در سوگ دوست، همکار و همرزم اندیشهورزم مهرداد مشایخی
از نظر من با مرگ دکتر مهرداد مشایخی نه تنها جامعهی جامعهشناسان ایرانی یکی از چهرههای ارزشمند خود را از دست داد، بلکه بهویژه جامعهی سیاسی و جمهوریخواه ایران نیز یکی از برجستهترین چهرههای خود را از دست داد
دقایقی از مرگ مهرداد نگذشته بود که از آن خبر یافتم. دوشب پیش از آن از همسرش خبرگرفتم که مهرداد توانی برای سخن گفتن ندارد و دریغ آخرین گفتگو با او که در این اواخر برای آن سخت تلاش کردم بر دلم ماند. می خواستم از زبان خودش بپرسم که به چه میاندیشد. روحیه اش چگونه است؟ با چه احساسی به بیدادگری طعبیت و زمانه مینگرد؟ آرزوی های بی پاسخش را از که طلب باید کرد؟
زمانی که آخرین بار با او سخن گفتم از عمل جراحی راضی و بر چیرگی اش بر سرطان سخت امیدوار بود. در آن موقع بیشتر از ضرورت همکاری های گسترده تر جمهوری خواهان با یکدیگر سخن گفتیم. مدتی از او بی خبر ماندم و نگرانش شدم. این اواخر بیشتر ازطریق دوستان مشترکمان خبر یافتم که حالش رو به وخامت رفته است. دیدن عکس آخرین مصاحبه اش نیز تکانم داد. از مادرش، همسرش و دوستانش که در منزل مراقب جان و روان او بودند حالش را جستجو کردم و پی درپی پاسخ های ناگوار واحدی را شنیدم. چه میتوانستم بگویم؟ جز امید ناباورانه به معجزه و آرزوی بردباری برای نزدیکانش؟ و یا با تلخی نگریستن به هم سرنوشتی نسلی که مجال نیافت رویای دیرینش را به چشم ببیند؟ گویی با رفتن مهرداد پاره ای از وجودمان گسسته شد. بالاخره مرگ فراقی در دوستی بیست و اندی ساله مان که با فراز و نشیب های بسیار همراه بود ایجاد کرد.
زمانی که آخرین بار با او سخن گفتم از عمل جراحی راضی و بر چیرگی اش بر سرطان سخت امیدوار بود. در آن موقع بیشتر از ضرورت همکاری های گسترده تر جمهوری خواهان با یکدیگر سخن گفتیم. مدتی از او بی خبر ماندم و نگرانش شدم. این اواخر بیشتر ازطریق دوستان مشترکمان خبر یافتم که حالش رو به وخامت رفته است. دیدن عکس آخرین مصاحبه اش نیز تکانم داد. از مادرش، همسرش و دوستانش که در منزل مراقب جان و روان او بودند حالش را جستجو کردم و پی درپی پاسخ های ناگوار واحدی را شنیدم. چه میتوانستم بگویم؟ جز امید ناباورانه به معجزه و آرزوی بردباری برای نزدیکانش؟ و یا با تلخی نگریستن به هم سرنوشتی نسلی که مجال نیافت رویای دیرینش را به چشم ببیند؟ گویی با رفتن مهرداد پاره ای از وجودمان گسسته شد. بالاخره مرگ فراقی در دوستی بیست و اندی ساله مان که با فراز و نشیب های بسیار همراه بود ایجاد کرد.
مهرداد را نخستین بار از طریق نوشته های پر بارش در نشریه کنکاش شناختم و دوستیمان که همزمان با همکاری من با کنکاش آغاز شده بود پیوندی جاودانه یافت. علاوه بر آن حضور مشترکمان در کنفرانس های علمی، فرهنگی در واشنگتن و دیگر شهرهای آمریکا و کانادا، همکاری های آکادمیکمان را رونق بخش دوستیمان ساخت و آنرا آبیاری کرد. حتی مجال آنرا یافتم که به عنوان میهمان در کلاس های درسش در واشنگتن حضور یابم و لذت شاگردانش از درهم آمیختگی روحیه شاد و طنزهای استاد با نغزگویی هایش در جامعه شناسی سیاسی را به چشم ببینم.
نزدیکی های فکریمان که در آغاز عصر اصلاحات با خلل روبرو شد، با رویکرد همزمانمان به ضرورت پی ریزی بدیل جمهوریخواهی جانی دوباره گرفت و هر دو در پایه ریزی آن سهیم شدیم. هرچند سرانجام از دو سکوی متفاوت سر درآوردیم.
گاه در حوزه سیاست خوانشی متفاوت می یافتیم. اما زیربنای دوستیمان محکمتر از آن بود که سایهروشنهای سیاست در آن خللی وارد سازد. وانگهی نمیتوانم انکار کنم در حوزه سیاست نیز افق های فکری من به او نزدیکتر از هر کس دیگر در اتحاد و سازمان جمهوری خواهان ایران بود.
بهراستی نوشته ای از مهرداد را سراغ ندارم که برایم نکته ای آموزنده در بر نداشته باشد. سخنی از او به یاد ندارم که حتی آنجا که هم نظر نبودیم درنگ را جایز نکرده باشد.
بهراستی نوشته ای از مهرداد را سراغ ندارم که برایم نکته ای آموزنده در بر نداشته باشد. سخنی از او به یاد ندارم که حتی آنجا که هم نظر نبودیم درنگ را جایز نکرده باشد.
از نظر من با مرگ دکتر مهرداد مشایخی نه تنها جامعه جامعهشناسان ایرانی یکی از چهره های ارزشمند خود را از دست داد، بلکه به ویژه جامعه سیاسی و جمهوریخواه ایران نیز یکی از برجسته ترین چهره های خود را ازدست داد.
با حوله ای که در آخرین دیدارمان در استکهلم به همراه همسر مهربانش برایم هدیه آورده بود، اشک هایم را پاک میکنم و افسوس میخورم که چه زود از میانمان رفت. تف به این بیعدالتی. گرچه پرباری زندگی اش حضور معنوی اش را جاودانه ساخته است.
بیائید به پاس فعالیت های بیکران و ارزنده دکتر مهرداد مشایخی، به پاس ردپای نیرومندش در حوزه اندیشه و عمل سیاسی و اجتماعی و به پاس دوستیهای صمیمانه اش، برخیزیم و به احترامش سلامی دوباره به زندگی کنیم.
در سوگ از دست رفتن مهرداد با یار وهمسر گرامی اش، پدر و مادر، برادر و دیگر خویشاوندانش، دوستان، همرزمان و علاقه مندانش همدردم. جایش سبز و یادش جاودانه باد!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید