زبانام سوررئالیسم یک مرده است
نقد و معرفینگاهی به مجموعه شعر “قرارگاههای ناخوشی” اثر مازیار نیستانی، انتشارات بوتیمار
اشاره: مازیار نیستانی، شاعر، نمایشنامهنویس و منتقد ادبی، شهریور ۱۳۶۰ در کرمان متولد شد. از او تا کنون سه مجموعه شعر با نامهای “عکس یادگاری”(به صورت مشترک – ۱۳۸۰ – انتشارات ودیعت)، “پاشیلیها”(۱۳۸۲ – انتشارات نگیما) و “قرارگاههای ناخوشی” (انتشارات بوتیمار – ۱۳۹۱) منتشر شده و گردآوری دو کتاب “یکی بود یکی دیگه هم بود” (گزینشی از داستان کرمان – ۱۳۸۲ – انتشارات فانوس) و “بیرون پریدن از صف” (مجموعه مقالات علی باباچاهی – انتشارات مفرغ نگار) را نیز بر عهده داشته است.
از نیستانی همچنین دو نمایشنامه به نامهای “وقتی از مرگ مولف حرف میزنیم از چه چیز حرف میزنیم” در سال ۱۳۸۹ و “پیچ خطرناک و چیزی در همین حدود” در سال ۱۳۹۰ به روی صحنه رفته است.
بسیاری از مقالات ادبی و نقدهای مازیار نیستانی در روزنامههای کثیرالانتشار و مجلات ادبی ایران به چاپ رسیده و خود او هماکنون عضو شورای تحریریهی مجلهی ادبی “خوانش” است و با تحریریهی مجلاتی چون “دال” و “ارمغان فرهنگی” نیز همکاری داشته است.
ترجمهی کتاب “فلسفه در عصر حاضر” نوشتهی آلن بدیو و اسلاوی ژیژک آخرین کاری است که تا بدین زمان او در حال انجام دادن آن است.
اگر به فرضیهی انتقال خلاقیت و قریحهی هنری به واسطهی “ژن” باوری هر چند اندک داشته باشیم، بیگمان خاندان نیستانی یکی از بارزترین مثالهای این نظریه به شمار میآید. به شوخی بگیریم یا جدی، اگر فقط نیستانیهایی را که آثاری منتشر کردهاند مد نظر داشته باشیم، این “ژن” دست کم تا سه نسل در این خاندان بُروز مشهودی داشته است. نخست، در نیستانیِ بزرگ، منوچهر نیستانی، شاعری که در دههی سی شکفت و دهههای چهل و پنجاه نیز با شعرهای او شکوفهباران شد:
در باغ چشمهای تو، میخواهم
شعر و شکوفه، خرمن خرمن (۱)
منوچهر نیستانی اگرچه زودهنگام و جوان، در همان سال آغازین دههی سوگبار شصت، شعر را به عزای خود نشاند، باور کنیم یا نه، آن “ژن” خلاقیت را به هر دو فرزند خود، توکا و مانا نیستانی انتقال داد؛ که اکنون سالها میشود که هر دو در هنر خود در اوج نشستهاند.
سرانجام میرسیم به جوانترین نیستانیِ خلاق، که اگر به دانستههای محدود خود دربارهی این خاندان بسنده کنیم، ناماش باید مازیار نیستانی باشد؛ برادرزادهی منوچهر نیستانی بزرگ:
نیست
تقصیر شماست
و جهان به شکل ۸ سالگیام
زانوهایش را در بغل گرفته است
(از شعر “اول این شعر”، صفحات ۱۳ و ۱۴)
شعر مازیار نیستانی شاید حال و هوای طنزآلودش را از شعر عموی او به ارث برده باشد اما از نظر زبان و ساختمانبندی، شعریست کاملا مستقل و متمایز از جریانی که شعر منوچهر نیستانی در آن میگنجید. مازیار نیستانی خود را در گروه “شاعران زبان محور” دستهبندی میکند و این سخن، اگر پارهای از شعرهای او را که بیشتر به بیانگرایی پهلو میزند تا زبانگرایی نادیده بگیریم، تا حدود زیادی صحیح است:
و من از بس که خوردهام ترسام را
زبانام
سوررئالیسم یک مرده است.
(از شعر “اصالت وجود”، صفحهی ۱۲)
شعرهای زبان محور او در عین حال، از آن “یکسان بودگی” و “تک ساحتی” شعرهایی که خیل عظیمی از شاعرانِ متمایل به این جریان (بخوانید سیاهی لشکرها) میسرایند، دست کم چند فرسنگی فاصله دارد. شاید نه تمام شعرهای زبان محور مازیار نیستانی، اما اکثریت آنها خاص خود اوست و برساختهی اندیشه و فلسفهی خاص خود او؛ اندیشه و فلسفهای که در زبان تجلی مییابد و با زبان نفس میکشد اما در عین حال، به حوزهی نقد اجتماعی نیز وارد میشود؛ نقدی که زیرکانه در این زبان مینشیند و شاعرانه میشود:
میز. میز شام
مرغ. مرغی که تخم کرده روی میز شام
خد خد خدا میکند.
