«زنان علیه زنان»، به بهانهٔ نمایش فیلم خانهٔ دختر
فیلم با ریتمی شاد اما یکنواخت آغاز میشود، ماجرا حول خرید مراسم ازدواج دختری به نام سمیراست. دختری که جز صدایش تا نیمهٔ فیلم اثری از او نیست. با مرگ رازآلود سمیرا و به هم خوردن مراسم، سکوت خانواده دربارهٔ علت فوت و خلاصه همه شواهد شما را به قتل احتمالی او ظنین میکند. در پایان فیلم اما حقیقت به شکل دیگری آشکار میشود.
سمیرا از خانوادهای سنتی است و خود در مرز میان سنت و مدرنیته قرار دارد. با رابطهٔ جنسی پیش از ازدواج مشکلی ندارد اما حاضر نیست دست نامزد حسودش را یک روز پیش از عقد در دست بگیرد و در عین حال با اعتراض به منصور، رفتارها و تصمیمات گذشتهاش را امری مربوط به خودش میداند. این رفتار پارادوکسیکال در جامعهای همچون ایران که میان گذشته و آینده یا به عبارتی سنت و مدرنیته دست و پا می زند، امر غریبی نیست. در ادامه، داستان به نحوی بیان میشود که ذهن مخاطب علت مرگ را خودکشی بداند. سمیرا به دلیل نداشتن “پرده بکارت” (آنگونه که همچنان در باور عموم رایج است)، دست به خودکشی زده است. در واقع این انتخاب در شرایطی که سمیرا به تصویر کشیده شده است، دور از ذهن به نظر میرسد. اما هدف من بررسی بخش دیگری از داستان است.
آنچه که موجب ارتباط این فیلم با عبارت مشهور “زنان علیه زنان” میشود، اصرار خانوادهٔ داماد (مادر، خواهر و خاله) به “ناقص بودن” سمیرا به دلیل امتناع او از انجام تست بکارت است. یک “توطئهٔ زنانه” که بدون اطلاع داماد، دختر را به مطب پزشک میبرند، تا از “دست نخورده بودنش” اطمینان یابند. آنگونه که به نظر میرسد، این بار نیز، زنان هستند که مقصرند حتی وقتی خود قربانی سیستم پدرسالاری/مردسالاری باشند. با این دید همانگونه که شاید بسیار شنیدهایم، حتی اگر پسری دست به تجاوز جنسی بزند، تنها دو نفر هستند که مقصرند؛ نخست مادرِ پسر زیرا که برابریطلبی و احترام به جایگاه زن را به فرزندش نیاموخته است و دوم این خود قربانی است که یا لباس مناسبی برتن نکرده و یا در ساعت بدی از شب در مکان نامناسبی بوده است! فارغ از این بحث برای نگریستن به ساختار پدرسالار (این قدیمیترین هژمونی ساختهٔ دست بشر) میتوان آن را با نظامهای سلطه مشابه خودش مقایسه کرد. در نظامی همچون بردهداری این همیشه کسانی از بردگان بودند که برای کنترل و تنبیه بردگان خاطی انتخاب میشدند. شلاقی که به پشت برده اصابت میکرد اگر از سوی همپالگی و همردهاش به او زده میشد مسلماً درد بیشتری داشت، اما این در واقع یک انتخاب حسابگرانه و هوشمندانه برای کنترل وضع موجود به نفع برده داران در قدرت بود. روشی که نیروهای اساس (افسران و نظامیان فاشیسم) نیز برای کنترل اردوگاههای کار اجباری یهودیان در آلمان از آن بهره میجستند. “اس اس، از طریق سپردن بخش اعظم مدیریت اردوگاهها به ساکنانش (یهودیان، مهاجران و سیاسیون) آنها را در جنایتهایش درگیر کرده بود؛ به صورتی که آنها را بر سر این دوراهی دردناک کشاند که یا باید دوستانشان را به مرگ بسپارند، یا کسان دیگری را به کشتن دهند که با آنها بیگانه بودند و بدینسان، وادار شده بودند که نقش مجری جنایت را ایفا کنند. نکته اصلی تنها این نیست که بدین شیوه، نفرت ساکنان اردوگاه از مقصران اصلی ظلمی که متحمل میشدند منحرف میشود، بلکه جان کلام این است که در این شرایط، خط فاصل میان دژخیم و قربانی را دیگر نمیتوان تشخیص داد.”(۲۸۸، آرنت)
آنچه که نظام مردسالار در تلاش است با پررنگ کردن نقش زنان ارائه دهد روشن است، گرچه در شرایط موجود، حدفاصل، رابطهٔ میان دژخیم و قربانی نیست. اما آنکه ستم میکند و سود میبرد و آنکه برای دفع شر آلت دست نافع اصلی میشود را در یک جایگاه قرار میدهند. باوجود آنکه مردان خود نیز در عرصههایی قربانی نظام پدرسالار هستند اما در عین حال اصلیترین سودبرندگان از این نظام فرهنگی- اجتماعی نیز هستند. درواقع زنان در این سیستم بر سر حداقل اقتدار است که خطر میکنند. جایگاه مادر در یک خانوادهٔ پدرسالار سنتی از لحاظ آتوریته تا چه میزان میتواند با پدر و حتی پسر خانواده برابری کند؟! مادر برای حفظ همان حداقلها دست و پا میزند و اما درواقع بیش از آنکه خود از این شراکت در سرکوب همراهان و در این مورد همجنسان سود ببرد به آنکه در قدرت است سود میرساند. و خود نیز از نافع اصلی منفورتر خواهد شد.
نقد من به پیامی است که فیلم سعی در انتقال آن داشت. منصور (داماد) که دقیقاً در روز خودکشی، خودش را به عنوان یک مرد غیرتی که تحمل دانستن حقیقت را ندارد معرفی میکند، در کجای این داستان نقش دارد؟ اصولاً اگر علت مرگ را خودکشی بدانیم، نامزد حسود و پدر غیرتی در ترس سمیرا از فاش شدن حقیقت نقش بیشتری داشتند؟ و یا مادر و خالهای که به گفتهٔ خودشان دختر خانواده را نیز پیش از ازدواج برای تست بکارت نزد پزشک زنان بردهاند؟!
خواهری که خود نیز پیشتر قربانی شده یا خشونت احتمالی پدر و نامزد، کدام یک عامل ترس حقیقی بود؟
این آن حقیقتی است که در این فیلم اکران نمیشود، همراهی زنان، برای حفظ قدرت ِ”مردان”.
[کانون زنان ایرانی]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
مطلب خوبی بود