گنبدها، پشت ایران را خم کردهاند
گنبدها، پشت ایران را خم کردهاند
*
این جامهی عتیق آراسته به خوشنویسی آیهها
که شما جلیغهی رستگاریاش میخوانید
همیشه به ایران تنگ بوده است
*
شما در زبان و فرهنگ این مرز و بوم
موریانهوار زیستهاید
و هرچه را که توانستهاید ویران کردهاید
*
شما بینایی درونیتان را
در دخمههای تودرتوی ایمانتان از دست دادهاید
و به هر کجا که تاختهاید
روشنایی و شادمانی را خاموش کردهاید
و راههای زندگانی و آینده را
با خروارها حدیث و آیهی سنگی بند آوردهاید
*
تار سیاهِ دعای شما،
پودِ واژههای فارسی نمیشود
خشونت برهنهتان؛ شمشیر کور مقدستان
با بافت نرم و نازکِ این زبان و فرهنگ نمیخواند
*
شما پردههای خونی باورهاتان را
در صحنهیهای بزرگ ایران
هزارانهزار بار، بازی کردهاید
با اینهمه، هنوز
از شنیدن طنین بانگِ گریهآلودِ خود
در سالنهای خالی خسته نمیشوید
*
بهترین قلمتان شمشیر بوده است
و بهترین کاغذتان، جان آدمی
شما ایمانتان را ضربه ضربه نوشتهاید
*
شما از سرشت زندگی بیرون میزنید
یک خزنده، یک پرنده، یک آبزی
هشیارانهتر و زیباتر از شما
خود را با پیراموناش هماهنگ میکند
*
شما در روز روشن،
با دیوان زشتخوی و هولانگیز
بر شادخواران مهربان و زیبا هجوم میبرید
و سرفرازانه از آن سخن میگوئید
*
شگفتی از کارهای شما در شگفت میماند
یا زندگی راه گم کرده است
یا شما!