داستان کوتاه ساحل سنگی
در ساحلی کنار رودخانهی پر آب و زیبایی سنگهای زیادی زندگی میکردند. وقتی مردم برای تفریح به کنار رودخانه میآمدند از دیدن سنگها لذت میبردند. در میان این همه سنگ زیبا و قشنگ یک سنگ با لبههای تیز و ظاهری که مورد پسند و علاقه مردم نبود، زندگی میکرد و هر کس میخواست کنار رود بنشیند آن را بخاطر لبههای تیزش کنار میزد یا به طرفی پرت میکرد. سنگ کوچک ناراحت میشد و همیشه غصهدار بود و از اینکه میدید دوستانش شاد و خوشحال هستند، بیشتر غصه میخورد و با خودش میگفت چرا من نباید سنگ زیبایی مثل بقیه دوستانم باشم؟
یک روز آفتابی، سنگ کوچولو به دلش افتاده بود که امروز روز خوبی خواهد بود و با همین فکر، او خوشحال بود. همان روز دختری را دید که همیشه کنار رودخانه میآمد و سنگ جمع میکرد، دختر تا چشمش به سنگ افتاد او را برداشت و با خود بهخانه برد و شروع کرد با قلمو روی سنگ نقاشی کشید و آن را توی قابی گذاشت و به دیوار اتاقش زد از آن روز به بعد سنگ کوچولوی قصه ما خوشحال بود و خودش را زیباترین سنگ دنیا میدانست.
——————-
*امیرحسین پاکدل ۱۰ ساله متولد شیراز است
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید