روزانهها: چند شعر از حسین فرخی
۲۵ شهریورماه
روزانه ۱
شعر امروز
در خیابانها و کافههای تهران ما
زیبا و تروتازهات میخواهد
درهم و شورشگرت در این زبان
در این کلمات تنهایمان نگذار
و باز در گیر باش در سطرهای شعر همه گیرباش
امروز که جان میدهیم در همین فاصله
و خیالورزی میکنیم که غنیمت است
بیا با هرچه نگاه و صدا که وفادارم
بغلم کن با این همه شکوه و مبتلایم
بیا که دلیر میشویم با تو هروقت هرکجا
و بر مقاومت انسان صحه میگذاریم
و از خواندنات به خصوص لذت میبریم
امروز که عطر و طعم و تن را در آزادی
به اشتراک میگذاری قبول دارم
تا زیر باران پا پس نکشم و ادامه بدهم
تاوان هم البته که میدهیم
تاولها هم پوست و گوشت را می پوشاند
بگو شبیخون زدهاند در چندین شب
از هر طرف وعدهگاه
تاریخاش را همینجا میگذارم
و تماسمان خوشآیند باشد مدتی هم
با حرفهای بیا همراهم باش این بیرون
هوا مساعد است مینویسم
خیلی هم خواستنی شدهای
بیخبر نیستم بی اثر نیستی
و شعر امروز حواشی بسیار دارد
وقتی که بر مقاومتات در این ماجرا
انگشت میگذارم
بعد، به تکثیر نام و نشانت میرسم
به وعدههای تاوان و تاول میرسم
و شورش در این زبان امروزی
تماشا دارد.
روزانه ۲
امروز هم زیباتر از قبل در شعری
علیه جلادت از هر طرف قیام میکنی
و این زبان هنوز تازه است
و خواهان سینه چاک فراوان دارد
و صدایت در این گوشهی آزادی بلند میشود
که به زندگی در خاک و خلت چسبیدهام
تظاهر نمیکنم در این اجتماع بیملاحظه
برازنده متفاوت اساسی مطمئن
مرا ببوس که جسارت داریم وطنم باش
با شدت نیازت دارم با شدت دعا و استدعا
امروز که اقرار میکنیم
عاشقی هم حرفیست
(قبلاً گفتهام و بسیار)
اقرار میکنیم که دیگر طرد شدن نداریم
و صدای بلندت این بار
برای تغییر زندگیمان کافیست
علیه ضارب اقدام میکنی
بازی هم اصلاً نیست این ماجرا
و آوارگی نداریم در اجرای این وضعیت
در همسن جریانات خبرساز چندساله
که قبول میکنیم محرمانه نیست حداقل
امروز در این شعر هم زیباتری
و تکلیفمان روشن است مرا ببوس
حالا که حالا که به هر فرضیهای بند میکنم
روشن است
بیتفاوت نیستم نسبت به این نوع رابطه
و اتهاماتشان که فراگیر شده/ نشده
از جنس همین عالم و آدمیم
و کوتاهی نمیکنیم
با این همه زیبایی تاثیرگذار که راضیام
و تماسم را توسعه میدهم پرسروصدا
امروز هم در شعر با تحرکات اجتماعی
قیام میکنیم.
روزانه ۳
بعد خواندنات را
زیباترین کلماتت را
ضبط میکنیم
از کنار تو
و بوی اطلسیها میگذریم
درست میخوانی
و بدجوری مرگ را
به زانو در میآوری
انتخابمان را نمیسوزانیم
در این وقت و ساعت
به رونمایی
از شعرهای امروزت
متعهدیم
خوش است قدرتی
که در این خیابانهای سرکش
به زبان میبخشی.
روزانه ۴
آوازهایت به اندازهی کافی
چند ساعت
رقصهایت را بگویم
چند بار
ما را در خیابانهای تهران
زیرورو میکند
زیر باران دیوانهوار
میخوانی و میرقصی
و مرگ را زیرپا میگذاری
من هم
زیباییات را همین گوشه
مینویسم
و چیزی را خط نمیزنم
سربازان
باید به کجا شلیک کنند؟
دست خالی نیستیم
سابقهی عشق بازیها را هم
ذکر میکنیم.
۲۵-شهریورماه-۱۴۰۲
# حسین فرخی