تلفنِ شیخ و شیطان بزرگ
اوباما: به به به! شیخا! دیدی که عاقبت گذر پوست به دباغ خانه میافته؟ البته اینو فردوسی نگفته. ها ها ها!
حسن آقا: آی برینگ پیس.
اوباما: محورِ شرارت! پس آمریکا هیچ غلطی نمیکنه هان؟ هیچ میدونی که این سمبولیکلی بدو بدو آمدن و به پای ما افتادنه؟
حسن آقا: الو شیطان بزرگ! صدای شما نمیاد.
اوباما: اما شیخا! صدای نعرههای مرگ بر آمریکای شما سی و چهار ساله که مرتب میاد. حالا بی خیال. یک جملۀ دیگه انگلیسی حرف بزن ببینم. من شکار دکترای حقوق توام.
حسن آقا: الو! الو! ما در عرض سه ماه میتونیم همه چیز رو درست کنیم. هم تو لحنات فرق کرده هم ما. هم شما اهل معامله هستید هم ما. بگذار یک جورایی این نرمش قهرمانانه نتیجه بده.
اوباما: «صدای شما نمیاد» هااااااااااااااااااا هاااااااااااااااااااااااا هاااااااااااااا
حسن آقا: ببین! ببین اوباما!
اوباما: نه صبر کن! جون من صبر کن! میخوام یک چیزی ازت بپرسم.
حسن آقا: الو! ببین اوباما!
اوباما: صبر کن حاجی. دارم ازت یک چیزی میپرسم. این معصومه ابتکار رو چرا با خودت نیاوردی؟ میخوام ببینم دانشجویان پیرو خط امام سند مند دیگهای از توی لانۀ جاسوسی پیدا نکردن؟
حسن آقا: حالا ما در حال نرمش قهرمانانه هستیم. : آی برینگ پیس. مگه سی. ان. ان. نگاه نمیکنی؟ من که به انگلیسی هم نرمش قهرمانانه کردم.
اوباما: ولی حسن شما «کیلی، کیلی» کدعههم کرد. اهل کدعه بود.
حسن آقا: «نو، نو، نو به ابوالفضل نو خدعه دیس تایم»
اوباما: حسن تو هیچ میدونی من حسینم؟ ممکنه تو اهل نرمش قهرمانانه باشی اما من عاشقِ قهرِ قهرمانانهام. ها ها ها ها! البته این ربطی به مسائل هستهای نداره همینطوری ازتصادفی بودن روزگار که حسن و حسین رو روبه روی همدیگه قرار میده کف کرده بودم.
حسن آقا: ببین! حضرت رهبر سلام میرسوند. لازم بشه خود آق سید مجتبی رو شبانه میفرسته خدمتتون. حزبالله، مزبالله، عراق، افغانستان، سوریه و… و.. و… همه و همه رو میگذاریم رو میز مذاکره! مرد و مردونه هر چقدر ما نرمش قهرمانانه کردیم همونقدر شما بی خیال مسائل داخلی ما بشین.
اوباما: «مُمِنتو» یعنی شما دست از گنده گوزی انقلابی میکشید؟
حسن آقا: ما برا این، بیرون مرزامون، تن به نرمش قهرمانانه میدیم که داخل مرزها با اقتدار و ابهت، ولی فقیه داشته باشیم. برادران لاریجانی و فیروزآبادی و نقدی و خلاصه همین جمع انقلابی خودمون رو داشته باشیم دیگه. حالا اگر ما در ملاء عام اعدام بکنیم به حال شما چه فرقی میکنه؟ امورات داخلی خود ماست. بگیریم. ببندیم. حبس خانگی کنیم. شما که قصد ندارید در امور داخلی ما دخالت کنید؟
اوباما: خب ما که تنها نیستیم. اسرائیل را هم راضی بکنید گور پدر داخلِ شما. هر غلطی خواستید بکنید.
حسن آقا: اونم درست میشه. آهسته آهسته. شما باید مدارا کنید ما در حال پوست انداختن هستیم. شما اصرار نکنید که یکهو پوستین را بندازیم. ملت شهید پرور رو چکار کنیم؟ توِی سر سردار نقدی میزنیم و راضیاش میکنیم اما بسیجیهایی رو که نافشون رو با مرگ بر آمریکا بریدیم چه بکنیم؟
اوباما: ما با این چیزا کار نداریم. اون کاغذ پارهها رو برای همین صادر میکردیم. که پیاده بشین با هم بریم. ما حتی پول موشکی رو که زدیم هواپیمای مسافربری شما را در خلیج فارس انداختیم هم از شما میگیریم چه رسد به بقیه جریمههایی که بکنیمتون. راه درازی در پیش رو داریم اما من مطمئنم شما همین فرمون نرمش قهرمانانه نشون بدین و بیایین جلو ما به توافقهایی خواهیم رسید.
حسن آقا: مستر پرزیدنت! پول چرک دست است. از این دست میآید از ان دست میرود. میلیارد میلیاردش در کشور ما گم میشود. ما که گفتیم نرمش ما نرمش قهرمانانه هست. شما انگار ملتفت نیستید. پلیز باید بفهمید دیگه.
اوباما: دکتر میگم ها! این ظریف خیلی کارای ظریفی میکنه. اگر در آن ملاقاتش با جان کری یواشکی گوشی را دست جان کری نداده بود از ذهن من خطور نمیکرد گوشی را بر دارم و به تو زنگ بزنم.
حسن آقا: ما دولت کلید هستیم. کلیدها در این عصر اگر تپل هم هستند باید ظریف باشند. من تشکر خود از مهمان نوازی و تماس تلفنی شما را ابراز میدارم. روز خوبی داشته باشین آقای رئیس جمهور.
اوباما: وااا! این که خیلی بد شد. داری میری حسن؟ تو رو خدا ببخشین اگه ترافیک سنگینه. این جام شیردال رو هم که مال خودتونه من میدم ببریش امیدوارم قدرت شفابخشی افسانهایش براتون کار بکنه. بالاغیرتاً اگه دوباره بلندش کردن به روسیه و چین نفروشنش که دیگه به ایران بر نمیگرده. خداحافظ.