(- حسنک کجایی حسنک؟
– حسنک رفته است کتاب فارسی را بیاندازد!)
نیمرو که بیشباهت به گل آفتابگردان نیست
نیمی از این رو و آن رو
از تنهایی خودش از این رو و آن رو زرد میکند
“حیف که ندارم خونی” را بر “زردها بیخود قرمز نشدهاند” میپاشم
زن میگوید: باید ساعت فلان بیدار کنم فلان قرصم را
که بیشباهت به ماه نیست.
و ماه تا اطلاع ثانوی در این خانه تعطیل است!
آهنگ عاشقانه اگر خیلی عاشق است
دست تو را گیرد و بنشاند سر میز. میزی که در اول این شعر نوشتم.
و زن بیشباهت به ماه نیست.
از اتاق خواب
رختخواب گریه میکند از – فاصله – فاصله میگذرم.
زن فکر میکند
باید فرویدم را ساعت چند به “روز شما هم بخیر” بفرستم
مرد بلندتر فکر میکند
این دهان مرده چه یخ کرده است!
زن فکر میکند از شیر مرغ تا جان جان جان…
مرد میگوید: دیشب از صدای گریهی روزنامهها خوابم نبرد
زن میگوید: من که نحو خودم را دارم
مرد میگوید: بالاخره یک جایی در این شعر روایت میشکند.
روایت میشکند. میخوابد روی رختخوابی که گریه میکند
از – فاصله میگذرم
نحو خودم را دارم با یک پا
از جنگ با موجودات دو پا بر میگردد.
میز. میز صبحانه
تخم مرغ. تخم مرغی که گل کرده میان این حر فها
قد قد قدا میکند.
(- کجایی حسنک کجا؟
– “کجایی حسنک “رفته است بیهقی را بیاندازد!)
زن دستهایش را با ظرفها در میان میگذارد.
نحو خودم را دارم با روایتی شکسته
خردههای صبح را جمع میکنند از روی میز
میز. میزی که در اول این شعر نوشتم.
(شعر “قرارگاههای ناخوشی”، صفحات ۳۵، ۳۶ و ۳۷)
از همان سالهای آغازین دههی هفتاد که شعر زبان کم کم تمام جریانهای شعری را تحتالشعاع خود قرار داد، عدهای از عشاق سینهچاکِ “مخاطب شعر” (!)، به جای خودِ مخاطب تصمیم گرفتند که این نوع شعر را بیمخاطب و بیمغز بیانگارند و قد علم کنند به حذف و در نطفه خفه کردنِ جریانی که داشت خواسته یا ناخواسته در تاریخ شعر این مرز و بوم به ثبت میرسید. در این میان البته “سیاهی لشکرها” و “کپیبردارها”ی جریان شعر زبان نیز با ناشعرترین نمونههایی که از این سبک و سیاق ارائه کردند، بهترین بهانه را به دست “دلسوزانِ مخاطب” دادند تا یکصدا کل این جریان را به ناشعر بودن متهم کنند. این ذهنیتِ حذفگرا میان شاعرانِ منتقدِ شعر زبان همچنان ادامه یافت و در دههی هشتاد، به عَلَم کردنِ جریان سادهنویسی در جهت حذف جریان شعر زبان منجر شد.
اما منتقدی که قدری انصاف داشته باشد، در کنار بدترین نمونههاهمیشه به نمونههای خوب نیز – هر چند که تعدادشان اندک باشد – اشارههایی خواهد داشت. و من اینجا میخواهم به یکی از این نمونههای خوبِ جریان شعر زبان اشاره کنم، هر چند که به خاطر پایتختنشین “نبودن”، کمتر از نمونههای بد اما پایتختنشینِ این جریان شناخته شده باشد. مازیار نیستانی شاعریست که فرسنگها دور از تهران زندگی میکند و در عین حال، به نسبت بسیاری از شاعران مدعی – در هر دو جریانِ سادهنویسی و شعر زبان – چم و خمهای زبان را بهتر میشناسد و شعرش از اندیشهای غنیتر برخوردار است:
مثلثی که برای ضلع سوماش میگریست
مست بود و میگفت:
فاجعهای در راه است
جاده پیچاش درد میکند
و مادربزرگ برای همهی ما
دستمالهایی پر از تنهایی نیچه فرستاده است
– تو به این خرافات اعتقاد داری!؟
فاجعهای در راه است
فاجعهای در
فاجعهای
(از شعر “بازجو”، صفحات ۱۵ و ۱۶)
و قلب رو به مرگ گفت :
بیا برو
بیا برو
بیا برو
بیا
(از شعر “روزنامههای صبح: هفت تسلیت برای مرگ”، صفحهی ۶۳)
امید که مازیار نیستانی نیز به مانند عمو و عموزادههایش هر چه میگذرد اوجهای بیشتری را در شعر و هنر فتح کند.
(۱) برگرفته از شعر “اما اگر بهار نیاید”، منوچهر نیستانی.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.