رصد به دوران کودکیام – بخش سوم
برخی جنبههای زندگی و کسب و کارهای دیرینه در ایران قدیم
یادآوری:
آنچه در این سلسله نوشتهها در زیر عنوان «رصد به دوران کودکیام» میخوانید، نه پژوهشی جامعهشناسانه است و نه جامع و کامل، بل صرفاً خاطرههایی است که با زبانی ساده و بیپیرایه نگاشته شده است؛ خاطرههایی از آنچه در کودکی به چشم خود دیدهام، یا در نوجوانی از زبان بزرگترهایم شنیدهام. در این «رصد» به زمانی در حدود ۸۰ – ۹۰ سال پیش، چه بسا خیلی چیزها در زیر غبار فراموشی سالیان، یا حتی از چشم و گوش من، پنهان و دور مانده باشد و در این نوشتهها نیامده باشد. با وجود این، امید است که این خاطرهنگاری کوتاه، بتواند پرتوی باشد بر راه دراز پیموده شده از اوایل این قرن (سالهای آغازین ۱۳۰۰) تا کنون- از «آنگونه که بود» به «آنگونه که هست»- و عطشِ دانستن و کنجکاوی جوانترها را تا حدی سیراب کند. در همین عرصه، شاید هم خوانندگان علاقهمندی پیدا شوند که از اطلاعات این سلسله نوشتهها برای امر تحقیق و تفحص و تألیفهایی جامعتر پیرامون وضع زندگی در آن سالها سود ببرند.
ناظر نعمتی
گرمکنهای خانگی
(روزگار پیش از شوفاژ!)
کُرسی
کرسی، در اساس چهارپایهیی بود به ارتفاع حدوداً سی چهل سانتیمتر که درازا و پهنای مساوی داشت. این وسیلهٔ گرمکن خانگی را از چوب میساختند، و روی آن را با «لحاف کرسی» میپوشاندند که آن هم مربع شکل و بهقدری بزرگ بود که هم روی کرسی را میپوشاند و هم در چهار طرف کرسی ادامه داشت و میشد زیر آن رفت و نشست یا دراز کشید. «لحاف کرسی» را معمولاً از پارچههای نه چندان ضخیم میدوختند و در میان دو لایهٔ آن پنبهٔ حلاجی شده میگذاردند و آن را از دو راه، افقی و عمودی، با سوزنهای نسبتاً کلفت و بلند (موسوم به «جوالدوز») چنان میدوختند که پنبه کاملاً میان دو لایه جایگیر میشد. لحاف کرسیها معمولاً روکشی هم داشتند که به آسانی میشد آن را از لحاف جدا کرد و شست. فصل سرما که فرا میرسید، غالب خانوادهها به طور جمعی و در مواقع استراحت، گپ و گفتگو، و خوردن غذا (ناشتایی، ناهار یا شام) دور تا دور کرسی در زیر لحاف و کرسی مینشستند. در چهار طرف کرسی تشک یا تشکچههایی پهن میکردند و در سه طرف آن که نزدیک دیوارهای بالای اتاق و دو طرف اتاق بود، «مُخَدّه» یا پُشتی میگذاردند. علاوه بر پشتیها یا مخدههایی که در سه طرف کرسی میگذاردند، به تعداد کافی «مُتّکا»ی روکشدار و گاه یکی دو بالش نیز میگذاشتند. به هنگام صرف غذا روی کرسی، در واقع به نوعی از آن به جای میز غذاخوری استفاده میشد، و غذاخورها در حال نشسته به دور کرسی و پشتی داده به مخده یا پشتیها، به خوردن خوراک میپرداختند. در روزگاران شیرخوارگی و نوپایی من (نزدیک به ۹۰ سال پیش)، هر جای اتاق که کرسی میگذاشتند، چالهیی خشتی یا آجری تعبیه میکردند که درون آن «خاکهٔ ذغال» گداخته میریختند و برای آن که آتش دوام بیشتری پیدا کند، روی خاکهٔ گداخته را با خاکستر میپوشاندند. کمی که بزرگتر شدم، معمول شد که به جای تعبیهٔ چاله، منقل زیر کرسی میگذاردند. پیش از فرارسیدن فصل سرما، چند گونی بزرگ خاکه ذغال میخریدند، چند«مَن» چند«مَن» (هر «مَن» = سه کیلو) در تشت آب میریختند و میشستند تا شن و ریگهای ریز آن جدا شود. سپس شستهها را به صورت گلوله درمیآوردند و زیر آفتاب میگذاشتند تا خشک شود. گلولههای خشک شده را معمولاً در آشپزخانهها انبار میکردند تا در فصل سرما، هر روز چند تایی از آن را در منقل بچینند و به طور کامل بگذارند تا بهاصطلاح «دود و دَم» آن گرفته شود. سپس روی و اطراف گلوله خاکههای گداخته را با خاکستر میپوشاندند و منقل را زیر کرسی میگذاشتند تا فضای گرمی را در زیر لحاف برای رهایی تن از سرما فراهم کند.
برای «گیراندن» آتش منقل، چند گلولهٔ خاکه ذغال را در منقل میگذاردند و دورش را چند تکه ذغال درشت میچیدند و روی ذغالها را نفت میریختند، و آنها را با آتش کبریت مشتعل میکردند. خاکه ذغالها که کمکم بهاصطلاح «میگرفت» آنگاه با مقداری خاکستر ذغال روی خاکه ذغالها را میپوشاندند، و منقل را زیر کرسی میگذاردند. معمولاً صبح به صبح بانو یا کلفت خانه گلولههای خاکه ذغال دیگری در منقل میگذارد و روی آنها را خاکه ذغال هنوز سوزان میریخت. بدین ترتیب، دیگر نیازی به اشتعال ذغال نبود. این گونه تجدید گرمای منقل را «خاکه به خاکه» میگفتند.
|
به علت آنکه ذغال منقل زیر کرسی، در هنگام سوختن بهتدریج هوای (اکسیژن) زیر کرسی را مصرف میکرد، پس از مدتی به طور ناقص میسوخت و گازهای سمّی و خفهکننده متصاعد میکرد. چه بسا بارها اتفاق افتاده بود که شخص، و بهویژه کودکی که در زیر کرسی خوابیده بوده و سرش در زیر لحاف بوده، دچار خفگی و مرگ میشد. سوختن دست و پا و بدن به علت افتادن در ذغال گداختهٔ منقل در هنگام خواب نیز از حوادثی بود که آن روزگارها زیاد دربارهٔ آن شنیده میشد.
|
بعدها که نیروی برق به خانهها راه یافت، به سقف درونی کرسیها دستگاه برقی «اِلِمِنت»دار و دارای حفاظ سیمی نصب میکردند که وقتی به برق وصل بود و آن را روشن میکردند، همان کار منقل ذغالی را میکرد، یعنی تولید گرما میکرد بدون آنکه از آن دود و دَمی بیرون بزند و سبب سردرد یا دلآشفتگی (به دلیل گازهای سمّی و خفه کننده) شود.
بخاریها
|
در همان روزگارانی که بیشتر خانوادههای میانهحال یا پایینتر، در موسم سرما از کرسی استفاده میکردند، خانوادههای اعیان علاوه بر کرسیهای بزرگتر و اسباب کرسیهای مجلل و مخدّههای با روکش از نوع قالیچههای ابریشمی یا کُردی و ترکمنی، در اتاقها و تالارهای پذیراییشان از بخاری نیز استفاده میکردند. بخاریها غالباً هیزمسوز یا ذغالسنگسوز بود. برخی از اعیان شهر هم بخاری تعبیه شده در دیوار تالارها داشتند (=شومینه) که اکثراً هیزمسوز و بیحفاظ بودند. بهتدریج که شهرها رو به توسعه میرفت، خانوادههای عادی و میانهحال هم در اتاقهای پذیرایی از بخاری هیزمی یا ذغالسنگی استفاده میکردند. مدتهای مدیدی بعد، بخاریهای نفتسوز (نفتی) و سپس گازسوز (گازی) رواج یافت. تمام این وسایل گرمکننده موجد عوارضی بودند که مهمتر از همه، آلوده شدن فضای اتاقها و تالارها از بو و آلودگیهای خاکه ذغال و هیزم و ذغالسنگ و نفت بود، ولی رواج استفاده از نیروی برق و ابداع انواع بخاریها و دیگر دستگاههای هوای مطبوع (تهویه، اعم از گرم و سرد) در سالها بعد، به طور کلی به آن آلودگیها و بوهای نامطبوع پایان داد.
|
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید