تنوع زبانی در ایران مسئلهای امنیتی محسوب میشود
گفتوگو با سهیلا میرزایی به بهانهی انتشار کتاب “میافتم از دستم” – بخش دوم
«در طول سالیان از سوی حاکمیتهای مختلف وقت، تنوع ائتنیکی، دینی، فرهنگی و این همه زبانهای متعدد در ایران نادیده گرفته شده است و مردم غیرفارس از آموزش به زبان مادری محروم شدهاند در حالی که در ممالک دیگر این تنوع زبانی باعث تعامل فرهنگهای مختلف نیز شده ولی در کشورهای عقب ماندهای مانند ایران به آن به عنوان مسئلهی امنیتی نگریسته میشود و از طرفی دیگر از سوی بخش بزرگی از جامعهی فارس زبان مورد تهمتهای مختلف قرار میگیرند مانند پان ترکیسم یا تجزیه طلب و … با چنان محدودیتها و شرایط موجود، بخشی که به عنوان شاعر فعال هستند، به خاطر عدم تسلط به زبان (در اینجا ترکی)، قادر نیستند به زبان مادری خود شعر بسرایند و باز جذب مرکز (تک زبان) میشوند و ناچار میشوند مجموعه شعرهای خود را به زبان فارسی منتشر کنند.»
گفتوگویی را که هفتهی گذشته با سهیلا میرزایی، شاعر مجموعههای “یک سین جا ماندهام” (۱۳۷۷- همگامان چاپ، تهران)، “میچکا غیرقانونی میخواند” (۲۰۰۵ – چاپ مرتضوی، کلن آلمان) و “میافتم از دستم” (۲۰۱۳ – نشر آیدا، بوخوم آلمان)؛ مسئول بخش ادبی نشریهی “آوای زن” (سوئد)؛ خبرنگارِ سایت “شهرزاد نیوز”؛ مربی سابق کوهنوردی و سنگنوردی گروه آرش (ایران) و مربی سنگنوردی در سالن (آلمان) آغاز کرده بودیم، در ادامه پی میگیریم.
تعداد سرودههای ترکیتان به آن میزان میرسد که کتابی کاملا به زبان ترکی منتشر کنید یا ممکن است کارهایتان به زبان ترکی ترجمه شود؟
نه شعرهای ترکی ام به یک کتاب نمیرسد، باید این زبان در من زندگی ادبی بکند، باید از هم شناخت پیدا کنیم تا بتوانیم با هم مصاحبتی خارج از روزمرگی داشته باشیم. هر چه بیشتر با این زبان به سر میبرم، ذهنم و زندگیام نیز با این زبان سخن میگوید و این هنگامی ست که بیشتر میسرایم. هیچ عجلهای برای چاپ مجموعه به ترکی ندارم، برایم کیفیت مهم است و باید مجموعهی شعرها از کیفیت خوبی برخوردار باشند.
و اما در مورد ترجمهی شعرهایم به ترکی، خوشبختانه بله. رقیه کبیری اکنون در حال ترجمهی شعرهایم به زبان ترکی ست و بسیار صمیمانه ترجمهها را در اختیارم میگذارد تا با مشورت هم کار کنیم، گرچه من در مقابل ایشان در این حیطه حرفی برای گفتن ندارم جز اینکه مانند هر ترجمهی دیگری هماهنگی داشته باشیم تا حس همان شعر دقیق تر به زبان دیگر ترجمه شود. البته میدانم کار بسیار سختی ست.
فکر میکنید علت اینکه شاعران ترکزبان ایرانی به ندرت اثری به زبان ترکی منتشر کردهاند چیست؟
اگر در ابعاد بزرگتر به این مشکل نگاه کنیم، در طول سالیان از سوی حاکمیتهای مختلف وقت، تنوع ائتنیکی، دینی، فرهنگی و این همه زبانهای متعدد در ایران نادیده گرفته شده است و مردم غیرفارس از آموزش به زبان مادری محروم شدهاند در حالی که در ممالک دیگر این تنوع زبانی باعث تعامل فرهنگهای مختلف نیز شده ولی در کشورهای عقب ماندهای مانند ایران به آن به عنوان مسئلهی امنیتی نگریسته میشود و از طرفی دیگر از سوی بخش بزرگی از جامعهی فارس زبان مورد تهمتهای مختلف قرار میگیرند مانند پان ترکیسم یا تجزیه طلب و …
با چنان محدودیتها و شرایط موجود، بخشی که به عنوان شاعر فعال هستند، به خاطر عدم تسلط به زبان (در اینجا ترکی)، قادر نیستند به زبان مادری خود شعر بسرایند و باز جذب مرکز (تک زبان) میشوند و ناچار میشوند مجموعه شعرهای خود را به زبان فارسی منتشر کنند، زبانی که با آن تحصیل کردهاند، مطالعه کردهاند، در فضای ادبی با شاعران دیگر تعاملات فرهنگی داشتهاند، بنابراین مسیر دشواری ست که زبان مادری خود را از پایه فراگیرند و هویت واقعی خود را حفظ کنند. به همین دلیل برای چنین شاعرانی که به زبان مادری خود شعر میسرایند، احترام ویژهای قائل هستم، میدانم که چقدر تلاش میکنند و چه گام بزرگی برای فرهنگ سازی بر میدارند.
باید اشاره کنم وقتی مجموعهای به زبان ترکی منتشر میشود، مخاطبین بسیار محدودی دارد زیرا حتی بخش زیادی از علاقمندان به شعر ترکی به این زبان تسلط ندارند و این چنین است که شاعر میداند چقدر در این هدف برای دستیابی به هویت واقعیاش تنهاست.
برگردیم به کتاب «میافتم از دستم». علاوه بر زبان و ساختمانبندی خاص شعرها، شاخصهی دیگری که برای این مجموعه میتوان در نظر گرفت، تصویرسازیهای بکر و مبدعانه است: «خوابهایی که از دار سیاه شوند/ عابری که چراغ قرمز آتش بزند/ انکار نمیکنم/ شهر بسوزد نیمی از تو پیاده شود روی سطرهای خاک»؛ «خندیده بودم قاه قاه/ از دیوارها ریخته بودم»؛ «سربازان اِس اِس دنبالت کردهاند/ لای جرز خواب جا شدهای». شعری که دارای همهی این ویژگیهاست میتواند سراسر جوششی باشد یا اینکه بیشتر زادهی کوشش بوده است تا جوشش؟
اگر بخواهیم با کلمات کوششی و جوششی وارد بحث شویم، باید بگویم هر دو. من نه به الهام اعتقاد دارم و نه به اینکه هر کسی میتواند با شناخت علمی ادبیات و ساختار شعر و تسلط به تئوری ها شعر بگوید وگرنه تمام منتقدین باید لزوما شاعر نیز میشدند.
هر چه بیشتر مطالعه کنی، هر چه بیشتر نگاه تیزبین نسبت به مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشته باشی، هر چه بیشتر به فردیت خود احترام بگذاری و تمام اینها در تو درونی شده باشد، هنگامی که پر از حس نوشتن هستی و اثر تولید میکنی، هر یک نقشی در مجموع اثر خواهند داشت نه اینکه شاعر کوشش کند. در عین حال من اعتقاد به ویرایش کار دارم، این بخش کار آگاهانه صورت میگیرد، و احترام به خود و مخاطب است، همانطور که انتخاب شعر هنگام انتشار مجموعه احترام به خود و مخاطب است. من اعتقاد به کلام پیامبرگونه و شاعرِ الهام جدا از فضا و مکان ندارم. به نظر من شعرها هم از تجربهها و زندگی زمینی شاعر ساخته میشوند و هم از سفر ذهنی او به سوهایی که در اطرافمان نیست، سفرهای کاملا شخصی شاعر مانند رویاها، خوابها، سورئالهایی که ذهنش را به بازی میگیرند.
در یک کلام، سهیلا میرزایی دوست دارد در زمرهی کدام شاعران دستهبندی شود؟ شاعران زبان، شاعران ایماژگرا یا حتی شاعران سادهنویس؟ گزینهی هیچکدام هم البته در جای خود محفوظ است!
من هرگز نامی روی شعرهای خودم نگذاشتهام و با نام گذاری و دسته بندی موافق نیستم. شعرهای من پیش روی مخاطبین قرار دارد و منتقدین میتوانند در صورتی که گرایشی به توضیح کارهای من (مثبت یا منفی) داشته باشند، نظرشان را بنویسند، دسته بندی کنند، شاعر زبانم بدانند یا تصویرگرا ، شاعر سخت نویسم بدانند یا ساده نویس. ولی تجربهام میگوید، مخاطبین من عمومی نیستند، چون کارهایم به شدت شخصی هستند، اگر تلاش مخاطب نباشد، دست یابی به آن مشکل خواهد بود.
ولی نقش دههی هفتاد در زندگی من پررنگ بود. اولین کتابم در دههی هفتاد منتشر شد، در دههی هفتاد، کارگاه شعر و قصهی براهنی راه بهتری را نشانم داد و گذشتهی شعریام از نوجوانی تا این مقطع میان دفترهایم شد خاطره. در دههی هفتاد به همراه رزا جمالی عزیز، در جلسات شعرخوانی مختلف رفت و آمد داشتیم، پر از شور و هیجان بودیم. دلم میخواهد همین جا بگویم دوستی با رزا نیز برای من دههی هفتادی بود. من به نام گذاریهای متعصبانه هیچ علاقمندی ندارم ولی این دهه برای من شروع کار جدی بود و در اواخر همین دهه ایران را ترک کردم و هنوز در خاطرات آن دوستان شاعر و آن فضا زندگی میکنم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.