تقسیم کن و حکومت کن (Divide and rule)
وینستون چرچیل نخست وزیر انگلیس در زمان جنگ دوم جهانی یکی از کسانی بود که باور داشت به پیروزی متفقین علیه متحدین و در این راه تبلیغ زیاد هم میکرد. جملهی معروف او مبنی بر«دیواید اند رول» درباره مستعمرات بریتانیای کبیر گفته بود. دولتهای انگلیس این روش را درمورد مستعمرات خود که قبل ازچرچیل نیز داشتند با موفقیت بیشتر بکار گرفتند. متأسفانه هنوز این تز در بعضی از نقاط جهان برای غارت کردن منابع طبیعی کشورهائیکه از نظر آگاهی اجتماعی و سیاسی ضعیفاند و حتا مستعمره هم نبودهاند و نیستند، اما دیکتاتوران در خدمت بریتانیا یا جهان غرب بر آنها حاکماند، به طور موفقیت آمیزی بکار میگیرند. یعنی تبلیغ میکنند که بومی های این کشورها دسته، دسته شوند و تخم نفاق و دشمنی بین آنها میپاشند و میلیونها برای خرابکاری به زیان بومیها سرمایه گذاری میکنند که به خاطر مسایل کم ارزش توی سر هم بزنند و خودشان به راحتی و بهوسیله گروه خاصی که از همین افراد بومی به خدمت گرفتهاند، مملکت را غارت کنند. حالا احتیاج نیست که حتما آدم جیره بگیر اینها باشد مانند هزار فامیل دربار مرحوم شاهان سابق و برخی از آخوندهای با عمامه و بی عمامه، بلکه در دنیای امروز هوادار ایدئولوژی انگلیسی و آمریکائی بودن کافی است که منافع فردی تأمین شود!
اکنون خالی از فایده نیست چند جمله نصیحتوار برای فکر کردن روی این مسئله خطاب به برخی از هم میهنان کرد یارسانی و ازجمله مسلمانان شیعه و سنی کرد و غیر کرد گفته شود. من بحثهائی که در اینترنت و به ویژه فه یسبوک، انجام میگیرد با نگرانی دنبال میکنم. شکی در آن ندارم که برخی از قلم بهدستان و صاحب نظران کرد کرماشانی و کرد یارسانی ازهر کردی کرد ترند و درگفتههای خود صادقاند. اما احساساتی برخورد میکنند. در ماههای اخیر نامههای فراوانی، چه از کردهای مسلمان و چه از یارسانیان کرد و غیر کرد دریافت کردهام، به ویژه از سادات دلسوز و باسواد، اجتماعی و خیلی وارد در کتاب مقدس یارسانی که همه آنها، از جمله کرد یارسانی و کرد غیر یارسانی، با شدت از من نگران ترند و گله دارند از تفرقه اندازی بیهدف و یا باهدف و خواستهاند که من بیش از ۷۲ ساله و به قول چندی ازاین عزیزان با تجربیات زیاد چارهای بیاندیشم و راهی بیابم که حداقل جلو این تفرقه گرفته شود و دشمن شاد کن نباشیم. از میان همه نامهها جملاتی از نامه یک سید دل پاک یارسانی در اینجا میآورم: «زحمات وتلاش های بی دریغتان در راه تحقق حقوق یارسان شما درهرکجا باشید چه ژنف، چه کانادا، چه آلمان ویا هر جای دیگر، دغدغه ی کورد ومردم یارسان را دارید و این قابل تقدیراست. هیچ تشکر نامه وتقدیر نامه ای بهتر از اینکه در دل مردم کورد وهمه ی انسان های آزادیخواه جای دارید نیست. دست مریزاد». این سید یا پیر بزرگوار در ادامه با نگرانی گفته است: «متأسفانه بسیاری از یارسانی ها در خارج از کشور مدام برطبل جدایی ازسایر عزیزان کورد را می زنند وحتی در داخل یارسان هم چه در خارج وچه در داخل انسجام وجود ندارد. هم اکنون مدتیست بعضی ازیارسانی ها که دارای سایت و پیج هستند، فقط و فقط به بحث های پوچ و تفرقه بر انگیزی، مانند بحث خاندان ها می پردازند و یارسان را شقه شقه کرده اند. هر کدام بتهایی از اعتقادات وسید پیرهایشان ساخته ودیگران را منحرف و راه گم کرده می نامند. براستی وقت آن رسیده که فکری بحال این اوضاع کرد». من نگرانی این سید عزیز را کاملا درک میکنم و با وصف اینکه من جز وظیفه ام در قبال مردم یارسان که خود عضوی از آن هستم، انجام نداده ام، اما باعث فخر و مباهات من است که انجام وظایفم در میان مردم کرد و به ویژه کرد یارسانی دیده میشود. به نظرم هیچ ثروتی بالاتر از این نوع قدر دانی نمیتواند باشد.
در زمانهای قدیم و در سایه تربیت دیکتاتوری حاکم بر ما، بکار گیری «تهدید» بهترین روش بود برای جلو گیری از انجام کاری و یا عملی. البته این تهدید که امروزه در تعلیم و تربیت با شدت بیشتر نیز انجام میگیرد، از بنیاد غلط و مضر است. تهدید مادر دروغ، ترس و نیرنگ است. ما متأسفانه بدون توجه به عمق مسایل، عادت کردهایم و یا نا خود آگاه و با بی مسئولیتی در برابر نسلهای بعد ازخود، این عادت مضر «تهدید» را بکار میگیریم و بخشی از برنامه روزانه ما در تعلیم و تربیت شده است. یعنی به قول یونانیها شمشیر دومکلاس را که به موئی بند است، دایم روی سر طرف بایستی نگهداریم تا طرف راه دلخواه ما که حدس میزنیم درست است، انتخاب کند! مثلا از همان تعلیم و تربیت فرزندان آغاز میکنیم. «اگر فلان کار را بکنید می کشمت و چشمت را ازحدقه درمی آورم» که خوشبختانه اغلب چنین عملی انجام نمیگیرد، اما تهدید میشود.
اکنون بر گردیم به اصل موضوع، احتمالا پرسیده شود، چه عواملی به تفرقه دامن میزند و چه کسانی از آن بهره میگیرند؟ آرزو دارم، این صلاحیت و اجازه را به من بدهید که به این پرسشها پاسخ گویم. درحقیقت همه آگاهاند که تفرقه و جدائی در تضاد با متحد بودن ویک پارچگی است. ازپرسش آخرآغاز میکنم، چه کسانی ازتفرقه سود میبرند؟ معلوم است آدمهای غارتگر و فردگرا وبی مسئولیت دربرابر جامعه. این واقعا به خود آدم ظلم است اگر ما به غارتگران یاری رسانیم و بیشتر از آن به تودهها ظلم است اگر از پاک دلی و بی آلایشی این مردمان سوء استفاده کنیم. در واقع ما به شخصیت و آینده خود در تاریخ ظلم خواهیم کرد، اگر از سوء استفاده جویان باشیم. پس برای جلو گیری از همهی ناملایمات باید واژه هائی که بکار میگیریم، سبک وسنگین کنیم ویا اگر بحرفهای کسی گوش میدهیم، قبل از قضاوت شنیدهها را بسنجیم. همین طور توی گود پریذن، زیان فراوان دارد و باعث تفرقه است که اصلا و به هیچ وجه نمیخواهیم مهر تفرقه انداز بخوریم. زیرا ماهیتا از تفرقه اندازان نیستیم.
در واقع تفرقه اندازان را میتوان به دو گروه تقسیم کرد. نخست افراطیون بی هدف که هیچ قصد تفرقه ندارند ومایل هستند که دستورات آئینی و یا ایدئولوژیکی بنا به فهم و نظر آنها اجراء شود، بدون در نظر گرفتن زمان ومکان و موقعیت انسانها. اگر درحقیقت باخود رو راست باشیم، خواهیم دید که تعداد بس فراوانی ابتدائی ترین اصول آئینی را نجام نمیدهند، اما خود دارای ظاهری نیک هستند و از دیگری ایراد میگیرند. این افراد ایراد گیر نا خودآگاه کار واعمالی که انجام میدهند، زیاد پسندیده نیست و به یک نوع تفرقه اندازی تبدیل میشود، به ویژه در میان احساساتیون و عوام. دررأس این گروه طبق معمول آدمهای کم سواد اجتماعی ولی حراف و احساساتی وجاه طلب قراردارند آدمهائی که حتا مفهوم واژه ای را که بکار میگیرند نمیفهم اند. آنها خود نمیدانند چکار میکنند. اگر بفهمند مثلا بیانات آنها به منظور کسب جاه و مقام به قیمت ادامه زندگی توده های پاک دل تمام میشود، احتمالا هرگز کاری انجام ندهند که به زیان خود و توده های محروم تمام شود.
گروه دوم به ظاهر افراطیون با هدف. برای این نوع افراد زیاد مهم نیست که جامعه به صد گروه تقسیم شود. چه بسا بوئی هم ازمذهبی بودن نبرده و نمیبرند مانند رضاخان قلدر که گل و لای به سر میگرفت و درسینه زنیها شرکت میکرد. یامانند مرحوم محمد رضا شاه که درخواب امام زمان را میدید و اورا ازافتادن ازاسب نجات میداده! اما او شبهای زیادی را در قمار خانه های اروپا میگذراند. ببینید امام زمان بخواب چه کسانی میآید؟ بهر حال برای این عوام فریبان مهم است که خود دررأس کار باشند. اگر تفرقه ای به هدف آنها کمک رساند، به آن دامن خواهند زد زیرا تعیین کنندگان خط مشی سیاسی آنها گفتهاند. بنابر این حاضرند هزار امام زاده درست کنند و هزارها خواب برایش ببینند و در زنجیر زنی و سینه زنی هم شرکت کنند و فرصت طلبی را به حد اعلا برسانند. مانند کسانی که در زمان شاه، مطیع امر «شاهنشاه» بودند و در زمان خمینی با تنبور نوازی و کلام خوانی در سینه زنیهای آشورا و تاسوعا شرکت میکردند. پس برخی ازخود ما ودیکتاتوران، مایلاند تفرقه باشد، زیرا گروههای متفرق ضعیف میشوند که چنین گروههائی همیشه نیاز به حمایت این سود جویان دارند و تازه آنها تشویق به تفرقه هم خواهند کرد و این جمله درست راهم چاشنی نظرات خود میکنند: «که عقیده آزاد است و هر کسی آزاد است، هرنوع که دلش می خواهد فکر کند و هر نظر و ایده ای را بپذیرد». در دیکتاتورهای مذهبی مثلا رژیم اسلامی آیت الله خمینی آدمها آزادند همه چیز را فقط در مسیر اسلام و بسود اسلام بگویند وبنویسند بدون آنکه مطالعه کنند وبپرسند اما باید مقلدخوبی باشند. اینها خوب میدانند کسیکه از جهان بی اطلاع باشد و مسایل پشت پرده را نبیند و درحقیقت بی تفاوت باشد نمیتواند نظر درستی بدهد و تحلیل واقع بینانه ای از موقعیت بکند. اگر ما در خلوت خود بنشینیم و صادقانه قضاوت کنیم، بر جملات فوق صحه خواهیم گذاشت. این گروه از افراطیون آگاهانه همین را میخواهند ونمی خواهند همه اهل مطالعه باشند. امابه ظاهرتبلیغ میکنند که همه باسواد شوند. دقیقا آنها مخالف منطقی بودن و موافق احساساتی بر خورد کردن هستند.
مثلا جنگ نعمتی وحیدری، راه انداختن یک نوع تفرقه اندازی است و یا مشاجره یادگاری و شاه ابراهیمی و یا در جم یاری دو دستی باید دست را بوسید یا یک دستی و یا انار را بر زمین زد و یا با چاقو برید. اینها ابزارهائی هستند که افراطیونی مانند مرحوم درویش علی میر (یادگاری) و مرحوم آسید قاسم افضلی (شاه ابراهیمی) به آن دامن میزدند. من از خوانندگان ارجمند عذر میخواهم که نام بردم، زیرا اجبار داشتم و بایستی نام میبردم، چون بنده خودم ازشاگردان دفتر خوانی مرحوم خلیفه یارمراد عمویم ومرحوم درویش علی میر بوده ام و به نظرات آنها آشنائی کامل دارم و کتب مرحوم آسید قاسم افضلی را نیز با دقت خوانده ام و ارادت خدمت همه آنها دارم و سر دشمنی با هیچ کدام از این بزرگواران را نداشته و ندارم. اما من در برابر نسل های آینده خودرا موظف میبینم و باید بخشی از واقعیت را گفت. من شخصا و باشاهدان زنده که هم محلی وهمکارم بودند، بارها از دهان مرحوم عمویم که بیشتر زمستانها در قصرشیرین منزل مرحوم درویش علی میر درویشی بودند، شنیده بودم تذکراتی را در مورد تند روی درویش علی میر. به او میگفت ما همه یارسانی هستیم و من در جمعی که نواله میپیچم هم یادگاری حضور دارد و هم شاه ابراهیمی و گاهی سرپا یا خادم شاه ابراهیمی است و دو دستی دست مرا میبوسد و من یک دستی دست اورا میبوسم و هیچ اشکالی نمیبینم و اگر انار را نیز با چاقو قاچ کنند هیچ عیبی ندارد. ما نباید به آن اندازه افراطی باشیم. مرحوم عموی بزرگوارم مخالف سرسخت افراطی گرائی بود. یکی ازشاگردان با وفای او بنام مرحوم درویش حبیب کرندی شاه ابراهیمی بود و دربغداد در آرامگاه شاه ابراهیم توسط مسلمانان افراطی او را قطعه، قطعه کردند. من دو بار درویش حبیب را دیدم. در آن زمان من ۱۵ یا ۱۶ سال داشتم و او جوان رشید و بسیار آرام ۳۰ یا ۳۵ ساله ای بود. قصد از نوشتن این مطالب فقط برای ثبت در تاریخ و آگاهی بیشتر جوانان است و هیچ گونه دلیل خاص دیگری ندارد. آرزو دارم همه جوانان عزیز یارسان خود مطالعه کنند و به حقیقت پی ببرند و حرفهای بنده و امثال را زیر زره بین بگذارند و بادقت هرچه بیشتر قضاوت کنند. بی جهت وبدون مطالعه به هیچکسی پربهاء و یا کم بهاء ندهیم.
اکنون برای آگاهی خوانندگان گرامی شمهای از موقعیت سیاسی و دستورات آئینی یارسان را در اینجا میآورم:
قبل از بیان هرمطلب باید به عرض آن عزیزانی که باور دارند «نباید کاری بکار سیاست داشته باشیم»، برسانم؛ این ابزاری است که دیکتاتوران و محافظه کاران از آن علیه مردمان کشورها استفاده میکنند و الی نان خوردن مانیز باسیاست گره خورده است ومانمی توانیم بدون سیاست زندگی کنیم، مگر آنکه ازبرخی ازحق وحقوق خود چشم بپوشیم. من نظر برخی از عزیزان را درست میدانم که نخست کاری بکار سیاست نداشته باشیم، چون فراگیری مسایل فرهنگی از جمله سیاسی، آئینی، ایدئولوژی و اقتصادی بسیار مهم هستند. اگر منظور آن عزیزان مبلغ دوری از سیاست این است، من به شخص موافقم، در غیر آن صورت نه و مخالفم با آب به آسیاب دیکتاتوران ریختن. تقاضا دارم هرپرسشی را متمدنانه و با ای میل زیر همین مطلب برایم بفرستید.
یارسانیان که معروف به اهل حق هستند، کیاناند؟ در منطقه خاورمیانه حدود بیش از چهار میلیون یارسانی زندگی میکنند. اکثریت این مردمان در روستاها و شهرهای کوچک بسر میبرند و هیچ امکانی برای فراگیری این آئین وجود ندارد. لذا برای آنها همه چیز ممنوع است، حتا کتاب آئینی یارسانیان با قدمت حدود ۷۰۰ سال، حق چاپ ندارد و اکثر جوانان تحصیل کرده و وابسته به مردمان یارسان، به دلیل این که والدین بنا به رسم و رسومات و عادات قدیمی با آنها رفتار کرده و میکنند و قادر نبودهاند به پرسشهای منطقی و آئینی آنها پاسخ گویند، چیزی از آئین خود یاد نگرفته و نمیدانند و محققین خارجی نیز بهمین دلیل قادرنبوده اند همه حقایق رادرباره مردمان وابسته به این آئین بنویسند. اکثر محققین نیز فکر کرده و میکنند که آئین یاری بخشی از اسلام است که این واقعیت ندارد. آئین یاری به تناسخ روح اعتقاد دارد و یکی از ارکان اولیه سرسپردن یا غسل تعمید به سیدی یا پیری است. در آئین یارسان یازده خاندان وجود دارد و مجاز هستند غسل تعمید بدهند. هفت خاندان آنها در زمان سلطان سهاک بنیان گذار نوشتاری آئین یاری تعیین شده و گویا چهار خاندان بعدها به آن اضافه شده است. این خاندانها همه مجازند پیر شوند و سر سپرده یا مرید داشته باشند.
به دلیل مجاز نبودن به طور رسمی، این آئین در جهان، ناشناخته مانده است. برای نمونه بهائیها در ایران رقمی کمتر از ۳۰ هزار نفرند، اما در جهان اکثر مردم با نام بهائی گری آشنا هستند، در حالی که حتا در ایران مردمان بسیار کمی با واژه یارسان آشنائی دارند. لایق ذکر است که امروزه فقط درایران حدود دو و نیم میلیون یارسانی تحت سختترین شرایط زندگی میکنند و چون روشنفکر از نظر آئینی آگاه در داخل مملکت کم دارند که از حقوق اولیه خویش دفاع کنند، لذا رژیم اسلامی میتواند بی سر و صدا پیروان این آئین را اگر دهان باز کردند، سرکوب کند. متأسفانه به دلیل به رسمیت شناخته نشدن این آئین از طرف دولت و یا دین حاکم، مردمان پیرو آئین یاری، کرد، آذری و فارس و غیره در طول تاریخ و عمر بنیانگذاری آن، یعنی از همان آغاز تاکنون، همیشه با افراطیون اسلامی در گیری و مشکل داشتهاند. منتها چون مردمان یارسان بسیار صلح طلب بودهاند و هیچ گونه تبلیغی، مانند دیگر آئین های اقلیت، برای کسب پیرو، نکردهاند، لذا قادر بودهاند با درد سر کمتری به زنده ماندن و زندگی سخت ادامه دهند. از انقلاب ایران به این طرف و سرکارآمدن آیت اللهها مردمان یارسان با ظلم مضاعف و بیش ازحد، باید بسازند. ازطرفی اکثرپیروان یاری وابسته به ملتهای اقلیت درایران، کردند و ازطرف دیگر دارای آئین یارسان هستند که درکتب دین حاکم نیامده است وبهمین دلیل اگر خودرا به عنوان یارسانی معرفی کنند بایستی تحت تعقیب قرار گیرند! فرزندان آنان با وصف ملایمت و تابع قانون بودن از امکانات تحصیلات عالیه، اگر مأموران رژیم بفهمند، محروم میشوند و اگر تعداد بسیار کمی موفق شوند، دروس وتحصیلات خودرا به پایان ببرند، به آنها، به دلیل وابستگی به آئین غیر اسلامی، کار نمیدهند. در واقع یارسانیان جماعتی هستند که به تناسخ روح باور دارند و جوانان این آئین بیش از این قادر به سکوت نیستند و میخواهند از ابتدائی ترین حق انسانی که از آنها گرفته میشود دفاع کنند. نمونه بارز آن خود سوزی جوانان یارسان است. آخرین آنها شخصی به نام محمد قنبری بود که جلو مجلس نمایندگان اسلامی در تهران خودرا به آتش کشید. به طوری که فعالان خستگی ناپذیر و دایمی حقوق زنان و مدافع حقوق بشر ازپاریس اطلاع دادند: محمد قنبری اهل حق تورک اهل تیکان تپه (تکاب) ساکن قزوین در اعتراض به عدم رسیدگی به شکایات مردم اهل حق درجریان خود سوزی حسن رضوی و نیک مرد طاهری دست به خود سوزی زده است. در هر صورت در آئین یاری داریم، هنگامیکه اتفاق ناگواری رخ دهد و یا هرفرد یارسانی بامرگ طبیعی نیزبا این جهان وداع گوید، باورمندان واقعی عزا نمیگیرند و چه بسا از میان رفته هارا با آوای کلام و نوای موسیقی تنبور خاک سپاری میکنند. زیرابنا به این سروده از دفاتر مقدس از زبان شیخ امیر زوله ای که میگوید:
یاران مترسان جی سیاسته + تسلیم گیانان چوین قویطه به طه
هرکس بهزانو شون جامه ویش + نهی کوچ رو رو ندارو اندیش.
«پیروان از این سیاست مردن نترسید، تسلیم جانان همانند مرغابی است که ازیک طرف درآب غوطه ور می شود و ازطرف دیگر بیرون می آید و بند دوم می گوید هرکسی گذشته و دون و اجسام مختلف خودرا بشناسد ازاین کوچ کردنها نمی هراسد». پس اگر عزا داری میشود، دو دلیل میتوان برای آن آورد؛ اول مسئله عاطفی است و از دست دادن یک عزیزی. دوم تحمیل عادت در جامعه اسلامی و به ویژه شیعه که در ایران اکنون حاکم است. در آئین یارسانیان، مسئله مردن انسان و رفتن به دوزخ یا بهشت وجود ندارد. یعنی جسم فیزیکی انسان مانند لباس است که هر نسل عوض میشود. لذا بهشت و دوزخ انسانها بر روی همین جهان خاکی است. بنا به قول پوریای ولی قرن هشتم هجری قمری: «بهشت و دوزخت با تست در پوست + چرا بیرون زخود می جوئی ای دوست».
و یا عمر خیام نی شابوری میگوید:
«دوزخ شرری ز رنج بیهوده ماست + فردوس دمی زوقت آسوده ماست».
استناد به تاریخ و فلسفه یارسان صفحه ٢۴٢ منتشره در سال ١٩٩٩ درسوئد. من در اینجا ازهمه جوانان غیور یارسانی و به ویژه فعالان حقوق انسانی تقاضا دارم، زیاد احساساتی بر خورد نکنند و فقط در فکر نکته گیری و انتقاد نباشند و اگر انتقادی میشود با سند معتبر و قابل قبول. شماها جوانان پر انرژی همه از نخبگان جامعه یارسانی هستید و نخبگان دیگر شخصا فقط متعلق به خود نیستند، بلکه به کل جامعه تعلق دارند. بدون شک این جوانان یارسانی که خودرا آتش میزنند در تنگنا قرار گرفتهاند و آزادی آنها را به آن اندازه محدود کردهاند که جان برلبشان رسیده است. آنها نمیخواستند دروغ بگویند ونمی خواستند ظاهر ساز بمانند و فرزندان را بادروغ بار بیاورند. بعلاوه مانند جوانان افراطی مسلمان حاضر به انتحار نیستند که به امید رسیدن به حوریان بهشتی خود را در آتش بسوزانند. اینها بنا به آئین یاری باور به وجود حوری بهشتی ندارند. خود آیت اللهها خوب میدانند که خود سوزی و کسی که خودرا میکشد به بهشت موهومی هم نمیرود و این حوریان خیالی نبز در انتظارش نیستند. پس باید دلایل منطقی راجستجو کرد. این جوانان به تنگ آمده دیگر نمیخواهند با دروغ و ظاهر سازی زندگی کنند و اصلا نمیخواهند توهین را بپذیرند. به نظر من اینها دلایل محکمی برای خود سوزی باید باشند و بوجود آورنده این نوع انگیزه، جمهوری اسلامی است. حدودا در مدت ۳۵ سال گذشته یارسانیان صلح طلب به هر دری زدهاند و حتا رهبر آئینی آنها اکیدا دستور داده که احترام بگذارند به دستورات و قوانین آئین حاکم و دوری جویند از درگیری بامأموران افراطی. با این توصیف بارها شنیده شده که اگر آنها در هنگام استخدام مسلمان شیعه شوند و به این آئین وفا دار بمانند از همه مزایا بر خوردار خواهند شد. از جمله از حق و حقوق و امکانات اجتماعی و تحصیل و کار بر خوردار میشوند، اما جوانان غیور به عناوین مختلف مقاومت میکنند و حاضرند، در جلو آنها سد بلندی ایجاد شود، اما تحقیر نشوند و ظاهر ساز نباشند.
مسئله تفرقه و انشعاب و اختلاف عقیده، محدود به گروههای آئینی نیست، بلکه در میان ملیتهای اقلیت که همیشه در سایه دیکتاتوری، بوده و هست. حالا اگر ما از انشعابات در احزاب سیاسی بگذریم که یک بحث بسیار مفصل است، در میان گروهها و اقوام ملت کرد، مانند گورانها با زیر مجموعه زیادش و کلهر و فیلی و کرمانج و شکاک و با دینی و سوران و غیره اختلافاتی بوجود آوردهاند که انسانهای با منطق و واقع بین آن را لمس میکنند که اینها در خدمت همان «تفرقه بیانداز و حکومت کن» قرار دارند. ما باید ازنظر علمی بدانیم و قبول کنیم که ملت کرد دارای اقوام و زیرمجموعه های متفاوت است که امیرشرفخان بتلیسی، حدودا چهارصد سال پیش در شرفنامه آورده است که ملت کرد چهار بخش است؛ گوران، کلهر، لر و کرمانج. در زمان امیر شرفخان هنوز سوران بوجود نیامده بود. آنطورکه خاورشناسان بنام، مانند راولینسون گفته است؛ مناطق گوران ها از دینور و صخنه و کرماشان تا قصرشیرین و خانقین و غیره را در بر گرفته است. تا آنجا که مطالعات بنده اجازه میدهد، باید بگویم که لکستان و لکها زیر مجموعه ای از اقوام گوران و کلهر بودهاند. پس لکها که برخی باور دارند زیرمجموعه ای ازلرها هستند. این ادعا تاچه اندازه درست است، میگذاریم برای محققین بعدی. در واقع لکها یک گروه از انسانهای کرد در ایران و در میان ملت کرد و زیر مجموعه ای از اقوام گوران و کلهر هستند. زیرا آثار زبانی میتواند آن را ثابت کند. آنطور که اشاره شد، قوم گوران قدیمیترین قوم در میان اقوام از زیر مجموعه ملت کرد است که لهجه زبانی آنها زبان رسمی کردی است، اما به دلایل جلو گیری از نشریات به این لهجه و داشتن آئینی متفاوت ازاسلام، مانند لاتین درزبان اروپائیان به یک لهجه مرده تبدیل شده و لهجه های دیگرزبان کردی مانند کرمانجی وسورانی بدلیل مبارزات طولانی علیه مستبدان جلو افتادهاند. درپایان مجددا تقاضا دارم که از واژه های تند خود داری کنید که اینها عامل تفرقه و دشمن شاد کناند.
هایدلبرگ، آلمان فدرال,
۱۱. ۱. ۲۰۱۴