تکرارت میکنم
دو شعر از آزاده دواچی
تکرارت میکنم به هاله سحابی
“آیا دوباره باغچهها را بنفشه خواهم کاشت؟
و شمعدانیها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت؟
آیا دوباره روی لیوانها خواهم رقصید؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد؟
به مادرم گفتم: «دیگر تمام شد»
گفتم: «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم»”
فروغ فرخزاد
با شنیدن خبر شوکآور آن روز که همهی ما زنان و مردان را به سوگ نشاند، این بار تسلیت گفتن کار سادهای نبود. اصلا به که باید تسلیت میگفتیم؟ به خواهران در بندم؟ به مادران دور افتاده از فرزندانشان؟ به دختران جوان و پرآرزویی که روزهایشان را در سلولهای تنگ و حصارهای بلند میگذرانند. به کجا باید صدایمان را ببریم؟ بغضهای در گلویمان را در کدام صفحهی تاریخ بنویسم؟ آن شب من گریستم، مادرم گریست و خواهرم. هر کدام از سه نسل متفاوت از یک سرزمین از یک مرز و بوم و در کنارهم. و چشمهایی که از این همه گریه و آه کم آوردهاند. این شعر را به خانم هاله سحابی تقدیم میکنم. مادرصلح، زنی از جنس محبت، به لبخند بر لبهایش، به صبوریها و مقاومتش، به روزهای سخت او و پدرش و به همنسلانم، به مادرانم، به خواهران سرزمینم که همه در سوگ فقدان او و انسانیت فراموش شده، اشک میریزیم.
به هاله سحابی
تکرارت می کنم
صورتت میلرزد
در نگاه این شهر
زخم میخورند پلکها
از ندیدن چشمهایت
ابری نیست که ببارد
انگار زمین نچرخد
چشمهایت را نمیبندی
آسمان کم ات میآورد
ساعتها هم
ورق میخورم
تا نبینم این تاریخ منحرف را
کدام سرباز بر نفسهایت قدم گذاشت
کدام شب دفنت کرد مادرم!
کدام روز خیره ماند نگاهت
کی بود که مضمن شدی در فریادها
تسلیتم را با کدام خط بنویسم
که نلغزد
بر کدام خطوط بخوانمت
باید تکرارت کنم مادرم!
در خوابهای پریدهام
در لالاییهایی که بویت را میدهد
در نفسهایی که نمیآیند
تکرارت میکنم
در بوی باروتهایشان
در پشت بامهایی بی ارتفاع
در رژههای خاموش
و خاطرههای نیامده
تکرارت میکنم مادرم!
در جغرافیایی که تو ندیدی
و این پوتینهای بیمار
و گلولههای بی صدا
چه خوب صدایت را میشنوند
برای مادران جنبش سبز؛ مادران صلح
مادر ترزا
دستان جهان بسته
قوانین فیزیکی
جاذبههای مشکوک
و دلتنگی کودکان شرقی
از هر سفیدی خون میچکد
و درست به وقت ساعت
قلبها دیگر نمیتپند
میخواهند شبیه تو باشند
مادر ترزا
و پیوسته روی غبارهای بعد از ظهر
گم میشوند
نمیبینند سپیدی چشمانت را
و در خلوت حیاطها
روی بند رختها
به وقت سکوت
اعدام میشوند
اینجا، جای دیگری است
ا ز زمان
از دهان پرندگان
خواب میپرد
و تو نمیدانی مادر ترزا
که در چندمین ماه از فصلها
کلمات سقط میشوند
بوی تو را گرفتهاند
با کاسههایی از نورهای منهدم
بر حاشیههای زمین
و درختان بی برگ
کم میآیند
و کسی آنها را نمیبیند مادر ترزا
زنانی
با پیراهنهای سپید
صورتهای برافراشته
که از زوایای بستهی چشمانت
بیرون میزنند
و دستهایشان که هر روز
در اجاقهای بی نام خفه میشوند
نیستی که ببینی
که کی خطوطشان را کج کردند
تا از یکشنبههای تو بیرون نزنند
و مدام روی نردههای آخرین حیاطت
خودکشی میکنند
زمان بوی خون میدهد مادر ترزا
و هر دستی
در همخوابگی آخرین جغرافیا
بی بدرقه است
کم بودند مادر ترزا
و مدام از تو حرف میزنند
با زبانهای بسته
و دهانهای باز
و چشمان ورم کرده
و سرخیهایی که کبودند
و نام توست
که از اعماق تنشان بالا میرود
و کیست که ببیند
از زخمهایشان نترسیدهاند
و چند گلوله کلماتشان را نشانه رفت
پیش از آنکه نامت را بنویسند
و اشکهایشان را
بر کلاه گیسهای همیشه مشکیات بتکانند
زنانی شدهاند بی خواب
پر از صدای باد و باتوم
مدام در دستشان پرندهای میمیرد
و بعد از ظهری در آغوششان
دیگر نمیخوابد
و با کلاه خودهایی از جنس تو
روی سنگرهایشان
از دلتنگی میگویند
مادر ترزا اینجا ممنوع است
دستا ن مادران
در نفسهای صلح تاول میزند
و در هر یکشنبه
نامی بیهوده تلف میشود
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia