بود، من می‌خواستم دوباره این نمایش را روی صحنه ببرم.
 
شما سال ۱۹۷۷ نمایش «شب‌نشینی ابی‌گیل» و بعد Ecstasy را در تئاتر «همپستید» روی صحنه بردید. این دو نمایش کاملاً با یکدیگر متفاوت هستند. این طور نیست؟
«شب‌نشینی ابی‌گیل» یک موفقیت بزرگ و عظیم بود.  می‌دانستم که همه می‌خواهند شاهد «شب‌نشینی ابی‌گیل» دیگری از من باشند. بنابراین باید چه می‌کردم؟ اتاقی را در کیلبورن در حومه لندن اجاره کردم و نمایش Ecstasy  را نوشتم، چرا این نام را برآن نهادم؟ لحظات پر از وجد و نشاط در نمایشنامه اندک هستند و این عنوان می‌توانست مخاطب را گمراه کند. از عنوان‌هایی که توضیحی هستند، متنفرم. دوست دارم عنوان نمایش و یا فیلم طوری انتخاب شود که مخاطب را تا عمق یک جنگل ناشناس ببرد و سپس او را به حال خود رها کند تا راهش را بیابد. به هرحال Ecstasy تجربه‌ای است که تا حالا نداشته‌اید و آرزو می‌کنید که هیچ وقت تجربه نکنید و در برخی مواقع بر عکس.
 
کاراکتر اصلی داستان شما علیرغم رفاقت با «دان» خیلی تنهاست. این طور نیست؟
– کار من درباره زندگی به همان نحوی است که من و شما تجربه کرده‌ایم. شما یا خیلی‌خوش‌شانس هستید یا نیستید. روابط اجتماعی شما یا خوب هستند یا بد. یکی از خصوصیات «جین» این است که نمی‌خواهد دوستانش را مسؤول مشکلات خود بداند. «جین» صاحب فرزندانی است و در اینجاست که مسایل زیادی در این خصوص مطرح می‌شود. بحث‌های پایان ناپذیری مثل بچه داشتن یا نداشتن، اینکه بخواهیم داشته باشیم، اما نتوانیم روابط بین والدین، بچه‌های ناخواسته، سقط جنین و

چیزی به اسم بازیگر بد داریم؟
– همان طور که بسیار وجود دارند کارگردانانی که بد هستند، بازیگران بد هم داریم. بازیگرانی هستند که همیشه بد خواهند بود. بازیگران خوبی هم هستند که شما به حالشان گریه می‌کنید چون کارگردانی بد آنها را هدایت کرده یا مواد لازم برای اجرای یک کار خوب در اختیار آنها نگذاشته است.
 
آیا یک بازیگر باید واجد شرایط خاصی باشد تا بتواند در نمایش یا فیلم شما بازی کند؟
– خب، خیلی چیزها آموختنی نیستند. کارهای من نوعی بازی را می‌طلبند که متعهدانه‌ترین بازی‌ها باشد. آنها بازیگرانی منعطف می‌خواهند، بازیگرانی که با هوش و اندیشمند باشند. کارهای من با بازیگران خودنما و خودخواه جور در نمی‌آیند. بازیگرانی هستند که در حین کار، کار خودشان را می‌کنند و نسبت به آن اصرار دارند. آنها برخلاف جریان متن حرکت می‌کنند یا حداقل دیدگاهی متفاوت نسبت به آن دارند. بنابراین نمی‌توانند با نمایش و کار من کنار بیایند. زیرا کاراکترهای من کاراکترهایی سه بعدی هستند و درام از اول تا آخر کار من وجود دارد. این نوع بازیگران قابل مذاکره هم نیستند.

رابطه‌تان با دنیای آن‌لاین و اینترنت چطور است؟
– من عضو هیچ شبکه اجتماعی نیستم. تقریباً سه سالی است که یک مکینتاش دارم و پسرم، «توبی» که کاملاً خبره کامپیوتر است، استاد من است. البته ایمیل می‌زنم و کارهای ابتدایی را می‌دانم الان دیگر می‌توان با کامپیوتر فیلم‌ها را ادیت کرد. پسر دیگرم، «لئو»، این کار را انجام می‌دهد، اما من فقط سواد ابتدایی کامپیوتر را دارم. اگر قرار باشد بنویسم، ترجیح می‌دهم مداد یا روان‌نویس خودم و یک بسته کاغذ داشته باشم. من اینها را جعبه‌ای می‌خرم.

آیا به تعطیلات رفته‌اید؟
– سال گذشته سه هفته به تعطیلات در ایتالیا رفتم. خیلی عالی بود. هیچ کاری نکردم، اما خب این کمتر از آنی که من می‌خواهم، اتفاق می‌افتد. خواهرم می‌گوید: «من نمی دانم تو چرا بازنشسته نمی‌شوی؟ همه در سن تو بازنشسته می‌شوند»، اما من فکر می‌کنم من فقط ۶۸ سال‌ام است. نمی‌توانم کاملاً احساس پیری کنم. من چه کار می‌توانم انجام دهم؟ می‌توانم نقاشی کنم. بنویسم. به عبارت دیگر من باید به خوبی همیشه فیلم بسازم.

آیا هنوز هم خودتان را در انگلیس یک خارجی می‌دانید؟
– هم بله، هم نه. گاهی اوقات ترجیح می‌دهم به عنوان کارگردان شماره یک انگلیس شناخته شوم اما تا حالا هفت بار نامزد اسکار شده‌ام که ۵ بار آن بخاطر فیلمنامه بوده است. در انگلیس حتی «گاردین» حاضر نشد اسم من یا فیلم‌هایم را در فهرست ۵۰ کارگردان برجسته انگلیسی یا ۱۰۰ فیلم شاخص خود جای دهد. این کمی باعث دلسردی است، «کن لوچ» هم وضعیت مرا دارد. به همین جهت پاسخ من هم بله و هم خیر است. این طوری بهتر است، این خوب است که گاهی روحیه سرکشی داشته باشیم.
منبع: Guardian
[بانی فیلم ]
لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights