«تلاش کردیم پیامرسان حزب و سازمان سیاسی خاصی نشویم»
هادی ابراهیمی، مدیر مسئول و سردبیر شهروند بی سی: تلاش کردیم پیامرسان حزب و سازمان سیاسی خاصی نشویم
«احساس میکنم فرزند سومم در کانادا به دنیا آمدهاست. این فرزند که قرار بود نام آینده بر رویش گذاشته شود، شهروند بیسی شد و اینک فرزند برومندی شده که قدم در آستانه بیست سالگی گذاشتهاست. احساس میکنم این فرزند بیست ساله، خویش همه است که هر هفته به خانههای بسیارانی راه مییابد. فرزندی که خیلی بیشتر از دو فرزند دیگرم فرگل و فرساد، توجهی من، همسرم، جامعه فرهنگی و مهاجر ایرانی را به خود جلب کردهاست و سعی کردیم تا نشان از زندهمانی و پویایی داشته باشد.»
این احساسیست که هادی ابراهیمی، مدیر مسئول و سردبیر شهروند بیسی دربارهی نشریهاش صادقانه با ما در میان میگذارد. نشریهای که تنها یک نشریه نیست؛ بلکه «به همت و یاری طرفداران و علاقهمندان فرهنگیاش، تبدیل به یک نهاد فرهنگی نیز شده است که میزبانی شمار زیادی از نویسندگان و اهالی قلم را در کارنامه دارد.»
وقتی از آقای ابراهیمی دربارهی رمز استقلال شهروند بیسی در طول این همه سال میپرسیم، از به کار بستن تمام تلاش دستاندرکاران نشریه برایمان میگوید و از فراز و نشیبها و لحظات تلخ و شیرینی که این نشریه تجربه کرده است تا پیامرسان حزب و سازمان سیاسی خاصی نشود و همچنان مستقل باقی بماند.
بخوانید سرگذشت این فرزند برومند و فارسیزبانِ مهاجرت را که در همین ماه پا به آستانهی بیست سالگی گذاشته است.
قصهی “مجلهی شهروند بی سی” چگونه آغاز شد؟ سطرهای نخستینِ قصه را برایمان تعریف کنید؛ اینکه ایدهی راه انداختن یک مجلهی مستقل ایرانی در ونکوور چگونه در ذهن شما شکل گرفت… شاید هم بهتر باشد به کمی قبلتر برویم و از تجربیات روزنامهنگاری و نویسندگیتان پیش از مجلهی شهروند بی سی تا زمان شکلگیری ایدهی این مجله برایمان بگویید.
پس از خروح از ایران در سال ۱۹۸۶ و اقامت موقت ۵ ساله در ژاپن، سر انجام در سال ۱۹۹۱ همراه خانوادهام به کانادا مهاجرت کردم. تورنتو اولین شهری بود که وارد آن شدم. زندگی در کشوری غیر انگلیسی زبان مثل ژاپن و نداشتن هرگونه کتاب و نشریه به زبان فارسی، یک نوع تشنگی به مجلات و کتابهای فارسی زبان را در من ایجاد کردهبود. مجله سایبان اولین نشریهای بود که در تورنتو توسط دوستان قدیمیتر به دستم رسید. این مجله توسط حسن زرهی و سلیمان واثقی (سلی، خواننده سابق پاپ ایران) در تورنتو منتشر میشد. به سراغ حسن زرهی رفتم و کتابفروشیاش در تورنتو. من و حسن از دو سوی جهات جغرافیایی کشورمان به تورنتو پرتاب شدهبودیم. حسن، جنوبی خونگرمی بود که در تماس یکی دوساعته اول، تمامی زندگیاش را برای منِ شمالی تعریف کرد. در طی همین ایام بود که نشریهای به نام شهروند در تورنتو پا به عرصهی وجود نهاد که توسط حسن زرهی و همسرش نسرین الماسی هر هفته منتشر میشد. اقامت من و خانوادهام در تورنتو به دوسال نکشید که دوباره کوچ کردیم و اینبار به غرب کانادا یعنی ونکوور.
به دلیل آشنایی و سابقه چند ماهه با حسن زرهی، پس از حضور در ونکوور، ابتدا برای چند ماهی، هفتهنامهی شهروند تورنتو را در ونکوور پخش میکردم. با نام محمود استادمحمد آشنا بودم و او را به عنوان بازیگر تئاتر و نمایشنامه نویس میشناختم. نمایشنامه آسیدکاظم او و اجرای نقش ماندگارش در شخصیت خر «شهر قصه»، هنوز هم برایم لذتبخش است. اما اینبار نام او را به عنوان سردبیر نشریه «نمای ایران» در شهر ونکوور کانادا میدیدم. نشریهی دیگری نیز به نام «ایرانیان» توسط کیوان دشتی منتشر میشد که نسبت به نمای ایران از نظم انتشارماهیانهی بهتری برخوردار بود. این نشریه بیشتر به طیف سیاسی سلطنتطلبان گرایش داشت. خبر دعوت از حسن زرهی برای شعرخوانی و سخنرانی در نشریه نمای ایران، که گویا از طرف محمود استاد محمد و عدهای از دوستان زرهی در ونکوور صورت میگرفت، باعث آشنایی بیشتر و نزدیکتر من با محمود استاد محمد شد که در ادامهی آن به پیشنهاد و تشویق محمود استادمحمد، راغب به سرمایهگذاری و شراکت با ناشر این نشریه شدم. حاصل این همکاری، منجر به از دست دادن سرمایهی اولیهام شد و نشریه با کلی بدهکاری از ادامهی انتشار بازماند.
تا پیش از این هیچ تجربهی روزنامهنگاری جز انتشار چند جنگ فرهنگی و سیاسی در ایران و ژاپن، نداشتم و همکاری من با مطبوعات ایران، تنها با ارسال و چاپ چند شعر در نشریات نگین و فردوسی آن سالها خلاصه میشد. پیش از اینکه فرصت رشد در عرصهفرهنگی را برای خود فراهم سازم، تنفس در فضای سیاسی ایران بعداز انقلاب را تجربه میکردم.
توقف انتشار نمای ایران، برایم سنگین بود. نمیتوانستم با حرفهای که تازه آشنا شدهبودم و از سویی عاشق آن شدهبودم، بهراحتی خداحافظی کنم. با دوستانم در تورنتو تماس گرفتم که به جای پخش شهروند تورنتو در ونکوور با انتشار آن به نام شهروند ونکوور موافقت کنند، که این پیشنهاد من پذیرفته نشد. با سرمایه اندکی که توسط یکی از دوستانی که تازه از ژاپن به ونکوور آمدهبود و در اختیار من گذاشتهبود، و نیز اختصاص یک دستگاه کامپیوتر نو مدل ۲۸۶ که بدون مشاوره و مساعدت دوست عزیزم کیومرث زرگری تهیه آن برای من یک رویا بود، در ۲۲ اکتبر سال ۱۹۹۳ اولین شمارهی دوهفته نامهی «آینده» را منتشر کردم. در اولین سطور آن نوشتم که «خوانندگان این نشریه چگونه این تازه وارد را در جمع خود میپذیرند. قدمهای نخستین این کودک نوپا تا چه میزانی با اقبال خوانندگان و فرزانهگان این شهر روبرو خواهد شد و مورد تشویق و حمایت قرار خواهد گرفت؟» نوشتم که: «ضمن حفظ استقلال آینده، از همهی بزرگان علم و ادب ساکن این شهر صادقانه میخواهم تا برای استحکام گامهای این کودک نوپا، مقاله، داستان، شعر، نقد و طرح و بررسی سالم و سازنده از جامعه مهاجر ایرانی را برایمان ارسال کنند». و فانوس بهدست به دنبال شاعران و نویسندگان و اهالی قلم ساکن این شهر شتافتم. حاصل این جستجو؛ گفت و گو با و دریافت مقالاتی از عزیزانی بود که هیمههای فرهنگی این شهر را فراهم آوردند و در حوزههای متفاوت آن با ما همکاری کردند. اما این همه بدون حمایت مالی صاحبان کسب و پیشه میسر نمیشد. تامین مالی هزینههای گستردهی آینده از سوی صاحبان آگهی و کسب و کار در ونکوور فراهم میشد.
لوگوی آینده و صفحه آرایی روی جلد اولین شماره «آینده» را دوست عزیزمان پرویز ناصری، هنرمند نقاش و خطاط انجام داد و صفحات داخلی آن با کمک دوست گرامیمان بهمن سهامی صورت پذیرفت. مهندس خسرو بهنام، یاور فنی ما بود که به دلیل محدود بودن اطلاعات من از کامپیوتر، ایشان پیوسته تمام امکانات فنی و دانش کامپیوتری خود را بدون هیچ چشمداشتی در اختیار ما میگذاشت. از شمارههای دوم و سوم تا سال ۱۹۹۸ کمکهای فنی، تایپ و صفحه بندی پرزحمت دستی، توسط دوست گرانمایهام منوچهر سلیمی صورت میگرفت. دوستان عزیز دیگرم؛ منصور خرسندی و رضا خدابخش نیز گهگاهی به کمک میآمدند و هر وقت که لازم بود نمیگذاشتند در انتشار پیوسته مجله خللی وارد شود. آثار ترجمهی رضا امیر عزیزی، حمید دادیزاده تبریزی و مقالات هنری مژده شهریاری در سالهای اولیه انتشار نقش موثری ایفا میکردند. میتوان اسامی بسیارانی را در این متن آورد که نقش آنها در این راستا کمتر از من و دیگرهمکاران معرفی شده نیست. و تعدادی نیز شاید در حافظهی من نمانده باشند اما در شمارههای موجود این همه سالها به ثبت رسیده و ماندگار است. گویا شهری بسیج شدهبود تا آدمهایش از یکدیگر بیخبر نمانند و فانوس ارتباط را روشن نگهدارند.
حضور پررنگ و مستمر «آینده» و جا بازکردن آن در دل خانوادههای ایرانی، منجر به پیشنهاد ادغام ما با دو نشریهی در شرق کانادا شد. ابتدا پیوند مونترال به سردبیری محمد رحیمیان که پیشنهاد پیوستن با آینده را مطرح کرد و سپس ادغام با شهروند تورنتو از سوی سردبیر آن حسن زرهی به من پیشنهاد شد. اگر چه هر دو نشریه در ارسال و تهیه خبر گاهگاهی صفحات خبری ما را مدیون همکاریخود میکردند، اما پذیرش پیشنهادهای دوستان همکار ما از شرق، تصمیم سادهای نبود. این یعنی از دست دادن استقلال یک نشریه محلی و پیوستن و ادغام شدن با نشریهی دیگر و به نام دیگر. پیشنهاد شهروند تورنتو را به دلیل هفتگی بودنش و ارایه خدمت مستمرتر به جامعه ایرانی ونکوور، پذیرفتم.
شما ایدهی تقریبا ناممکنِ راهاندازیِ رسانهای در این طرف آبها را که از هر نظر – چه از نظر سیاسی و چه از نظر مالی – مستقل باشد، جامهی عمل پوشاندید. حتما در این راه با دشواریها و چالشهای زیادی هم مواجه بودهاید. از این فراز و نشیبها برایمان بگویید.
چاپ و انتشار نشریه در خارج از کشور که مخاطبانش برای تهیه آن بهایی پرداخت نکنند، برایم تجربهی نویی در عرصه روزنامهنگاری بود. عادت دادن جامعه مهاجر ایرانی به این فرهنگ، کار دشواری بود که هنوز هم عدهای از ایرانیان پس از حضور سه دهه در این کشور، این گونه نشریات را به رغم بار فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، و … نمیپسندند. ارایه رایگان نشریه در آمریکای شمالی به ویژه کانادا و آمریکا، از شیوههای معمول روزنامهنگاری است. نشریات و هفتهنامههای محلی در کشوری مثل کانادا، که هر شهری بر اساس جمعیت آن یک یا دو نشریه محلی رایگان منتشر میکند، هزینههای آن از طریق چاپ و انتشار آگهیها تامین میشود. از آنجا که کانادا کشوری چند ملیتی است و این اصل را برای شهروندان دیگر قومها و ملیتها محترم میشمارد، بستر مناسبی را برای نشریات دیگر زبانها فراهم آوردهاست. کثرت نشریات قومی به اندازهای است که بخش قفسهی نشریات کتابخانههای ملی شهر با تنوعی از زبانها و خطها در کنار هم روبرو است. اما تجربهی این کار که با مراوده و تامل و تعامل با صاحبان حرفه و پیشه همراه بود، به نوعی اجرا میشد که آگهیدهندگان ایده و نظر خاصی را برای سیاستهای نشریه اعمال نکنند و از سویی نیز ایدهها و نظرات دلسوزانه خود را جهت تقویت و بقای نشریه با ما در میان بگذارند. این سختترین کار و یکی از تجربههای کار روزنامهنگاری در خارج از کشور به ویژه آمریکای شمالی است. در مقابل، این چالش نیز با خوانندگان و نویسندگان وجود داشت که صرف چاپ یک آگهی تبلیغاتی برای این خواربارفروشی و یا آن نمایشگاه اتومبیل، شخصیت و اثر یک نویسنده را کمرنگ نخواهد کرد و حرمت خواننده را نیز زیر سئوال نخواهد برد. کار آسانی نبود. ما مثل تازه واردین به جزیرهای بودیم که همه چیز را داشتیم از نو بنا مینهادیم و برایش قواعدی تعریف میکردیم. همه با هم رشد کردیم و به این فرهنگ مدارا دست یافتیم که میتوان هم آگهی را دید و هم مقاله و خبر و شعر و داستان را در کنارش چاپ کرد و هم به کسب و کار ایرانی ها رونق بخشید و از سویی نیز از حال یکدیگر با خبر بود.
اضافه میکنم که هیچ کار ماندگار بدون حس مشترک عمومی و نیاز متقابل میسر نخواهد شد. من، کتی دیلمی (همسرم) که پا به پای من ایستاد، فرزندانم و بسیارانی از همکاران پیدا و نهان شهروند بیسی، در یک بستر مستعد و همخوان با ذهنیت عمومی جامعه تازه مهاجر، سربرآوردیم. مانایی این کار نیز در گرو همین بستر و داد و ستد فرهنگی و اجتماعی است. این روند تا زمانی که نیازش حس شود و از مجرای ارتباط دوسویهی سالم و معقول با جامعه فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایرانیتباران گذر کند، و ابزار قویتری جایگزین آن نشود، قوام مییابد.
چندی پیش شاهد یکی از این مشکلات بودیم. وبسایت مجلهی شهروند بی سی (شهرگان) هک شد و به نظر میرسید که هکر به نوعی مرتبط با جمهوری اسلامی باشد. نظر خودتان در این باره چیست؟ آیا مشکلاتی که در اثر آن اتفاق برای وبسایت شهرگان ایجاد شده بود به طور کامل برطرف شد؟
در ارتباط با هک کردن سایت شهرگان و ایجاد اختلال در آن باید آن را یک سوء استفاده و غرضورزی کودکانه بنامم. این سوء استفاده از دستکاری سایت و صفحه فیس بوک و تویتر شهرگان شروع شد و در ادامه سر از یک بلاگی در آورد که در ایران فعالیت میکند و خدمات خود را از ایران ارایه میدهد. از طریق کادر فنی شهرگان متوجه شدیم که یکی از ارایه دهندگان اصلی سرویس به این بلاگ، یک شرکت کانادایی در شرق کانادا است. اگرچه این صفحه با محتویات تنفرآمیز و ضد نژادی، فعلاً مسدود شدهاست، ولی برای دستیابی به انگیزههای کسی که اقدام به راهاندازی آن کرد، بهنظر زود میآید تا به این نتیجه برسیم که پدید آورندهی این صفحه مرتبط با جمهوری اسلامی بودهاست. اما وکلای شهرگان پیگیر این قضیه هستند. وبسایت شهرگان با صرف هزینه کلان دوباره راهاندازی شد و امیدوار است دیگر شاهد اینگونه صحنهسازیها و دروغ پردازیهای معلومالحال نشود.
چگونه توانستید در تمام این بیست سال، مجله را همچنان از نظر مالی و سیاسی مستقل نگه دارید؟ راهکارهای حفظ استقلال یک نشریهی ایرانی در این سوی آبها چیست؟
در طول این بیست سال همیشه از حمایت صاحبان آگهی برخوردار بودیم و رابطه و تعاملی بین نویسندگان، خوانندگان و آگهیدهندگان شهروند وجود داشته و دارد. از سویی نیز همهی تلاش خود را بهکار بستیم تا پیامرسان حزب و سازمان سیاسی خاصی نشویم و سیاست مستقل خود را دنبال کنیم. با هیچ حزب و سازمان سیاسی که برای معرفی، گردهمایی و فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود اقدام به دادن اطلاعیه میکنند مرز و تفاوتی قایل نشویم مگر اطلاعیههایی که علیه دیگر قومها، نژادها و مذاهب دیگر صادر شدهباشند یا تنفر، بیحرمتی و بی احترامی به حقوق بشر و نژاد دیگر در آن مشاهده شدهباشد. صفحهای را نیز به نهادهای غیرانتفاعی که به عنوان نهادهای غیرانتفاعی در کانادا به ثبت رسیدهاند و گردهمایی و نوع فعالیتهایشان برای جامعه ایرانی رایگان بودهباشد، اختصاص دادیم که کماکان همین سیاست را دنبال میکنیم. ضمن ارایه تازهترین خبرهای کانادا و ایران و جهان و خاورمیانه، اختصاص صفحاتی به ادبیات ایران و گفتگو با شخصیتهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داخلی و جهانی همیشه و پیوسته از محورهای اصلی و دغدغهی عمده ما بودهاست. امروز، این تداوم و استمرار انتشار ما در حالی است که در کنار شهروند بیسی بیش از ۱۰ نشریه دیگر حضور دارد که هفتگی، هر دوهفته یکبار و یا ماهانه منتشر میشوند.
همان طور که در پاسخ به سؤال اول اشاره کردید، مجلهی دیگری نیز با نام “شهروند” در تورنتو منتشر میشود. علت اینکه نامی عینا مشابه با آن را برای ادامهی راه نشریهی “آینده” برگزیدید چه بود؟
پاسخ به این سئوال نیاز به کمی توضیح بیشتر دارد و خوشحالم که این سئوال را مطرح کردید. در حال حاضر نشریه شهروند که خود را شهروند کانادا معرفی میکند در تورنتو کانادا منتشر میشود و این نشریه از نشریات مادر در کاناداست. قرار بود تا نشریاتی به همین نام در کشورهای دیگر راهانداری شود، که شد. از جمله شهروند استرالیا، شهروند تکزاس، شهروند فلوریدا، شهروند واشنگتن و شهروند اروپا. شهروند استرالیا در همان ماههای اولیهی راهانداری، با مشکل روبرو شد و پس از انتشار چند شماره نتوانست ادامه یابد. شهروند تکزاس که در راهانداری فنی و دفتری آن در شهر دالاس، من نقش مستقیم داشتم و در سفر چند روزهای که مهمان دوستان در این شهر بودم، اولین شماره انتشار آن را بعهده گرفتم. شهروند تکزاس که توسط دوست ما خانم پروین کوهگیلانی اداره میشود، اکنون از شهروند تورنتو تغذیه میشود. شهروند فلوریدا نیز توسط دوست عزیزمان دکتر مسعود نقرهکار چند شماره از آن منتشر شد و دیگر ادامه نیافت. شهروند واشنگتن و شهروند اروپا نیز تنها با نام مسئول دفتر واشنگتن و مسئول دفتر اروپا شناخته میشدند که مسئول دفتر واشنگتن زنده یاد دکتر محمود گودرزی بود که نامش بر جریده دل و جانمان ثبت است و از پرکارترین و منضبطترین همکار مطبوعاتی ما بود و تحلیلهای سیاسی و ترجمههایش از نشریات آمریکایی، نقش برجستهای در روشنگری افکار ایرانیان مهاجر داشت. دفتر اروپایی شهروند نیز با نام دوست نادیدهمان جواد طالعی گره میخورد و سالها مسئول آن در اروپا بود که با ارسال اخبار مهاجرین ایرانی در اروپا و نوشتار تحلیلی و ترجمههایش از روی نشریات اروپایی، تازگی و تنوع بیشتری به شهروند میداد.
شهروند بی سی ضمن حفظ استقلال خود و مستقل از شیوهها و مشی شهروند کانادا، همیشه خود را عضوی از خانواده شهروند کانادا میداند. زمانی نزدیک به ۱۰ سال عضو و پیکر ما و بخشی از هستی ما به آن تعلق داشته و نمیتوانیم به نفی هستی خود بنشینم. با همهی کژیها و مهروزیها، نامهریهای خواسته و ناخواسته و تلخیها، این دوره پارهای تاریخی از روزگار روزنامهنگاری و تجربههای ما در مهاجرت است. فرصت مغتنمی است تا از سختکوشی و پایداری این دو روزنامهنگار؛ حسن زرهی و نسرین الماسی به عنوان پیشکسوتان روزنامهنگاری در مهاجرت (کانادا)، یاد کنم. تقدیر از این زوج، تقدیر از حرفه روزنامهنگاری در مهاجرت است.
ما یکبار به خوانندگانمان خبر تغییر نام آینده به شهروند را دادهبودیم اما نمیتوانستیم باردیگر نام فرزند سوممان را آنهم پس از ۱۰ سال انتشار در ونکوور بی سی تغییر دهیم. هم ما و هم خوانندگان ما با این نام انس گرفتهبودیم. خوانندگان ما هر هفته منتظرش بودند تا شهروند در ونکوور را به خانههایشان ببرند و بهسادگی نمی توانستند نام دیگری را بپذیرند. ما نیز فکر میکردیم که پارهای از تنمان را داریم از خودمان جدا میکنیم و از خود میرانیم. تصمیم سخت و ظالمانهای بود چنانچه ما با جدایی از این نام، سابقه و تاریخ روزنامهنگاری خود در ونکوور را با نام دیگری بهخطر میانداختیم. تجربهی این روش ظالمانه را یکبار پشت سر گذاشتهبودیم و نمیخواستیم دوباره تکرار کنیم. من مطمئن هستم که دوستان ما در تورنتو نیز این احساس متقابل را داشتند و به تاریخ و شیوه این همکاری و سپس استقلال کاری، اشراف داشتند و آن را درک میکردند. اما برای حضور در شبکه جهانی، نام شهرگان را برگزیدیم که به نوعی معنی تمدن و شهرنشینی را با خود به همراه دارد. شهرگانی (شهرنشینی) در برابر دهگانی (دهقانی). امروز سایت شهرگان یکی از کانالهای ارتباطی ایرانیان و اهالی قلم در سراسر گیتی است که سعی میکنیم پیوسته بر کیفیت آن بیافزائیم.
شاعران و نویسندگان ایرانی مقیم ونکوور، شهروند بیسی را یک پایگاه فرهنگی به شمار میآورند. علت این امر چیست؟
شهروند در ونکوور تنها یک هفتهنامه نبود، به همت و یاری طرفداران و علاقهمندان فرهنگیاش، تبدیل به یک نهاد فرهنگی نیز شده بود که کارنامه میزبانی شمار زیادی از نویسندگان و اهالی قلم را در پروندهاش دارد. همکاری متقابل فرهنگی با شهروند تورنتو، مراوده فرهنگی با بخش ادبیات تطبیقی دانشگاه واشنگتن در سیاتل آمریکا زیر نظر دکتر احمد کریمی حکاک، و همکاری موثر و دلسوزانهی دکتر پیمان وهابزاده استاد دانشگاه ویکتوریا در بریتیش کلمبیا، نقش فرهنگی شهروند بیسی به مثابه یک نهاد فعال، پررنگ تر میشد.
میزبانی از نویسندگان، شاعران، فعالان حقوق بشر و جنبش زنان، پژوهشگران سیاسی و اجتماعی از جمله دعوت یک یا چند باره از: اسماعیل خویی، یداله رویایی، احمد کریمی حکاک، رضا علامه زاده، مسعود نقرهکار، محمود گودرزی، محمد مختاری، منصور خاکسار، جواد مجابی، رضا براهنی، منصور کوشان، نعمت میرزازاده، حمید مصدق، ایرج رحمانی، ساسان قهرمان، سیدعلی صالحی، محمد محمدعلی، محمود فلکی، هادی خرسندی، نصرتاله نوح، ابراهیم نبوی، عزت مصلی نژاد، حورا یاوری، نسرین رنجبر ایرانی، نیلوفر شیدمهر، ناصر جهانی، فریده خردمند، حمید شوکت، عزت گوشهگیر، شهلا لاهیجی، پیمان وهاب زاده، سعید رهنما، هایده مغیثی، مجتبی مهدوی و از میان هنرمندان؛ محمد نوری، مسلم منصوری، شاهرخ مشکین قلم، وانشا رودبارکی و زیبا شیرازی، کارنامه فرهنگی این نشریه را نزد جامعه مهاجر ایرانی ونکوور بزرگ، برجسته میکند. حضور هنرمندان صاحب نام قدیمی در کنار شاعران و نویسندگان نوپا در ونکوور، پشتوانههای موثر و مفیدی برای شهروند بیسی به شمارآمده و میآیند.
شهروند بیسی در کنار این فعالیتها، پشتیبان مالی شماری از برنامههای فرهنگی، اجتماعی و هنری در استان بریتیش کلمبیا بوده و در سالگرد هزارمین شمارهاش در سال ۲۰۰۸، بورسیه تحصیلیای به مبلغ ۲۰۰۰ دلار در رشته روزنامهنگاری به دانشگاهSFU اختصاص داده که تا سال ۲۰۱۷ این بورسیه هر سال ادامه خواهد یافت.
ناگفته پیداست که بر شمار همکاران بالا، نام بسیارانی باید افزوده شود که در ایران امروز حرفه پر خطر روزنامهنگاری را پیشه کردهاند و دنبال میکنند. شماری از آنها در پشت میلههای زندان جمهوری اسلامی گرفتار شدهاند و شرافتمندانه و پرشکیب، احکام ناعادلانه را پشت سر میگذرانند و تعدادی نیز به ظالمانهترین شیوه به قتل رسیدهاند.
اکنون که “شهروند بی سی” بیست ساله شده است چه احساسی دارید؟ تداوم انتشار این مجله در این همه سال چگونه میسر شد؟
احساس میکنم فرزند سومم در کانادا به دنیا آمدهاست. این فرزند که قرار بود نام آینده بر رویش گذاشته شود، شهروند بیسی شد و اینک فرزند برومندی شده که قدم در آستانه بیست سالگی گذاشتهاست. احساس میکنم این فرزند بیست ساله، خویش همه است که هر هفته به خانههای بسیارانی راه مییابد. فرزندی که خیلی بیشتر از دو فرزند دیگرم فرگل و فرساد، توجهی من، همسرم، جامعه فرهنگی و مهاجر ایرانی را به خود جلب کردهاست و سعی کردیم تا نشان از زندهمانی و پویایی داشته باشد. در طی این سالها تلاش کردیم تا قاعدهی تنوع مطالب و مقالات را رعایت کنیم. طیف گسترده مهاجران ایرانی و نیازهای فرهنگی و اجتماعی آنها را لحاظ کنیم. با این هدف که هر فردی که نشریه را در دست میگیرد، بخشی یا صفحهای از آن، مورد توجه و خوانش او قرار بگیرد. از خبرها و مسایل روز کانادا و ایران و جهان در حد توان و بضاعت خود بیتفاوت نگذشتیم. از اعتصاب معلمان تا انتخابات و سرشماری در استان بریتیش کلمبیا و تا مسایل حاد اجتماعی و خانوادگی در کانادا، واکنش نشان دادیم و خبر و گزارش تهیه کردیم. مخاطبانی یافتیم که به شهروند و محتویات آن حساسیت به خرج میدادند و ما را نسبت به گامهای بعدی رهنمون میشدند. این برای یک نشریه سرمایه عظیمی است. در مقابل، فرصتها و خطاهای پرشماری نیز داشتیم که خوانندگان وفادار و شعورمند ما، آنها را یادآور میشدند و آنها به دیدهی اغماض مینگریستند. به رغم نیروی محدود، گاهی پوششهای خبریای میدادیم که حساسیت دیگر نشریات کانادایی را نسبت به آن خبر بر میانگیخت. و این، سطح ادعای خوانندگان ما را بالا میبرد و ارایه چنین کارهایی بطور پیوسته از ما برنمیآمد. و گاهاً نمیتوانستیم پاسخگوی نیازهای خوانندگان و مخاطبان خود باشیم. اما پیوسته با خوانندگان خود صادق بودیم و هیچگاه شعور، دانش و آگاهی خوانندگانمان را دست کم نگرفتیم. جامعه مهاجر جا بجا شده، فرصت میخواست تا هویت خود را بیابد و در زبان و فرهنگ خود در سرزمین جدید به آرامش برسد. در سرزمینی پا گذاشته بودیم که نقش میزبانی نداشت و خاکاش تیمارگری ریشههای تازه را مهربانانه پذیرفتهبود و از ما انتظار داشت تا ما نیز آن را به مثابه سرزمین دوم خود بهحساب آوریم. این سرزمین را از آن خود سازیم. اما ذهنیت دیرباور شمار زیادی از مهاجران، این سرزمین را تنها به عنوان میزبان موقت میپذیرفت و قفل چمدانهایش به امید بازگشت هرچه زودتر به ایران، باز نشده باقیمانده بود و داشت خاک میخورد.
موج عظیم مهاجرتِ نخبگان فرهنگی و سیاسی در دهه اول بعد از انقلاب و گستردگی و تنوع طیفهای جلای وطن کرده، ناگزیر به پاسخگویی نیازهای متنوع خود بودند. انتشار نشریهی مستقل غیر وابسته به جریان و طیف سیاسی، یکی از ویژهگی اصلی ماندگاری یک نشریه بهحساب میآمد که میتوانست خیلی زود مخاطبان خود را بیابد و آنها را جذب کند. دریافت خبر قابل اتکا از ایران که آلوده به دستگاه خبرپراکنی حکومتی نباشد، و از سویی نیز از کانال جریانهای سیاسی بطرز اغراقآمیزی منتشر نشود، در اولویت و دستور کاری یک نشریه مستقل قرار میگرفت.
شمار زیادی از مهاجران، تلاش فراوان میکردند تا زبان کشور محل زندگیشان را یاد بگیرند و از جهان بیرون ارتباط مستقیمتر و سریعتری دریافت کنند و با دیگر جوامع کانادا پیوند برقرار کنند. در دو دهه پیش اینترنت هنوز همگانی نشده بود و وبسایتهای خبری وجود خارجی نداشتند. بنابراین نشریات فارسی زبان میتوانستند در تعدیل این مشکلات نقش اساسی داشته باشند. دولت کانادا اگرچه کمک مالی به نشریات قومی نمیکرد، اما از طریق حمایت از نهادهای غیرانتفاعی، تمام امکانات و اطلاعات لازم را از طریق نشریات به مهاجرین تازه وارد انتقال میداد و اطلاعیههای این سازمانها نیز برای تعدیل مشکلات تازهواردین از طریق نشریات قومی از جمله نشریات فارسی زبان به جامعه ایرانی منتقل می شد. شهروند بیسی در کنار این نوع فعالیت خبری و آگاهی رسانی تلاش کرد تا طیف نویسنده و شاعران و علاقهمندان به مسایل اجتماعی و سیاسی را نیز جذب کند و با چاپ آثار آنها به معرفی و ترویج آنها بپردازد.
در یک کلام، نگاهتان به روزنامهنگاری مهاجرت چیست؟
ایجاد فضایی برای انتقال نظرات، معرفی اهالی قلم و تشویق استعدادهای جوان که تلاش میکنند بنویسند. ایجاد پلی برای روزنامهنگاران داخل کشور که امکان آزاد نظرات و گزارشات در ایران امروز برایشان فراهم نیست. افشای سیاستهای متخاصمانهی و خشونتآمیز جمهوری اسلامی با حقوق بشر. بازتاب سرکوب، دستگیری و ارعاب شهروندان و پارههای دیگرمان که در زیر حاکمیت امروز ایران، شرایط سخت و طاقتفرسا را متحمل شدهاند. تلاش در انتقال و انعکاس این شرایط از طریق رسانههای اصلی کشور محل زندگیشان و ایجاد رابطه دوسویه بین جامعه ایرانیتبار و جامعه جدید.
آینده روزنامهنگاری مهاجرت را چگونه میبینید؟
امروز با رشد سریع دنیای اینترنت و شبکههای اجتماعی، تعریف روزنامهنگاری در خارج از کشور و در مهاجرت باید مورد بازبینی قرار گیرد. آیا هر تغییر و تحولی در ایران که بتواند امکان آزادی اجتماعی و اقتصادی شهروندان خود را فراهم سازد، میتوان انتظار داشت که باز موج مهاجرتی در پیش باشد؟ آیا با دموکراتیزه شدن ایران، امکان شکوفایی اقتصاد، باز هم تمایل به مهاجرت افزایش مییابد یا مهاجرین اخیر را ترغیب به بازگشت میکند؟ چه میزان از مهاجران ایرانی، کشور محل اقامت خود را میزبان اتلاق میکنند. سرنوشت نسل دوم و سوم چقدر همخوان و نزدیک با نسل اول خود است؟ در بهترین حالت، در ایرانی با حاکمیت یک دولت میانهرو که امکان سفر شمار زیادی از ایرانیان مهاجر را برای بازدید آزاد از کشور فراهم سازد، در آن صورت ماندگاری روزنامهنگاری در مهاجرت چقدر دستخوش تغییرات میشود؟ ترکیب ایرانیتباران و رشد تکنولوژی و اینترنت در چند سال آینده در پاسخ به این سئوال بسیار تعیین کننده خواهد بود و در تدقیق نظریهها، به کمک ما خواهد آمد.
اینک نسل دوم و سوم ما در این کشور بزرگ میشوند و به کار و تحصیلات عالیه مشغولاند. آیا این نسلها مخاطبان نشریات فارسیزبان هستند یا ترجیع میدهند نشریهای که به زبان کشوری که در آن کودکیشان را پشت سرگذاشته و یا در آن متولد شدهاند، مطالعه کنند. عموماً روزنامهخوانان نسل جوان چه میزان نسخه چاپی را ترجیع میدهند و چه درصدی از آنها نشریه را در اینترنت پی میگیرند؟ اصولاً این موضوع فقط به مهاجران ارتباط پیدا میکند؟
پاسخ قطعی این سئوالات را پیشرفت تکنولوژی و شبکههای اجتماعی از زبان آمار و ارقام مشخص خواهد کرد. زماناش خیلی دور نخواهد بود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.