Advertisement

Select Page

دوباره «امر شخصی، سیاسی‌ست»!

دوباره «امر شخصی، سیاسی‌ست»!

به بهانه‌ی بازداشت مجدد حمید مؤذنی، نویسنده و روشنفکر

فمینیست‌ها یک شعار معروف دارند که بارها آن را شنیده‌ایم؛ این که: «امر شخصی سیاسی است». این شعار ابتدا عنوان یک مقاله بود؛ مقاله‌ای که کرول هانیش، رهبر جنبش فمینیستیِ معترض به "شوی میس آمریکا"، در فوریه‌ی ۱۹۶۹ نوشت و نخستین بار سال ۱۹۷۰ در مجله‌‌ی فمینیستی رادیکالی در آمریکا به چاپ رسید. این مقاله پس از آن بارها منتشر شد، تا سال‌ها دست به دست گشت و خوانده شد، و سرانجام، یکی از پرطرفدارترین شعارهای فمینیستی بر اساس آن شکل گرفت.

«امر شخصی سیاسی است» به این معناست که ظلم‌ها و تبعیض‌هایی که در خانواده‌ها در مورد زنان اتفاق می‌افتد، صرفاً نباید به عنوان مسئله‌ی شخصی آنها در نظر گرفته شود، بلکه به منظور پیدا کردن راه حلی برای آن، حتماً باید به طور عمومی اطلاع‌رسانی شود، و از این منظر، این مسائل به ظاهر شخصی زنان، در واقع امری کاملاً سیاسی است.

در تعدادی از کشورهای جهان و از جمله ایران، هنوز شرایط زنان در خانواده‌ها به گونه‌ای است که استفاده‌ از چنین شعاری را همچنان ایجاب می‌کند. اما در عین حال، این شعار را در مورد کشوری نظیر ایران می‌توان از منظری دیگر نیز به کار برد: از آنجا که مواردی که در اغلب کشورها امری کاملاً شخصی تلقی می‌شود؛ نظیر نوع پوشش مردم در خیابان و در مهمانی‌های خانوادگی، استفاده از ماهواره در منازل، برگزار کردن جشن و مهمانی خصوصی بدون تفکیک جنسیتی (!)، هر گونه تماس با جنس مخالف حتی در حدِ گرفتنِ دست، در کشور ما بهانه‌‌ی سرکوب قرار می‌گیرد و جرم محسوب می‌شود، باید گفت که در این سرزمین، امر شخصی دیگر صد در صد سیاسی است! طبیعی است که در چنین شرایطی، برای شیوه‌های نوشتن و خلق اثر نیز خط قرمزهایی تعریف شود.

با این حال، می‌بینیم که تعدادی از روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان ایرانی که زندگی آنها تا به این حد با سیاست گره خورده، یا از بیم جان (که با توجه به شرایط امروز ایران، کاملاً طبیعی است)، یا از ترس سیاسی قلمداد شدن از سوی هم‌صنف‌هایشان، هنوز از آشکار کردن موضع سیاسی خود طفره می‌روند. شهلا شرکت در مقاله‌‌ای با عنوان "امر سیاسی شخصی است"(۱) اشاره‌ی درستی به ماجرا دارد: «با یک ترفند زبانی ظریف باید گفت در شرایط امروز جامعه‌ی ما امرِ سیاسی شخصی است. توضیح می‌دهم: چه ‌بسا افرادی که به سیاسی قلمداد شدن فعالیت‌هایشان تمایل نداشته باشند و در این صورت فضایی که ما می‌سازیم آنها را ناگزیر می‌کند که با این قطار ادامه‌ی راه ندهند، به‌ ویژه در جامعه‌ای که سرنخ بسیاری از امتیازها و امکانات سیاسی و اجتماعی شهروندان به‌ دست کسانی است که با جابه‌جایی آن می‌توانند شهروندان را تشویق و تنبیه کنند و اغلب زنان این جامعه هنوز در خانواده استقلال تصمیم‌گیری و اجازه‌ی عمل ندارند. بنابراین انتخاب‌هایشان بر مبنای موازنه‌ی هزینه‌ها و فایده‌هاست. به‌طورکلی انسان ناامن امروز برای فردیت خود، آرامش و زندگی یک‌بار مصرف خود اهمیتی بیش از نیاکان خود قائل است.»

هر چند که، اگر نه صرفاً چهره‌هایی مشخص و معدود، که جمع کثیری از اصحاب قلم و هنرمندان به آشکار کردن موضع سیاسی خود تن می‌دادند، دیگر دلیلی برای این بیم‌ها وجود نداشت، با این حال و چنان که گفته شد با توجه به شرایط امروز ایران، چنین رویکردی چندان عجیب به نظر نمی‌رسد.

آنچه عجیب است، عملکرد برخی دیگر از نویسندگان و هنرمندان ایرانی است که نه تنها خود کوچک‌ترین موضعی علیه پایمال شدن حقوق انسانی هم‌وطنان‌شان و سرکوب و بازداشت گسترده‌ی آنها اتخاذ نمی‌کنند، که به نکوهش آن معدود هم‌صنف‌هایشان که در کمال شجاعت، پیشتاز اعتراض به چنین وضعیتی شده‌اند نیز روی می‌آورند، چرا که از دید آنها، شاعر، نویسنده و هنرمند نباید کاری به کار سیاست داشته باشد؛ نباید در اعتراض‌های سیاسی شرکت کند؛ نباید در این مورد قلم بزند، چرا؟ چون باید فقط و فقط بنشیند و شعرش را بگوید، قصه‌اش را بنویسد، فیلمش را بسازد و… تا "انگ سیاسی بودن" بر پیشانی‌اش نخورد و فقط و فقط، هنرمند باقی بماند. انگار که هنرمند، جدای از انسان است؛ انگار که هنرمند، "درد مشترک" را احساس نمی‌کند؛ انگار که از دید آنان نیز هنرمند همان برج عاج‌نشینی است که عامه درباره‌اش می‌پندارند.

اما می‌توان بررسی کرد و دریافت که بر خلاف این دیدگاه ساده‌انگارانه‌، بزرگ‌ترین چهره‌های ادبیات و هنر جهان همواره دغدغه‌‌‌‌های سیاسی داشته‌اند. از دانته‌ی شاعر که به لزوم جدایی کلیسا از حکومت باور داشت و انتقادهای سیاسی‌اش به طور مستقیم متوجه کلیسا و حکومت وقت ایتالیا بود، تا آنجا که حتی دست به بازنویسی دکترین مسیحیت زد (۲)  گرفته تا ویکتور هوگو، که علاوه بر شاعری و نویسندگی، از بانفوذترین ایدئولوگ‌‌های سیاسی قرن نوزدهم فرانسه بود، تا جایی که هم به واسطه‌ی آثار و هم به واسطه‌ی فعالیت‌های سیاسی‌اش، او را نیز در فرآیند جایگزین شدنِ نظام سلطنتی با حکومت دموکراتیک در فرانسه سهیم می‌دانند (۳) ؛ تا "ماد گان"، هنرپیشه و نویسنده‌ی فمینیست و ملی‌گرای قرن نوزدهم ایرلند که دیدگاه‌های سیاسی‌‌اش، شاعری به ظاهر غیرسیاسی چون "ویلیام باتلر ییتس" را نیز تحت تأثیر قرار داد (۴) ؛ تا خوزه مارتی، شاعری که تأثیرش بر ادبیات آمریکای لاتین، انکارناپذیر می‌نماید و در عین حال، رهبری جنبش استقلال کوبا در مبارزه با امپراطوری اسپانیا را عهده‌دار بود و مردم کوبا او را قهرمان ملی خود می‌نامند؛ تا سوزان سونتاگ، که هم مهم‌ترین جوایز ادبی آمریکا را درو کرد و هم از فعال‌ترین  سیاسیون آن کشور بود؛ تا لنگستون هیوز و امه سزر که هم در Black Poetry سرآمد بودند و هم در مبارزه‌ی سیاسی؛ تا پاسترناک، سارتر، شیمبورسکا، پاموک، یوسا و… که هم برنده‌ی نوبل ادبی بوده‌اند و هم به فعالیت‌های سیاسی‌شان شهره‌اند؛ و وجهه‌ی سیاسی شاعران و نویسندگانی چون برشت، اورول، الوار، ریتسوس، لورکا، نرودا، حکمت، درویش، کوندرا و چرا راه دور برویم، شاملوی خودمان، که جملگی از سرآمدان ادبیات عصر خود بوده‌اند نیز که بر همگان آشکار است. به واقع، آنکه باید در پی یافتن‌اش برآمد چرا که بسیار نادر است، شاعر، نویسنده و هنرمند برجسته‌ای است که نسبت به مصائب مردم سرزمینش یا دست کم، مردم دیگر سرزمین‌های تحت ستم بی‌اعتنا بوده باشد. حتی توماس ترانسترومر که شهره است به "غیرسیاسی‌ترین برنده‌ی نوبل ادبیات" نیز هیچ‌گاه این مشی بی‌تفاوتی را پیشه نکرده است. در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی که هر نوع موضع‌گیری در مقابل اتحاد جماهیر شوروی – چه در عرصه‌ی سیاسی و چه در ادبیات – حساسیت زیادی را برمی‌انگیخت، ترانسترومر تقریباً تنها شاعر سوئدی بود که درباره‌ی مردمی نوشت که در کشورهای بالتیک تحت نظارت شدید روزگار می‌گذراندند و تمام مکالماتشان مورد استراق سمع قرار می‌گرفت.  (۵)  اتفاقاً این گونه واکنش‌ها طبیعی‌ترین موضعی‌ست که یک هنرمند می‌تواند در پیش بگیرد؛ مگر می‌توان نام خود را شاعر، نویسنده، هنرمند یا روشنفکر گذاشت و دغدغه‌ی انسان نداشت؟ دغدغه‌ی ظلمی که بر انسان می‌رود.

***

«در نظام توتالیتر، حاکمیت از شهروندان، راز زدایی کرده و در کوچک‌ترین مسائل خصوصی آن‌ها دخالت می‌کند. توتالیتاریسم حتی از اتاق خواب شهروندان نیز خبر دارد اما خود از شفافیت‌سازی عرصه‌ی حاکمیت جلوگیری می‌کند […] در چنین شرایطی است که هنرمندان و اهالی فرهنگ در صورت مخالفت چه بسا تهدید شده و یا به قتل برسند و یا باید گوشه‌ای خزیده و آثار خود را در طاقچه گذاشته و یا به تبعید بروند. این وضعیت، عرصه‌ی فرهنگ را توجیه‌گر قدرت می‌سازد و ناآزادی را ارج می‌نهد. ایوان کلیما به گونه‌ای قابل تأمل به این موضوع اشاره می‌کند: "نخبگان فرهنگی، به جای دفاع از آزادی به عنوان چیزی که نمی‌توانند بی آن زندگی کنند به تخریب آزادی کمک می‌کردند. بسیاری به این گمان افتادند که شاعرند یا میراث‌دار ارشمیدس، و سعی کردند با همین گمان دنباله‌ی کار خویش گیرند. اما زمانی که قدرت توتالیتری ماهیت واقعی‌اش را آشکار کرد، وقتی نشان داد که نه تنها بی‌فرهنگ است، بلکه خصم فرهنگ واقعی است، شاعران واقعی و میراث‌داران واقعی ارشمیدس، حسابشان از آن‌هایی که سعی می‌کردند خودشان را با رژیم توتالیتر وفق دهند چون با سرشت درونی‌شان سازگار بود، جدا شد."» (۶)

آنچه در گیومه آمد، بخش‌هایی از مقاله‌ی "توتالیتاریسم و فرهنگ و هنر" به قلم حمید مؤذنی، نویسنده، روزنامه‌نگار و روشنفکر است که به نوعی می‌تواند مؤید مواردی باشد که در بخش نخست این نوشتار به آن اشاره شد.

حمید مؤذنی اهل بوشهر است و عضو سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت). او پنجم مهرماه امسال توسط مأموران اداره‌ی اطلاعات استان بوشهر بازداشت و پس از تحمل ۱۵ روز حبس به قید وثیقه‌ی ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود. این روشنفکر با ادامه‌ی فشارهای دستگاه‌های امنیتی طی هفته‌های اخیر و تبدیل شدن قرار وثیقه به قرار بازداشت، مجدداً زندانی شد. حمید مؤذنی که در انتخابات گذشته در ستاد مهدی کروبی فعالیت می‌کرد، سابقه‌ی همکاری با اکثر نشریات مستقل استان بوشهر و همچنین سردبیری تعدادی از هفته‌نامه‌های محلی را در کارنامه دارد و از تألیفات او می‌توان به "تاریخ سینما در بوشهر"، "بازنگری انتقادی"، "تاریخ فوتبال در بوشهر"، "تاریخ عکاسی"، "تأملاتی در باب سینما و فوتبال"، "بیا با هم گوش ماهی جمع کنیم" و "تاریخ کاریکاتور" اشاره کرد. (۷)

مارتین نیمولر، کشیش آلمانی، سروده‌ی معروفی در باب "سکوت" دارد که آن را به اشتباه به برشت نسبت می‌دهند:

وقتی "آنان" آمدند و "کمونیست‌"ها را بردند 
سکوت کردم!
من که "کمونیست" نبودم! 

سپس بازآمدند و "سوسیال دموکرات"ها را بردند 
سکوت کردم! 
"
سوسیال دموکرات" نبودم من! 

به سراغ "سندیکالیست"ها آمدند 
همراه بردند آنان را نیز 
سکوت کردم!
اندیشیدم: "من که سندیکالیست نیستم آخر!"

و … 
عاقبت 
وقتی مرا می‌بردند، 
سکوت بود و سکون بود 
و هراس در تنهایی آدم‌ها، 
و در ضرباهنگ چکمه‌ها و قلب‌ها، 
در وحشت و دلشوره‌ی کوچه، 
همراه ما می‌رفت 
و دیگر هیچ‌کس نمانده بود 
تا بردن مرا 
بانگی به اعتراض بر آورد! (۸)

 

به بازداشت این نویسنده اعتراض کنیم تا موج دستگیری‌ها دامن خودمان را نگرفته است.

————

پی‌نوشت‌ها:

  1. سرمقاله‌ی شماره‌ی ۱۳۳ ماهنامه‌ی توقیف‌شده‌ی "زنان"، به قلم "شهلا شرکت" که مدیرمسئول و سردبیر آن بود.  
  2. بیوگرافی دانته آلیگیه‌ری، فرهنگ علوم اجتماعی Wisdom Supreme، http://www.wisdomsupreme.com/dictionary/dante-alighieri.php
  3. Victor Hugo، Great People (بخش معرفی مشاهیر)، وبسایت Deep Spirits، http://www.deepspirits.com/great-people/victor-hugo/
  4. Dublin by Lamplight، پروژه‌ی تحقیقاتی دانشجویان دانشگاه کوئینِ کینگستون، بخش اول، Literary Figures، http://natalieharrower.com/dublinbylamplight/literature/aliterary-figures/
  5. ۱۰ reasons to read Tomas Tranströmer، مقاله‌ای از Åsa Beckman، منتقد ادبی و دبیر بخش نقد ادبی روزنامه‌ی سوئدی Dagens Nyheter، ترجمه به انگلیسی: Stephen Croall، وبسایت رسمی سوئدیش اینستیتو (SWEDEN.SE)، ششم دسامبر ۲۰۱۱، http://www.sweden.se/eng/Home/Education/Research/Reading/10-reasons-to-read-Tomas-Transtromer/
  6. توتالیتاریسم و فرهنگ و هنر، حمید مؤذنی، روز ۱۵۵۹، یکشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۰، http://www.roozonline.com/persian/opinion/opinion-article/archive/2011/july/10/article/-6db9a69c53.html
  7. بازداشت مجدد حمید مؤذنی، عضو شعبه‌ی بوشهر سازمان ادوار تحکیم و روزنامه‌نگار، ادوار نیوز، یکشنبه ۴ دی ۱۳۹۰، http://advar-news.biz/article13117.html
  8. سکوت!، مارتین نیمولر، ترجمه: خسرو باقرپور، وبسایت اخبار روز، یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۵، http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=2828
لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights