خانم روتو بگیر!
آیا شما با عبارت "رو تو بگیر" آشنا هستید؛ عبارتی که ممکن است روزانه چندینبار بشنوید. با عبارت "روسریتو بکش پایین" و یا "چادرت باز شده" چطور؟ اینها عبارتهایی هستند که گاهی با عصبانیت و تهدید و چشم غره، هر کجا که باشی، در میهمانی و خرید و تشییع جنازه و مسافرت روی بعضی از ما زنها هوار میشود.
اینها همان عبارتهایی هستند که زنان و دختران ما در کوچه و خیابان از ماموران نیروی انتظامی گرفته تا حراست دانشگاه و اداره ومدیر و ناظم مدرسه بارها میشوند و البته جملهای دیگر که حتما آشناتر به نظر میرسد: "خانم حجابت را رعایت کن" وعبارتی که روی در مغازهها و دیوارهای شهر و ورودی جادهها و گاهی روی در دستشویی پارکها و هر کجا که سر میچرخانی نوشته شده است: "حجاب زن عفت اوست."
این جملات را انگار با میخ روی سر ما حک میکنند تا در خانه و خیابان ما را قضاوت کنند. اندازه و مدل و رنگ لباس و روسری و حتی مدل چادرمان میشود تعیینکننده عفت و نجابت ما که هزارجور دلهره و اضطراب و ترس را یادآوری میکند.
اینها قضاوتهای دائمی هستند که زنان جنس آن را خوب میشناسند. با این قضاوتها، تحقیر و ترس را تجربه میکنند. نگویید که در ایران همه ترس را میشناسند که صد البته درست است، اما این ترس با همه ترسهای دیگر متفاوت است. این ترس جنسیت و زنانگی و هویت زنان را نشانه میرود. قضاوت میکنند تا یاد بگیری و تربیت بشوی که تو برای خودت خلق نشدهای. تو زنی هستی که برای خدمت، اطاعت و همانگونه که در قانون آمده است، برای تمکین خلق شدهای. آنهم تمکین جنسی و آنهم در مقابل پول که در قانون اسم نفقه را رویش گذاشتهاند.
زنانی که اجباری حجاب را پذیرفتهاند تصور نکنند همه این ترسها و هراسها و آنچه گفتم درباره آنهاست. این احساس را زنان باحجاب و حتی چادری نیز درک میکنند که خودشان حجاب را انتخاب کردهاند. مردانی به نام پدر، همسر، برادر و پسر از آنجا که خود را نگهبان زنان میدانند با بهکارگیری جملاتی که پوشش بیشتر را تذکر میدهند، انتخاب زنانی که خودشان روسری یا چادر را به عنوان مدل پوشش میپسندند به تمسخر میگیرند و یادآوری میکنند که ما برای قضاوت و اندازهگیری نجابت شما حضور داریم. آنها به عبارتی میخواهند اثبات کنند این ما هستیم که برایت انتخاب میکنیم، بر آن نظارت میکنیم و اگر لازم باشد تو را تشویق یا تنبیه هم میکنیم.
تذکر این نگهبانان تنها منحصر به اندازه پوشش نمیشود. این دختران و زنان همواره با جملاتی تکراری و کلیشهای و روزانه روبهرو هستند: "بوی عطر میدهی؟"، "باز کرم زدی؟"، "چادرت سایه میاندازد"، "باز ناخن بلند کردهای؟"، "نگفتم رنگ روشن زیر چادر نپوش" و جملاتی دیگر که تا اندازه دم پای شلوار و رنگ جوراب و هر موضوعی که مربوط به یک زن است را در بر میگیرد. آنهم حتی برای زنی که خودش حجاب را انتخاب کرده است یا در خانوادهای مذهبی زندگی میکند.
تجربه مشترک زنان
میخواهم درباره دستهای دیگر از دختران بنویسم و باز نمیدانم آنها را میشناسید یا نه؟ درباره دختربچههایی که در خانوادههای مذهبی بزرگ میشوند و بیش از هر چیز نگاه تند و تیز و تهدیدآمیز مردان خانواده ضربان قلب آنها را به هزار میرساند. نگاهی که باید هر روز از میان آن عبور کنند و به مدرسه و دانشگاه و کلاس بروند. نگاهی که از سرتاپای آنها را میکاود تا برای اندکی تخطی از سلیقههای مردانه آنها را از زیر تیغ تیز قضاوت بگذارند.
دخترانی کهگاه برای دیده شدن کمی موهای ریز پیشانیشان یا اندکی برق لب و هر نافرمانی دیگری تحقیر میشوند، ناسزا میشنوند و یا حتی کتک میخورند. گاهی بدون آنکه معنای فاحشه را بدانند بارها آن را میشنوند. همان دختربچههایی که از بچگی دلشان برای دوچرخهسواری غنج میزند و دلشان میخواهد مثل برادرهایشان فوتبال بازی کنند و در زمانی که معنای پسر بودن یا دختر بودن را نمیدانند با همه وجود درک میکنند که با پسرها فرق دارند و همه عمر این تفاوت را به وسیله قانون و فرهنگ و تبلیغات بیشتر حس میکنند. دخترانی که معنای دیوار را در عروسیها و مهمانیها تجربه و حس میکنند و بعدها در دانشگاه و ورزشگاه و اتوبوس با مفهوم جدا بودن آشنا میشوند و تجربه خود را با دخترانی که در خانوادههای غیر مذهبی بزرگ شدهاند به اشتراک میگذارند. آنها درباره فرو ریختن همه این دیوارها از دور شهر و مدرسه و خانه، تا هویتشان حرف میزنند و میخواهند که به هر انتخابی که میکنند با احترام نگریسته شود.
زنانی که اجباری حجاب را پذیرفتهاند تصور نکنند همه این ترسها و هراسها و آنچه گفتم درباره آنهاست. این احساس را زنان باحجاب و حتی چادری نیز درک میکنند که خودشان حجاب را انتخاب کردهاند.
این همان تجربه مشترکی است که مامور زن نیروی انتظامی که در کنارم برای مراقبت ایستاده بود زیر لب گفت: "دعا میکنم موفق شوید. چندسال است که برای گرفتن طلاق دربهدر هستم وهزار مکافت کشیدهام." این تجربه مشترک به من فرصت داد تا آن روز از مخمصه بگریزم.
این فشار همهجانبه روی زنان جامعه ما در نهایت نتیجهای به جز سرپیچی و مقاومت و نافرمانی و در مواردی کینه نداشته است.
نتیجهای به جز وارد شدن آسیبهای روحی و روانی و اثری کاملا مخالف با هدف اجباری شدن حجاب نداشته است.
حتی خانوادههای مذهبی با سرمایهگذاری زیادی که روی مدارس مذهبی کردند نتیجه لازم را نگرفتند. بسیاری از دختران آنها مانند والدین خود فکر نمیکنند چرا که اجبار، تحقیر و نادیده گرفتن اثر عکس روی فرد میگذارد. حجاب وچگونگی پوشش یک امر انتخابی است و تنها به خود یک زن مربوط میشود و مردان خانواده یا جامعه که قانون وضع و اجرا میکنند، نمیخواهند این انتخاب را باور کنند. آنها حق ذاتی خود میدانند که برای چگونگی پوشش زنان تعیین تکلیف کنند، قانون بنویسند و حتی برای آنها مجازات در نظر بگیرند.
جامعه مردسالار ایران اراده و اختیار و هویت مستقل زنان را باور نمیکند و به عبارتی مناسباتی تعریف میکند تا آنها وابسته و تحت امر و زیر سایه باقی بمانند. منفعت جامعه مردسالار زنان را نصف مردان میخواهد و برای کنترل و حفظ چنین مناسباتی از کلیه ابزارها چون وضع قوانین و تبلیغات استفاده میکند. تلاش آنها این است که زنان این تبعیض را باور کنند و حتی شرط رفتن به بهشت بدانند. یعنی زن به مرحلهای برسد که ارث و شهادت و دیه نیمه و داشتن حق طلاق برای مردان و چندهمسری و قوانینی از این دست را به عنوان مصلحت باور کند، به آن تن بدهد و حتی آن را ترویج کند. یعنی زنی باشد که تمرد نکند و برای نداشتن این حقوق اعتراض نکند.
کنترل رفتارهای جنسی زنان
این یک منازعه جدی است. جامعه مردسالار به نام حفط آبرو و ناموس و شرف و خدا و پیامبر از این تبعیض پاسداری میکند و با نقاب مقدسنمایی بر این کنترل سرپوش میگذارد.
سئوال اما اینجاست که کنترل حجاب در این مکانیسم چگونه عمل میکند؟
از آنجایی که حجاب در جامعه ایران کارکردی کاملاً سیاسی دارد در واقع به معنای بودن و تذکر اعمال حاکمیت جمهوری اسلامی است. کنترل حجاب فقط به دلیل دغدغه دین نیست چرا که به روشنی دهها دستور قرانی به وسیله خود جمهوری اسلامی نقض میشود. بودن حجاب چهره شهر را میتواند پلیسی و امنیتی کند. مثل پادگانی که همه سربازها لباس یکدست میپوشند و برای نبستن درست یقه و بند کفش مواخذه میشوند تا بفهمند سرجوخه هم دارای قدرت است.
در واقع این کنترل، کلیشهها، قالبها و خط قرمزها را در ابعاد مختلف فرایندسازی میکند و مردم را برای تبعیت تمرین میدهد. همانگونه که نیمی دیگر از جامعه در این فرایند تبعیت را میآموزند.
واقعیت این است که نظام ولایت فقیه مردم را رعیت میداند و تداوم این نظام ارباب و رعیتی را تداوم رابطه اطاعت از خالق تعبیر میکند و باور چنین نظامی و ماندن در چنین قالبهایی نظام تبلیغاتی و سیاستهای خودش را میطلبد. ستون و پایه چنین نظامی روی زنان بنا شده است. دیوارهای شیشهای و سقفهای نامرئی که تا شکسته نشود این ستون اساسی شکسته نخواهد شد و هراس جمهوری اسلامی هم به دلیل آگاهی از چنین موضوعی است.
آنها میدانند همه عرصهها از خانه تا مدرسه و دانشگاه و خیابان و اداره و ورزشگاه گرفته تا مترو و پارک و هر محیطی برای زنان بستری برای مقاومت مدنی و یک امکان بالقوه برای اقدام فردی و جمعی است.
در یک کلام عرصه عمومی کارزار نهایی و تعیینکننده برای زنان است و پشت درهای بسته هیچ تحولی امکانپذیر نیست. همان جایی که حکومت در اولین گام دست به محدودسازی زنان زد و قوانین تنبیهی را ضامن آن کرد و بسیاری از روشنفکران با دیدگاههای مختلف سیاسی نیز به نام غربستیزی و مبارزه با طاغوت آن را همراهی کردند و امروز به آن اعتراف نمیکنند.
از سوی دیگر کنترل حجاب به گونهای کنترل رفتارهای جنسی یا انتخاب شریک جنسی زن است. مردانی که تحمل نه گفتن از سوی زنان را ندارند به خود حق میدهند در چنین فرهنگی یک زن را با نشانه رفتن به سوی حجاب و پوشش و قضاوت بیآبرو و بیعفت کنند و حجاب و پوشش ابزاری میشود برای کنترل رفتارهای جنسی زنان.
[رادیو زمانه]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید