گفتوگو با پتکین آذرمهر
بخش اول: نباید فکر کنیم مرکز جهان هستیم
پتکین آذرمهر از معدود ایرانیانی است که اطلاعرسانی اخبار واقعی ایران به جامعهی جهانی را مرهون تلاشهای آنها هستیم. او بابت وبلاگی که از سال ۲۰۰۵ نوشتن آن را به زبان انگلیسی آغاز کرده و مخاطب گستردهای میان انگلیسی زبانها پیدا کرده است، جایزهی معتبری را در سال ۲۰۰۹ از The International Council for Press and Broadcasting Media Awards دریافت کرد. به عنوان یک منبع موثق اخبار ایران در جامعهی انگلیسی زبان، مطبوعات و تلویزیونهای انگلیسی زبان تا کنون بارها با او دربارهی مسائل ایران گفتوگو کردهاند که پیوند به تعدادی از این گفتوگوها در وبلاگ او به آدرس: http://www.azarmehr.info موجود است. او علاوه بر نوشتن این وبلاگ، با تعدادی از مطبوعات معتبر غربی نیز در زمینهی اطلاعرسانی اخبار ایران همکاری میکند که در بخش دوم این گفتوگو به آنها میپردازیم.
آقای آذرمهر، وبلاگی که از سال ۲۰۰۵ نوشتن آن را آغاز کردید، هماکنون به عنوان یکی از معتبرترین وبلاگهای انگلیسی زبانی که به موضوع ایران و مسائل آن میپردازند، شناخته میشود، به طوریکه The International Council for Press and Broadcasting Media Awards نیز جایزهی سال ۲۰۰۹ خود را به خاطر نوشتن این وبلاگ به شما اهدا کرد. از همان ابتدای راه، ایدهتان بر پیش بردن این وبلاگ با مطالب انتقادی به همین شیوه قرار گرفته بود (مطالبی که گاه به طنزهای بسیار جذاب سیاسی هم پهلو میزند)، یا اینکه صِرفِ اطلاعرسانی دربارهی ایران به مخاطب انگلیسی زبان این وبلاگ را به راه انداخته بودید؟
علت اینکه من این وبلاگ را شروع کردم این بود که در آن زمان حس میکردم که مشکلی در پخش اخبار درست ایران در رسانههای غربی وجود دارد. یک دلیلاش این بود که خبرنگارهایی که در ایران مستقر بودند مثل جیم میور، خبرنگار بی بی سی، که به نظر من چون هم شغلشان این بود و هم از اینکه در ایران باشند، به آنها خیلی خوش میگذشت، نمیخواستند حکومت ایران را زیاد ناراحت کنند، همیشه سعی میکردند اخبار خیلی بد را زیاد پخش نکنند، یا مثلا دستی روی خبرها بکشند و جمهوری اسلامی را کمی نرمتر نشان بدهند. دلیلش هم این بود که میدانستند اگر اینگونه عمل نکنند، از ایران اخراج میشوند. نمونهی این موضوع، ماجرایی بود که برای جنیو عبدو و همسرش جان لاین که در آن زمان رئیس دفتر رویترز در ایران بود، پیش آمد. در زمان ریاست جمهوری خاتمی، تمام خبرنگارهای خارجی از خاتمی خیلی تعریف میکردند و تا نامی از او میبردند، فورا “رئیس جمهور رفُرمیست” را هم جلویش میآوردند. اما جنیو عبدو یک خبرنگار مستقل بود که در آن زمان در ایران بود و بعضی از مقالاتش در گاردین چاپ میشد و او جور دیگری به این قضیه میپرداخت و میگفت که اینها مدام میگویند یک میخ دیگر بر تابوت اصلاحات. این تابوت باید چند میخ دیگر بخورد تا بفهمیم که اصلاحات، دیگر در ایران مرده است و به جایی نمیرسد؟ به همین خاطر، ویزای او و همسرش را تمدید نکردند. اتفاقا آنها از ایران بیرون آمده بودند تا ویزایشان را تمدید کنند و همان جا بود که مرا دیدند و گفتند که ما فکر میکنیم که به خاطر نوع خبرهایی که از ایران به بیرون منتقل کردیم، ویزایمان تمدید نخواهد شد و این عملا به این معنی است که دارند ما را اخراج میکنند… اما مثلا کسانی چون جیم میور در ایران خیلی بهشان خوش میگذشت و زندگی مرفهی داشتند و مدام سعی میکردند خبرهایی بدهند که جمهوری اسلامی بپسندد. از طرفی هم یک لابی بسیار قدرتمند هم در اروپا و هم در آمریکا داشت تشکیل میشد که وجهه جمهوری اسلامی را موجه و قابل قبول نشان میداد و به همین خاطر، من حس میکردم که اخبار واقعی ایران در غرب پخش نمیشود. از طرف دیگر، اوپوزیسیونی داشتیم که بسیار بی اعتبار شده بود چون خبرهایش یا دروغ و یا اغراقآمیز بود یا اصلا شیوه پخش خبر را بلد نبود. بنابراین من دیدم خبرهایی که در خارج از ایران درباره ایران منتشر میشود با واقعیتی که برداشت من بود و حاصل از گفتههای کسانی بود که من با آنها در تماس بودم، جور در نمیآید. این بود که وقتی وبلاگنویسی شروع شد من حس کردم که اینجا برای من فرصتی به وجود آمده است که اخبار ایران را به همان جوری که واقعا هست، بنویسم. بعد که شروع به همکاری بیشتر با مطبوعات انگلیسی زبان کردم، وبلاگم به شکلی درآمد که اگر مثلا خبری از ایران در رسانههای غربی پخش میشد، دیگر آن را در وبلاگم نمینوشتم، چون دیگر احتیاجی به این کار نبود. همیشه تلاشم این است که اگر خبری از ایران هست که به نظرم باید گفته شود، اول وارد مدیای بزرگ شود، و اگر به دلایلی آنها آن خبر را منتشر نکردند، من آن را در وبلاگم بنویسم. یعنی الان وبلاگ من به یک مدیای انگلیسی زبان برای پخش اخباری از ایران که به دلایل مختلف در مدیای اصلی غربی درج نکردهاند، تبدیل شده است.
از همان ابتدا ایدهتان برای این وبلاگ به همین شکل بود یا مدام شیوههای نوشتنتان را تغییر دادید تا برای خوانندهها جذابتر شود؟
مسلماً وقتی کسی کاری را شروع میکند فیدبکاش را اندازهگیری میکند و وقتی میبیند که یک خبر که گذاشته زیاد منعکس نشده یا مورد توجه قرار نگرفته است اما یک خبر دیگر خیلی منعکس شده است، خودش کم کم روال کار به دستش میآید که کدام خبر جالبتر است و علت اینکه جالبتر است چیست، یا مثلا ارزیابی میکند ببیند نوع خبررسانیاش چگونه بوده است؛ آیا از تمام شیوههایی که برای پخش یک خبر وجود دارد استفاده کرده یا کمکاری کرده است؟ وقتی کسی کاری را شروع میکند هر چقدر کار را جلو ببرد راندمان کار و روش کار هم بیشتر به دستش میآید. به همین دلیل، وبلاگ من هم صد در صد تغییراتی داشته اما هدف وبلاگ از ابتدا تا به حال همین بوده است: اطلاعرسانی اخبار واقعی به مردم انگلیسی زبان در سراسر دنیا.
آمار سالیانهی بازدیدکنندگان وبلاگ شما در سال ۲۰۰۶ جهش بزرگی به نسبت سال ۲۰۰۵ داشته، در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ نیز تغییر چندانی به نسبت سال ۲۰۰۶ در این آمار مشاهده نمیشود اما بالطبع، در سال ۲۰۰۹ که ایران به خاطر وقایعِ آن سال در مرکز توجه قرار گرفته بود، آمار بازدیدکنندگان وبلاگ شما هم با رشد قابل توجهی روبهرو میشود. برای من به عنوان خوانندهی فارسی زبان این جالب است که شما وبلاگتان را به انگلیسی و برای مخاطبی مینویسید که فرهنگ دیگر و دغدغهی دیگری دارد و در هر صورت، دغدغهاش ایران نیست، اما شما کاری میکنید که او دغدغهی ایران را پیدا کند. یعنی میآید و مطالب شما را دنبال میکند و افزایش بازدیدکنندگان وبلاگ شما نشان میدهد که مدام مخاطب انگلیسی زبان بیشتری پیدا کردهاید. میخواهم بدانم ظرف یک سال (از ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۶) چه اتفاقی افتاد که با رشد ناگهانی این آمار مواجه شدید؟
هر کدام از ما باید به این فکر کنیم که چه تواناییهایی داریم و در مورد آنها واقعبین باشیم و سعی کنیم در همان زمینهای که آن تواناییها را داریم فعالیت کنیم. توانایی من هم این بود که با هر دو فرهنگ آشنایی زیادی داشتم چون از سنین بسیار کم به اینجا آمده و هر دو زبان را به خوبی بلد بودم. این بود که دیدم میتوانم اخبار را جوری بنویسم که خواندن آن برای انگلیسی زبانها جالب باشد. یک بار یک نفر به من گفت زمانی که کسی دارد زبان تازهای را یاد میگیرد، یادگیری حدود ۲۵۰ کلمه برای اینکه آن فرد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد کافی است. یعنی برای مکالمات روزمره دانستن این تعداد کلمه کافی است. اما برای اینکه کسی بتواند به زبانی خوب صحبت کند باید تاریخ و فرهنگ آن زبان را بلد باشد. مثلا اگر کسی بیاید و عبارت “رژیم ضحاکوار” را کلمه به کلمه از فارسی به انگلیسی ترجمه کند و نداند که ضحاک چه کسی بوده است، نمیتواند مفهوم این عبارت را به درستی منتقل کند. یا اگر عبارت انگلیسی Good Samaritan را بخواهیم ترجمه کنیم و بگوییم Good که به معنی خوب است و Samaritan هم به معنی سامرهای؛ پس میشود “سامرهای خوب”، اما اگر آن داستان انجیل را ندانیم که به جریان این سامرهای خوب میپردازد، این رفرنس را نمیتوانیم درک کنیم. و این است که در یادگیری زبان بسیار طول میکشد؛ اینکه آدم واقعا استاد شود و این رفرنسها را هم یاد بگیرد. حتی مثلا بسیاری از عبارتهای برنامههای محبوب تلویزیونی به رفرنسی در زبان تبدیل میشود. همان طور که “دایی جان ناپلئون” برای ما به یک رفرنس تبدیل شده است و مثلا میگوییم که فلانی دایی جان ناپلئونی فکر میکند، در انگلیسی هم به همین صورت است. چون من با این دو فرهنگ به خوبی آشنایی داشتم احساس کردم که اینجا میتوانم نقش مفیدی را بازی کنم. به نظر من به همین دلیل بود که این وبلاگ توانست مورد توجه انگلیسی زبانها قرار بگیرد. چیزی که برای من بسیار مهم بود، این بود که صحت موضوعی که میخواهم دربارهاش بنویسم صد در صد روشن باشد چون اگر آدم فقط یک بار اشتباه کند و یک خبر اشتباه را منتشر کند یا یک بار غلو کند، تمام اعتبارش از بین میرود. و این کار هر چه بیشتر جلو برویم سختتر و سختتر میشود. شما میدانید که حکومت ایران حکومت شفافی نیست و وقتی که آدم این طرف است، اطلاع یافتن از اخبار درست هم کار آسانی نیست. بنابراین این کار، کار دشواری است. در عین حال، فرد باید ادامه دهد تا وبلاگش وبلاگ پویایی باشد و این طور نباشد که سالی یک بار در آن چیزی بنویسد.
به هنگام راه انداختن این وبلاگ در سال ۲۰۰۵ فکر میکردید که این همه با استقبال روبهرو شود و چهار سال بعد، جایزهی بینالمللی معتبری هم به آن تعلق بگیرد؟ یعنی آن زمانی که نوشتن در وبلاگتان را شروع کردید انتظار داشتید که این مخاطب گسترده را میان انگلیسی زبانها پیدا کند، یا صرفاً شروع کردید؟
مسلماً آدم کاری را فقط به خاطر اینکه شروعش کرده باشد، شروع نمیکند. من این کار را برای سرگرمی شروع نکردم. خودم کار دیگری داشتم و نوشتن وبلاگ بخشی از وقت مرا میگرفت و بخشی از زمانی را که باید صرف خانواده میکردم برای این وبلاگ میگذاشتم. من نمیخواستم وقتم را بیهوده تلف کنم و برای خودم یک سرگرمی پیدا کنم. هدف من از ابتدا همین بود. در هر حال، آدم تلاش خودش را میکند، یا به جایی که در نظر دارد میرسد یا نمیرسد. اما چیزی را که من همیشه مد نظر دارم یک ضربالمثل انگلیسی است که یک بار شنیدم و خیلی برایم جالب بود. میگفتند میدانید Luck به چه معناست؟ Luck یا شانس یعنی L، U، C، K. میدانید مخفف چیست؟ گفتم: مخفف چیست؟ گفتند: Labour Under Correct Knowledge . یعنی اگر شما اطلاعاتِ درست داشته باشید و سخت کار کنید، معمولا خوششانس خواهید بود. این همیشه سرمشق من بوده است.
سالهایی که وبلاگنویسی تازه در ایران شروع شده بود، تعدادی از وبلاگها در حوزهی تخصصی خود، بیش از خبرگزاریها و دیگر رسانهها در زمینهی اطلاعرسانی با استقبال مخاطبان روبهرو میشدند، اما الان جایگاه قبلی خود را از دست دادهاند و این روزها شاید بتوان گفت که سایتهایی چون بالاترین و شبکههای اجتماعی چون فیس بوک و توییتر جایگاهی را که وبلاگهای ایرانی سابق بر این داشتند، غصب کردهاند! چگونه میتوان در چنین شرایطی همچنان جذابیت وبلاگ خود را به عنوان یک رسانه برای خوانندگانِ آن حفظ کرد؟
ابتدا باید بگویم که منابع من وبلاگها و سایتهایی بود که در ایران بودند و من بخشی از موفقیت وبلاگم را مدیون آنها هستم. یعنی وبلاگهایی که من بعد از مدتی به این نتیجه رسیدم که وبلاگهای معتبری هستند و آنها را به عنوان منابعم استفاده کردم. شاید از جهتی، من فقط بلندگو یا مترجم آنها بودم. در عین حال، شرایطی که وبلاگنویسان ایرانی با آن مواجهاند اصلا با شرایط من قابل مقایسه نیست. اما این را باید در نظر داشته باشیم که آدم هیچگاه نباید در یک جا بماند. باید همیشه سعی کند پویا باشد. اگر راههای جدیدی پیش آمده و مثلا اگر الان شبکههای اجتماعی تاثیرگذارتر هستند، خب، فرد باید از آنها استفاده کند یعنی وقتی در وبلاگش چیزی مینویسد باید در فیسبوک یا توییتر هم تبلیغاش کند. مثلا من وقتی پستی در وبلاگم میگذارم، از هر راهی مثل ایمیل، فیسبوک و توییتر استفاده میکنم تا آن خبر تکثیر شود. چیز دیگری که شاید توانسته است هنوز این وبلاگ را جذاب نگه دارد، توجه به این نکته است که ما ایرانیها دوست داریم وقتی چیزی را مینویسیم، خیلی بلند بنویسیم. انگار که هر چه مقاله طولانیتر باشد از نظر ما کلاس بیشتری دارد. من در مطالبی که به زبان انگلیسی مینویسم درست برعکسِ این عمل میکنم. یعنی این را در نظر میگیرم که چیزی را که باید گفته شود، در خلاصهترین شکل بگویم. الان مطالب آنقدر در اینترنت زیاد شده است که ما بیشتر مقالهها را scroll میکنیم یعنی نمیتوانیم آنها را با دقت بخوانیم. مثلا اگر شما اعلامیههای اوپوزیسیون را ببینید، به طور مثال، بیانیههای آقای موسوی قبل از دستگیر شدناش آن قدر طولانی بود که حتی ما که به سیاست علاقه داریم نمیتوانستیم تمام آن را بخوانیم. اعلامیههای اوپوزیسیون بیش از اندازه طولانی است. ما نباید فکر کنیم که مرکز دنیا هستیم و مقالات ما را باید خط به خط بخوانند! باید به زبان مردم صحبت کنیم و در نظر داشته باشیم که حجم زیادی از اطلاعات دارد از جاهای مختلف به مردم میرسد. ما پنجرهی کوچکی داریم که باید از آن حداکثر استفاده را بکنیم. من بارها مقالات ایرانی چندین هزار کلمهای را دیدهام که فقط یک پاراگراف میتوانسته تمام چیزهایی را که در آنها گفته شده است، بگوید. نباید کاری کنیم که خوانندهی ما خسته شود یا مقاله برای او خستهکننده شود.
ادامه دارد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.
گفتگوی خیلی خوبی بود، آذرمهر دست گذاشته روی نکات کلیدی رو گفته مثل ماجرای خبرنگارهای خارجی توی ایران و نحوه خبردادنشون، مفاله ها و بیانیه های طولانی و خسته کننده و گنگ اپوزیسیون و از همه مهمتر اینکه یه فرد به تنهایی بدون داشتن رسانه ای پرخرج و تنها با یه وبلاگ چقدر می تونه تاثیرگذار باشه. سپاس