داریوش معمار: نمیشود در تعفن خود ماند و زندگی را تقدیس کرد
داریوش معمار، شاعر، منتقد ادبی، روزنامهنگار و همچنین بنیانگذار و دبیر جایزهی خصوصی شعر “نیما” در ایران است. معمار سال ۱۳۵۸ در آبادان و در نزدیکی مرز عراق به دنیا آمد. هنگامی که فقط چهار سال از عمرش میگذشت، خانوادهاش به دلیل شدت یافتن جنگ ایران و عراق مجبور به مهاجرت شدند و به این ترتیب، سالهای جنگ را در نقاط مختلفی از ایران گذراند. از سال ۱۳۷۵ به روزنامهنگاری روی آورد و به عنوان سردبیر با مجلهی “ارمغان فرهنگی” و به عنوان دبیر بخش خوزستان و دبیر اجرائی با مجلهی ادبی “دال” همکاری داشته است. این شاعر همچنین به عنوان مشاور بخش “نگاه تازهی شعر” با انتشارات نگاه در تهران همکاری دارد و از گردانندگان انتشارات بوتیمار است که فعالیتهایش به چاپ و انتشار کتابهایی در حوزهی ادبیات، به ویژه شعر اختصاص دارد. داریوش معمار در عین تألیف دو کتابِ گزیده از اشعار شاعران دیگر، هفت مجموعه شعر نیز در کارنامهی ادبیاش دارد و همچنین دو کتاب در حوزهی نقد و پژوهش به رشتهی تحریر درآورده است. مواجههی انسان با مسئلهی جنگ و دغدغههای اجتماعی – انسانی مضمون غالبی در اشعار معمار به شمار میآید. جدیدترین مجموعه شعرش، “خواهرخونه” به تازگی از سوی انتشارات نگاه روانهی بازار کتاب ایران شده است. این شاعر در حال حاضر همراه با همسر و فرزندش ساکن خوزستان است و با کار در کتابخانه و نوشتن روزگار میگذراند.
***
طی چند سال گذشته، رویکرد برخی ناشران بزرگ و معروف ایرانی به چاپ مجموعههای شاعران نسل امروز به طور قابل توجهای به نسبت سالهای قبل تغییر کرده است. انتشاراتی چون نشر چشمه که به جز آثار ترجمه، سالها به شکل چشمگیری بر ادبیات داستانی امروز ایران متمرکز شده بود و به نظر میرسید که به هیچ روی قصد آشتی با شعر این نسل را ندارد، در سالهای اخیر بخش بزرگی را نیز به انتشار مجموعههای شعر اختصاص داد… توقیف نشر چشمه در سال جاری میرفت که بار دیگر برای شاعران و نویسندگان این نسل روزگار ناامیدی را رقم بزند که انتشارات نگاه با انتشار هشت مجموعه شعر این وضعیت را دست کم برای شاعران تغییر داد.
داریوش معمار به عنوان مشاور بخش شعر انتشارات نگاه دو سال قبل از فراخوانی برای ارسال مجموعههای شعر به این انتشاراتی خبر داد که با استقبال گستردهی شاعران در اقصی نقاط ایران مواجه شد و سیل دفترهای شعر بود که به ایمیل انتشارات نگاه هجوم آورد. از این میان، هشت مجموعه شعر از سد دریافت مجوز از وزارت ارشاد گذشت و به چاپ رسید و هشت شاعر دیگر نیز مرحلهی انعقاد قرارداد برای چاپ مجموعههایشان با این انتشاراتی را پشت سر گذاشتهاند. به گفتهی معمار، انتشارات نگاه قصد دارد که سالیانه دوازده مجموعه از شاعران نسل امروز را منتشر کند. این شاعر دربارهی انگیزههایش برای انجام فعالیتهایی که بیشتر میتواند منفعت جمعی را به دنبال داشته باشد تا شهرت فردی میگوید: «در زمانهای که انفصالی بزرگ میان نسلهای فرهنگی در کشور ما رخ داده، در زمانهای که هیچ بستر مناسب و قابل اعتمادی برای پرورش ادبیات و هنر باقی نمانده و هنرمندان و نویسندگان جز محدودیت هیچ نصیبشان نمیشود، در زمانهای که ما همه تنها و در تبعید هستیم چه در خانه خود و چه بیرون از خانه خود، در زمانی که بزرگترین امیدواریها تنها با فراموش کردن ناامیدیهای بزرگ پیرامون ما حاصل میشود، مگر میتوان نشست و نظارهگر این اوضاع رقتبار بود، نه نمیشود در تعفن خود ماند و زندگی را تقدیس کرد.»
داریوش معمار شاعر است و منتقد ادبی، اما به اینها اکتفا نمیکند. جایزه شعر نیما را راه میاندازد و حالا هم خود را درگیر کار نشر کتابهای شاعران کردهاست. دلیل این همه تکاپو چیست؟
زمانه سختی شده، در این دوره به جز تعقیب و پرونده سازی و محدودیت و گاهی مرگ چیزی نصیب نویسنده نمیشود، به همین خاطر سخت است برایم که پاسخی صادقانه به این پرسش بدهم، و هرچه بگویم کلیشه است. اما بگذارید به شکلی دیگر وارد این بحث شوم، در زمانهای که انفصالی بزرگ میان نسلهای فرهنگی در کشور ما رخ داده، در زمانهای که هیچ بستر مناسب و قابل اعتمادی برای پرورش ادبیات و هنر باقی نمانده و هنرمندان و نویسندگان جز محدودیت هیچ نصیبشان نمیشود، در زمانهای که ما همه تنها و در تبعید هستیم چه در خانه خود و چه بیرون از خانه خود، در زمانی که بزرگترین امیدواریها تنها با فراموش کردن ناامیدیهای بزرگ پیرامون ما حاصل میشود، مگر میتوان نشست و نظارهگر این اوضاع رقتبار بود، نه نمیشود در تعفن خود ماند و زندگی را تقدیس کرد، باور کنید سخت است، مهلکهای عظیم و بزرگ ما را در خود گرفته، که برای نجات از آن نسلها باید همه زندگی خود را وقف فرهنگ کنیم، فرهنگسازی و مبارزه با هر چیز که به این فرهنگ و استقلال و اصالت آن آسیب میزند. کار فرهنگی یک مبارزه برای حفظ حداقلهاست، مبارزهای که با تمام موانع و بدون هیچ چشمداشتی باید پی آن رفت، و کوتاه نیامد. من فکر میکنم در این اوضاع هیچ نکردهام و این همه که شما ردیف کردید حداقلها هم نیست، باید بیش از این تلاش کنیم.
اما میبینید که بقیهی شاعران دست کم تا آنجا که ما شاهدیم در پی کسب شهرت فردیاند و چندان اهمیتی برای پیشرفت جمعی قائل نمیشوند. من البته معتقدم که برای دیده شدن خود ما (من، شما یا شاعری دیگر) ابتدا باید نسل ما دیده شود… اما دوست داشتم دربارهی انگیزههای خودتان برای ترجیح دادن پیشرفت جمعی به شهرت فردی بیشتر بدانم. فکر میکنم خوب خواهد بود اگر همین مواردی را که اشاره کردید بیشتر باز کنید.
این ملت در میان هنرمندان و اندیشمندانش انسانهای بسیار ارزشمند با جایگاهی والا به خود دیده که هر کدام از نوابغ زمان خود بودهاند و هستند، کارهای فوقالعاده و تأثیرگذاری انجام دادهاند و آثاری عظیم از خود به جا گذاشتهاند، فداکاریهایی فرهنگساز به خرج دادهاند که این حداقلهای مانده، نتیجه کار ایشان است، در مقابل آنها تلاش امثال من ذرهای محسوب نمیشود، ضمن آنکه معتقدم شاعر به شهرت نمیرسد، هنرمند شهرت را مغلوب میکند، و به اصالت خلق که همان تنهایی بزرگ است بازمیگردد. هرچقدر دنیای شما بزرگتر باشد کمتر احساس میکنی که آنچه مشکلت را حل میکند شهرت است، آن وقت به دور و برت نگاه میکنی و آدمهای همجنس خودت را پیدا میکنی، جهان تو اینطور پیش میرود، خلوتهای فراوان کنار هم. ایدهآل ذهنی من در ادبیات این مسیر است، ضمن آنکه شهرت به هر قیمتی چه فایده دارد، شهرت بدون شرافت از هر راهی میتواند حاصل شود، آن آقای غزلسرا که هر سال میرود بیت شعر میخواند بعد میآید بیرون پُز اپوزیسیون میدهد، و نهایت علاقهاش این است که صد صفحه به نامهای مختلف در فیسبوک ایجاد کند تا نشان بدهد بسیار مورد توجه است، انسان بیمار و بدبختی است که راهش را درست انتخاب نکرده، ادبیات با این نوع شهرتها جور در نمیآید، اصلاً با شهرتهای چنینی نمیماند، شهرت در فرهنگ حاصل مرارت برای حفظ انسانیت و شرافت است.
آیا نمیترسید این فعالیتهای جانبی شهرت ادبیتان را تحتالشعاع خود قرار دهد تا جایی که وجه شاعر شخصیت شما کمتر دیده شود؟
شعر من زندگی من است، و زندگی من شعر من، اما این همه بدون حفظ شرافت هنرمند حاصل نمیشود، و هنرمندی که ضرورتهای زمان خود و مسئولیتهایش را درک نکند نمیتواند شرافت هنرش را حفظ کند، روزی آقای شاعری مرا خطاب قرار داد که فلانی چرا اینقدر به این کارها تن در میدهی، نمیگذارند بنویسی جلو کارت و شعرت را میگیرند، و کس دیگری در حین گفتوگویی قهری گفت، بدی شما این است که چیزی برای از دست دادن ندارید و نمیدانیم با شما باید چه کنیم. اگر روزی تلاشهای فرهنگی و مسئولیتهایم واقعاً مانع خوانده شدن شعرم شود، به نظر من آن شعر ایرادی دارد و همان بهتر که خوانده نشود، اساساً خوانده شدن بدون آنکه مسئولیت انسانی و آرمانی خود را بشناسی چه اهمیتی دارد، من شعری را میپسندم که با انسان مسئول درون من همراه باشد. جز این نه شعری در کار است و نه انسانی که شعری را بنویسد یا مخاطب شعری باشد.
برای سالها چاپ کتابهای شعر از برنامه ناشران بزرگ حذف شده بود و تنها کلاسیکها و معاصرین اسم و رسمداری مثل شاملو، اخوان، مشیری و… بودند که امکان دیده شدن و باز دیده شدن را داشتند. حال اما نام شاعران کمتر شناختهشده یا جوان نیز در این فهرست آمدهاست. چه اتفاقی منجر به این امر شدهاست؟
البته توقیف نشر چشمه در این مسیر تأسفی بزرگ را به همراه داشت، اما با این همه میتوانم بگویم تلاشهای دوستان شاعر، به خصوص گردانندگان نشر آهنگ دیگر و نشر چشمه در این موضوع بسیار موثر بوده، ناشران بزرگ به دلیل از دست رفتن اعتماد مخاطبان، اعتمادشان نسبت به شعر از دست رفته بود، خوشبختانه در این مدت شرایط عوض شد و اقبال تازهای شکل گرفت، بسیار خوشحالم بابت این موضوع، فکر میکنم زمان آن رسیده بود که این اتفاق بیفتد.
شرایط عوض شد یعنیکه مخاطب دوباره به شعر اعتماد کرد؟ آیا واقعاً این اعتماد (منظورم صد البته اعتماد مخاطب خاص است) از دست رفته بود یا این چیزی بود که مطبوعات جلوه میداد؟ آنچه من از مطبوعات دههی هشتاد (دست کم تا اواسط آن) به یاد دارم، حذف شعر و شاعرِ نسل ما از آن بود و پرداختن هر چه بیشتر و پُر رنگتر به ادبیات داستانی، به این بهانه که شعر مخاطب ندارد و داستان دارد!
من معتقدم بر خلاف آنچه بعضی فکر میکنند، وجدان مخاطب هیچ وقت از چیزی نمیگذرد، و به سادگی پذیرای موضوعی نمیشود، وجدان عمومی اگر در میان هنرمندان تساهل، بیمایگی و نویسندگی فریبکارانه رواج پیدا کند، حتا اگر به دلیل تعارفهای اینجایی به رویش نیاورد، اما قبولش هم نمیکند، از اواسط دهه شصت به این سو هزار و یک عامل باعث شده ما هم تحت تأثیر فضای فریبکارانه و دغل پرور و خرافی موجود قرار گرفته، و زندگیمان پر شود از اعتقادهای بدلی، نقابها، نمایشها و این دست، کتاب با پانصد نسخه تیراژ در بیاوریم بگوییم هزار تا بوده و بعد بنویسیم چاپ پنجم، یا هر خزعبلی را به جای شعر و هنر به مخاطب غالب کنیم، و عملمان با حرفمان و مایه آثارمان در فاصلهای کهکشانی قرار بگیرد، مخاطب این طور از شعر فاصله گرفت، الان هم نمیتوان گفت برگشته، بلکه یک سری حوادث رخ داده که امکانات جدیدی برای عرضه کتاب فراهم شده، اگر شاعران با اصالت در این فضا به مخاطب معرفی نشوند، وضع به منوال سابق خواهد بود.
نظرتان درباره این دیدگاه چیست که شعر شاعران غیرکلاسیک یا شناخته نشده نمیتواند فروش داشته باشد یا سرمایه را هدر میدهد؟ با چه تمهیدی میشود این قاعده را تغییر داد؟
به نظر من شعر یک کالای قابل خرید و فروش نیست، ارزش تجاری ندارد، داستان، موسیقی، نقاشی و هنرهای دیگر این خاصیت را دارند، اما شعر هنری روحی است که هر چه پیشروتر باشد زمان بیشتری برای مبدل شدن به موضوعی عمومی را میطلبد، با این توضیح حتا به قول شما کلاسیکهای شعر هم در موردشان چیزی با عنوان سرمایهگذاری معنا ندارد، اما در هر صورت هر شعری که مایههای روحی و بدیع خلاقه در آن وجود داشته باشد مخاطب را میتواند تحت تأثیر قرار دهد، بعضی به همین تایر بسنده میکنند و اتفاقاً ممکن است بیشتر خوانده شوند اما بعضی علاوه بر تأثیر گذاشتن جهان پیرامونشان را متحول میکنند اینها شاید در زمان حال تأثیر چندان چشمگیری بر مخاطبان نگذارند اما آینده ادبیات متعلق به این گونه شعرهاست. در هر صورت معتقدم شعری با این مایه آن حداقل فروش و جلب مخاطب را میتواند داشته باشد، منظور چند هزار نسخه برای جمعیتی هفتاد میلیون نفری است.
آن وقت ناشران بزرگی چون چشمه و نگاه به همین فروش هزار تا سه هزار نسخهای از کتابهای کم حجم و ارزان قیمت شعر قانعاند که دارند روی شعر امروز سرمایهگذاری میکنند، یا اینکه اصولاً هدف این ناشران از سرمایهگذاری روی شعر، صرفاً فروش نیست؟ اگر نیست پس چیست؟
میدانید برای ناشر ۳۰۰۰ نسخه فروش از یک کتاب بد نیست یک منفعت حداقلی دارد، (البته در مورد شعر موضوع متفاوت است، با توجه به حواشی شاعران همان حداقلها هم به سختی حاصل میشوند.) اما برای شاعر بین ۵۰۰، ۱۰۰۰ و ۱۰۰۰۰ نسخه فروش هیچ اختلاف چشمگیری را در نسبت کلان که منجر به خوردن برچسب خوانده شده و معروف شود، حاصل نمیکند.
کتابهای اخیر نشر نگاه که با عنوان کلی “نگاه تازه شعر” منتشر شده، چقدر فروش داشتهاست؟ آیا احتمال تجدید چاپ را دارند؟
این کتابها خوشبختانه فروش خوبی داشتهاند، از هشت عنوان شش عنوان تمام شده و اگر مشکلی پیش نیاید به زودی چاپ دوم را ناشر روانه بازار میکند. طی ۵ ماه این موضوع ممکن شده، البته ناگفته نماند انتشارات نگاه هم ناشری شناخته شده است که مخاطبان شعر به آثاری که منتشر میکند، اطمینان دارند.
حدود دو سال قبل بود که نشر نگاه فراخوانی منتشر کرد برای ارسال کتابهای شعر، انگار که رویکرد تازهای به مسئله چاپ این کتابها داشته باشد. برنامههای نشر نگاه در این زمینه در کوتاه مدت و بلندمدت چیست؟
نگاه سالیانه دوازده عنوان از این سری را منتشر خواهد کرد، البته گرانی کاغذ و رکود فروش کتاب در ایران ممکن است یک تأثیر مختصری بر این روند داشته باشد، اما در حال حاضر این نشر علاوه بر هشت عنوان منتشر شده، هشت عنوان کتاب دیگر هم در دست انتشار دارد، که یا مجوز گرفتهاند، یا در مسیر اخذ مجوز برای نشر میباشند، ضمن آنکه ۸ عنوان دیگر را هم از میان کتابهای رسیده به زودی برای انتشار گرفته و با مؤلفان آنها قرارداد منعقد میکند. امیدواریم بتوانیم طی چهار سال ۵۰ عنوان کتاب از این سری را منتشر کنیم، که حاوی معرفی شاعرانی مستعد و شعرهایی ماندنی باشند.
شما علاوه بر فعالیت به عنوان مشاور بخش نگاه تازهی شعر، به برگزاری جلسات رونمایی و نشستهای نقد و بررسی کتابهای شعری که از این مجموعه بیرون میآید نیز همت گماشتهاید و حتی به قلم خودتان یک به یک این آثار را در مطبوعات معرفی کردید و بر آنها نقد نوشتید… تا آنجا که من اطلاع دارم، ناشران دیگر مثلاً چشمه و آهنگ دیگر برای کتابهای شعرشان دست به چنین اقداماتی نزدند و اگر نشستی هم در این میان برای رونمایی و معرفی این آثار برگزار شد، بیشتر به همت خود شاعران بود تا ناشر. تعریف شما از “وظایف” ناشر برای معرفی هر چه بهتر کتابهایش چیست؟
من شاعرم، نه ناشر،عاشق کتابم، کتابها برایم تنها بخش لذتناک زندگی هستند، وقتی کتابی به واسطهام نشر مییابد، معرفی میشود و خوانده میشود، چنان هیجانی دارم که دیگر اینکه مؤلف آن که بوده در مرحله بعد است، زندگیام یکسره شعر است، کلمه است، ناشر شعر به نظر من اگر شاعر نباشد نمیتواند برای آن کاری انجام دهد. فکر میکنم خیلی کارهای دیگر میشود انجام داد که هنوز انجام ندادهام،ادبیات نیاز به حرکت و تلاشی مداوم دارد.
ملاکهایتان برای انتخاب یک کتاب شعر چیست؟
ملاکها کیفیت آثار است، از حق اگر نگذریم در میان این ۷۰۰ و اندی عنوان کتابی که دست ما طی این دو سال رسیده آنقدر کتاب خوب بوده که میتوان همین امروز ۲۰۰ عنوان از آنها را به نظر من برای اخذ مجوز ارسال کرد، اما افسوس که توان و کشش بازار نشر این مقدار نیست، محدودیتهای دیگری هم هست که امیدواریم به زودی حل شود و بتوانیم کارهای جدیتری را انجام دهیم.
فکر میکنید کتابهای شعری که نگاه چاپ میکند چه ویژگیهای متمایزی از آثار نشر چشمه داشته باشد که در این سه سال اخیر کتابهای بسیاری را از نسل امروز شاعران منتشر کرد؟
من فکر میکنم بهتر باشد قیاس نکنیم، نشر چشمه کتابهای ارزشمندی را منتشر کرده و توجه ویژهای به شاعران جوان داشته، چشمه فتح بابی برای شعر جوان ایران بود، و رابطه میان بخشی از مخاطبان شعر و شاعران را سامان بخشید. نگاه اما برنامههایش در کنار این موضوع این بوده که بتواند مسیر را هموارتر کرده، و فرصت را در کنار ناشرانی چون چشمه برای معرفی چهرههای شاخص و با آتیه فراهم کند.
چشمه رابطه میان بخشی از مخاطبان شعر و شاعران را سامان بخشید، یعنی برای شعر مخاطب عام پیدا کرد؟ این سؤال را از این جهت مطرح کردم که دست کم خود بانیان این امر در نشر چشمه، اصرارشان بر چاپ شعرهایی با زبان و ساختار ساده را به آشتی دادن مخاطب با شعر نسبت میدادند. حال آنکه در مجموعهی “نگاه تازهی شعر”، دست کم تا به اینجا، با رویکرد کاملاً متفاوتی مواجه بودهایم. بالاخره مخاطب، شعر پیچیده را بیشتر میپسندد یا آن شعرهای – به قول دوستانمان در نشر چشمه – ساده را؟
مخاطب به دنبال نمونههای عالی شعر است، که همان شعر سهل و ممتنع است یعنی شعری که در کنار تو مینشیند و دستخوش هیجان میشوی اما تکرار پذیر و تقلید پذیر نیست، مخاطب شعری عالی، و بدیع از این دست را میخواند، اما با عنوانها و برچسبهای ساده و پیچیده نه میشود شعر موثری نوشت و نه شعری را رد کرد.
اما شما به جز نشر نگاه در نشر بوتیمار هم فعالیت دارید. چرا بوتیمار تقریباً فقط روی شعر تمرکز کرده بهطوری که به نظر میرسد دیگر حوزهها مثل ادبیات داستانی در میان آثار این انتشارات کمتر جایی پیدا میکند؟
دلیلش شاعر بودن گردانندگان بوتیمار است، البته برای داستان هم برنامههایی داریم، اما انتشار در آن حوزه کار سختتری است، ما امیدواریم بتوانیم در این مسیر به صورت جدی حرکت کنیم و تأثیر مثبتی را بر شرایط شعر امروز ایران بگذاریم، همچنین که میدانیم به زودی میتوان در این حوزه شاهد انتشار آثار قابلی از شاعران نو پرداز در نشر بوتیمار باشیم.
و پرسش دیگر درباره مسئلهای است که بسیاری از شاعران معاصر ایران در ابتدای کار خود با آن مواجه شدند و آن چاپ کتاب شعر با هزینه شاعر است. این مسئله را چگونه تحلیل میکنید؟ آیا منصفانه است؟
من معتقدم البته انصاف نیست، بخصوص برای شاعرانی که کتاب چندم خود را منتشر میکنند، اما برای شاعران کتاب اولی این موضوع در شرایط ما عملاً گریز ناپذیر است، اما ای کاش ناشران هم علاوه بر انتشار تلاششان را وقف این کنند که آثار شاعران جوان به خوبی عرضه و معرفی شود، این موضوع از نظر من اهمیت بسیار زیادی دارد، باید واقعیتها را در هر صورت بپذیریم و همت کنیم برای تغییر آنها، به نحوی که مشکلات کمتر شوند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.