آفرَت
مادرم گوشت را وَرز میدهد تا شکل دایره شود و کوفته قلقلی درست کند و به شکلگرفتن زندگی من فکر میکند. فکرش ناراحت از اینکه چرا ازدواج نمیکنم تا دیگر نگران پرده بکارت من نباشد .
شانه همه مادران سرزمینم زیر بار خصوصیترین قسمت بدن دخترانشان خم شده است.
شبکه Gem سریال مورد علاقه مادرم را پخش میکند و لا به لای قصههای سریال از خاطرش زدوده میشوم تا قسمت بعدی. ..
پدرم لا به لای قطعات خراب موتور ماشینش فکر میکند با اینکه هرروز موتور ماشینش را چک میکند، هرروز مشکل دارد و چرا من زودتر ازدواج نمیکنم تا از زیر بار چک کردن من بیرون بیاید و مسٸولیت چککردنم به دوش آن دیگری بیفتد؟ و با صدای سر فصل خبرها فراموشم میکند چرا که فکر کردن به منی تنها آنسوی مرزها بدون مردی بالای سر سهمناکتر از خبرهای BBC است.
من کی هستم؟
من آفرَتم…
روان من کبود است
رانهای من سالماند، زیر چشم و گوشهٔ لبم کبود نیستند
اما روان من کبود است …
تعصب به گوشه چشم روانم مشت میزند و دین به صورتش سیلی میزند
مردسالاری به موهای روانم چنگ میزند و جبر جغرافیا کار خودش را میکند و ضربهی محکمی به شکمش میزند
من آفرَتم …
باید مظلوم باشم
از مرد بترسم و به مرد پناه ببرم
باید درس بخوانم و کار کنم تا باری بر دوش خانواده نباشم ولی روزهای تعطیل کنج اتاق بمانم و تفریح نکنم که بار نگرانی بر دوش پدرم نباشم
باید چادر گل گلی به سر کنم و شش استکان چایی ببرم، وظیفه سنگین کنترل را از دوش پدرم بردارم و بر دوش شوهرم بگذارم
تا احترام بخرم
توجه بخرم
لبخند بخرم
تا تصویرم در خانه، قاب عکسی بخرد…
از آفرَت میگویم
از آفرَتی میگویم که نگاه جامعه به تنش سنگینی کرد، و پناه آورد به جامعهای دیگر. ..
داستان مهاجرت و سودای رهایی ما زنان خاورمیانه و کماکان قاچاق آزادی را همه میدانیم ..
من در پی آزادی گم شده و…
برادرم! همسرم! او تازه نفس است، سالهاست در مملکت غریبه زیر نقاب روشنفکری خود را قایم کرده، نتوانسته زنی را آنطور که عطشش را سیراب میکند سرکوب کند، گویی سواری بر سر آبی .. سالهاست با نگاهش حال کسی را بد نکرده، به اسم غیرت محدود نکرده، به حکم سلیقه قضاوت نکرده، از روی ترس کنترل نکرده ، از سر نادانی تعیین تکلیف نکرده و اینک منی حی و حاضر ، شکاری چرب و نرم ،خواهرش هم باشد چه بهتر !
همسرش هم باشد، بهتر از این نخواهد شد !
غافل از اینکه دختران خیابان انقلاب تور سفید نوعروسان را از سرشان برداشتهاند
دیگر روسری و آستین بلند اعتبار ندارد
تایید گرفتن از مُد افتاده
داش فرمان نقد میشود ،برایش دست زدن پیشکش
اخلاقیات فقط در ذهن خودِ من تعریف میشود
به خواست خودم زن میشوم
و
سرِ هزاران هنجار را به طاق میکوبم تا دیدگاهم همچون برفهای قله بیستون باکره بماند
تا دیگر آفرَت نباشم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید