[این شعر «نام» ندارد؛ اما «نشان» چرا…]
کارون…
دیدی دعای تو دَر زخمِ هَوا شکنجه شُد…
دیدی در اِرتحالِ ساحلِ اَمناَت
نیزارِ بیوطن
آخر شکسته شُد…
رؤیای رود
از شرجیِ گیاه
گلوله خورد
و نخلی به نامِ “زن”
شکوفه داد
دیدی…!؟
کارون…
تو در جوابِ شکایتِ دریا
چه میدهی…
هرگز نَرو…
دیگر نَریز در خلیجِ فارس…
بگریز در قلبِ مادران
آنجا کِنارِ چشمهی خُشکِ آرزو
از چشمِ خواهری بِچِک…
در خونِ دختری بخواب…
#بهرام_روحانی