جامدها تبخیر میشوند!
در مانیفست کمونیست آمده است که سرمایهداری حریفی قدرتمند است. این بدان معناست که «هر چیز راکد و ایستا تبخیر میشود، هر چیز مقدس بیحرمت»، تبخیر نیز گزینههای عملی منتقدان را ایجاد میکند. در شرایط مه و بخار، ما اغلب تنها یک امکان را میبینیم: محافظت از برخی مواد جامد – پنهان کردن آنها در کشوی پایینی فریزر، قبل از اینکه در مقابل چشمانمان تبخیر شوند.
برای بسیاری از فرهنگورزان، “کیفیت” جوهری است پایدار و مقاوم. «شایستگی» مورد دیگری است، «اصالت» شاید پدیده سومی باشد. با این پیشفرض، وقتی فضای ادبیات در معرض تهدید نیروهایی خارج از حوزه ادبیات قرار میگیرد، ادبیات و اهالی آن با پناه بردن به زیباییشناسی ایدهآلیستی قرن هجدهم احساس امنیت میکنند، جایی که هنوز “هنر واقعی” وجود دارد که توسط نوابغ و مردمانی استثنایی خلق شده است. توسط مردم.
اما آیا ما واقعاً به این جزمیات اعتقادی داریم؟ آیا آنها مدتها پیش به عنوان طلسمهای جادویی معلق در هوا – نه توسط “نیروهای بازار” بلکه توسط علم افشا نشدهاند؟
آری. در سال ۲۰۲۴، تعداد کمی از ما اصولگرایان قانع شدهایم. میدانیم که هنر و تئوری هنر هر دو محصول تاریخ این رشته هستند. هرکسی که بخواهد «ماهیت هنر» را تعریف کند، در واقع تلاش میکند تا ترجیحات زمان و مکان خاص را به هنجارهای فراتاریخی ارتقا دهد. علاوه بر این، ذاتگرایی هماره محافظهکارانه است: اگر فرض کنیم که هنر دارای ویژگیهای ذاتی است و معتبر ازلی هم هست، درک انحراف از آنها بهعنوان «اشتباههایی» که باید اصلاح و مجازات شوند، آشکار میشود. چنین نوآوری چندان که باید در جامعه وجود ندارد.
در عینحال، بهتقریب غیرممکن است که یک ضد ذاتگرای ثابت باشیم. در آن صورت، باید پشت هر قضاوت سلیقهای وازههای «آنطور که من می بینم، اینجا و اکنون» نسبیتی اضافه کرد. اما بخش عمدهای از جذابیت حوزه فرهنگی در این واقعیت نهفته است که بازیگران فرهنگی «بازی با هستی را به عنوان شرط بازی» انجام میدهند، همانطور که پیر بوردیو آن را فرموله میکند: بازی – یا جنگ قدرت، به هر حال، کامل نیست. این موضوع زمانی جالب میشود که شما مجاز به استناد به اعتبار جهانی هم نباشید.
پراگماتیسم مشابهی در پس نظریه گایاتری اسپیواک درباره «ذاتگرایی استراتژیک» نهفته است. در دهه ۱۹۸۰، او که پروفسور ادبیات پسااستعماری است معتقد بود که اقلیتها میتوانند با «پرداختن به آنچه نیاز واقعی است» به دستاوردهای سیاسی دست یابند – در عمل چنین مقولهای با کمرنگ جلوه دادن تضادهای درونی و تسلط بر ادراک اکثریت از «هستی» خود، ممکن میشود.
شکلهای متفاوت این استراتژی اغلب در بحث جنسیت دیده میشود: فمینیستهایی که در زمینههای دیگر تأکید میکنند جنسیت یک ساختار اجتماعی است، ممکن است به دلایل تاکتیکی بر «یک پیوند خاص» تأکید کنند. این مانور ممکن است اینجا و آنجا به آنها یک پیروزی سیاسی بدهد، اما در عین حال الگوی نقش جنسیتی را تقویت نمیکند، چیزی که خود اسپیواک به آن پی برد. او به تدریج از این استراتژی فاصله گرفت.
نمونه دیگر “ذاتگراییِ استراتژیک” برخورد کانون نویسندگان نروژ است با امر سیاسی و اجتماعی؛ در ماه ژانویه ۲۰۲۴، هفتاد و سه تن از اعضای کانون نویسندگان نروژ در فراخوانی نسبت به تغیر قانون بورسیه هشدار دادند. این بیانیه همزمان ضمن هشدار برای تغییر، نقاط قوت و ضعف قانون را برملا کرد. چنین افشاگری را میتوان «خودذاتی» نامید. نویسندگان استدلال کرده بودند که بهطور اصولی تخصص حرفهایِ منحصر به فرد، مفهومی از کیفیت را مدیریت میکند که کاملاً محکم و غیرقابل انکار است.
این که «آرامش ذهن» باید پناهگاهی باشد برای حوزه ادبیات در برابر تهدیدهای سایر حوزههایی که خارجی محسوب میشوند، ناشی از سوء تفاهم است. استقلال ادبیات تنها بر مخالفت با «بازار» استوار نیست، بلکه بر این واقعیت استوار است که نویسندگان نیز در مورد مرزهای حوزهی کاری با یکدیگر درجدالاند – و این مبارزه با استدلالهایی انجام میشود که منحصر به این خرده-اجتماع است که حوزه ادبیات هست و خاص.
بسیاری از فرهنگورزان به سختی میپذیرند که حوزه فرهنگ هم منطقه نبرد است. هم اینان درباره مفاهیم کیفی به صورت جمع صحبت میکنند: این شامل «هتک حرمت» از حوزهای است که در طول تاریخ از تقدسسازی سود زیادی داشته است. اما واقعاً همه ما باید دفاع از امتیازات هنر را بدون کمک گرفتن از استدلالهایی که در یک جامعه روشنفکرانه معتبر نیستند تمرین کنیم.