سرکشتر از آن است که قضیبمحور باشد
اشاره: نخستین مجموعه شعر نیما نیا با عنوان «او مدام یک مرد است» هفتهی گذشته توسط انتشارات اچ اند اس مدیا در لندن به چاپ رسید. این کتاب به مخاطبینِ داخل ایران رایگان ارائه میشود و به سادگی تنها با فرستادنِ ایمیلِ درخواست از اکانت جیمیل به آدرس [email protected] قابل دریافت است. مخاطبین خارج از ایران نیز میتوانند برای تهیهی آن به آدرس زیر مراجعه کنند:
***
دشوار است وقتیکه آثار جدیدتر یک شاعر را خوانده باشی، بخواهی دربارهی آثاری که پیش از آنها سروده است بنویسی، به خصوص وقتیکه میبینی که شاعر چه مسیرِ رو به جلویی را در آثارش طی کرده و چقدر همه چیز در شعرهایش تغییر کرده است؛ همه چیز، جز یک چیز: زنانگیِ متن.
شعری که از مثالهای بارزِ حرکتِ رو به جلوی دست کم در ساحتِ زبان در سرودههای متأخرترِ نیما نیا است، در عین حال میتواند به عنوان یکی از آشکارترین طغیانهای او علیه مردمحور بودنِ یکدستِ ساحتِ زبان در جهانِ پیراموناش و تعاریفی کلیشهای که این زبان از هویت جنسیِ هر فرد به دست میدهد مطرح شود:
به ابد که زنى حبس مانده
در حالتم
به ابد که جا مىماند تنى از اضافهى سلولش
به ابد که مىدهم تمام کلمات را
شاید
حبس شدهام
میان نفسهایت.
یکی از علمیترین متون مرجع دربارهی نوشتار زنانه، «خندهی مدوسا» اثر هلن سیکسو، ادیب و فیلسوفِ فمینیست فرانسوی است که در آن، دو راه را پیش پای خوانندگانِ زنِ خود میگذارد: یا بعد از خواندن این متن، انتخابشان این خواهد بود که همچنان درون تلهی تنشان گرفتار بمانند و زبانی را به کار ببرند که به آنها اجازهی بیان کردنِ خودشان را نمیدهد؛ یا اینکه میتوانند تنِ خود را به عنوان راهی برای بیان به کار ببرند.
از طرفی جیمز هیلمن، روانشناس آمریکایی معتقد است[۱] که آنیما (روانِ زنانه) میتواند در ناخودآگاهِ فردی و جمعیِ چه مردان و چه زنان، فعال باشد، حال آنکه به نظر میرسد که آنیموس (روانِ مردانه) چیزی کاملا متفاوت است که در همزیستی با آنیما به سر میبرد.
من گودی اقیانوس را دارم.
گاهی
در خودم
غرق شوم.
من
مردهای زیادی را چشیدهام.
مردهایی که سابقهی مردن نداشتند.
مردهایی که وقتی به اداره میروند
در مترو، خیال دریا را
آرام
آرام
مینوشند.
وقتهای من، برای مردن
همیشه آزاد است.
برای نوشیدن سرمایی
که تو را میخورد […]
(مجموعه شعر «او مدام یک مرد است»، بخشی از شعر ۳۸، ص ۵۴)
من چنین نتیجه میگیرم که شاعری که به رغمِ تنِ مردانهی خود، متنی زنانه (نه صرفا به معنیِ نوشتن با تَنی زنانه، بلکه به معنیِ نوشتن از دنیای زنانهی دروناش در مقابله با دنیای مردانهی بیرون)، خلق میکند، یا به تمامی، آنیما، بخش زنانهی روان خود را در سرودن به کار گرفته است یا به این تعبیر محمد آزرم، شاعر و تئوریسین معاصرِ شعر معتقد است که، اگر متن زنانه ساحت «من» شدن زن و بیرون آمدن از نظم نمادین و مردانهی مرسوم است، پس شعری که در مؤلفیت متنی خود فراجنسیتی است، از تقابل دوگانهی من/ دیگری فراروی میکند و اجرایی از ایدهی «من، دیگری است» میشود.[۲]
شاید عبارت «ادبیات زنانه» آنقدر گمراهکننده باشد که گمان خوانندگان را به سمت ادبیات بازاری یا ادبیات آشپزخانهای (که در کلیشهسازیهای جنسیتی، آن را برای گروه مخاطبینی نظیر زنان خانهدار و دختران دبیرستانی مناسب تشخیص میدهند) ببرد یا اینکه این سوء تعبیر ایجاد شود که چنین دستهبندیای قرار است بیش از پیش به سکسیسم و هر چه بیشتر زنانه، مردانه کردنِ همه چیز دامن بزند.
حال آنکه آنچه اینجا مد نظر است ادبیاتیست که مقابل ادبیات قضیبمحور قد علم میکند و کلیشهها و همچنین تابوهایی را که آن ادبیات تعریف و به ما حقنه کرده است در هم میشکند.
شعر نیما نیا از ابتدا تا به اکنوناش نمونهی دقیقِ سرکشی از ادبیات قضیبمحور است. ادبیاتی که در آن نه تنها زنان، احساساتشان و تنشان نادیده گرفته و سرکوب میشوند که احساسات و تنِ هر کسی با هر هویت جنسی دیگر یا حتی گرایش جنسی دیگر نیز. ادبیاتی که بیش از یک جهانبینی را در پشت خود ندارد و چیزی بیش از همان جهانبینی را ترویج نمیکند. ادبیاتی که در آن صداهای دیگر، جهانبینیهای دیگر خفه شدهاند. شعر نیما نیا چه با جهانی که میسازد، چه با لحنی که ایجاد میکند و چه [بیشتر در شعرهای متأخرترش] با ساختاری که از آن بهره میگیرد، سرکشیِ محض از چنین ادبیاتیست.
باران که میبارد
هیچ معنای خاصی نمیدهد.
باران که میبارد،
شاید
همهی درها مکرّراند
[…]
باران که میبارد
مرا به حال کلافهایم بگذار
تا پشتِ دری نیمهباز
آغوشهای ناتمامم را
بشکافم.
(همان کتاب، بخشهای آغازین و پایانی شعر ۳۹، صص ۵۶ و ۵۷)
به طور دقیق، به همان دلایل فوق، رویکرد فمینیستها به زبان، فلسفهی زبان و همچنین ادبیات، تا کنون بیشتر رویکردی انتقادی بوده و به تغییر در آنچه که اساس این انتقاد قرار گرفته، فراخوان داده است. متونی که به طور نمادین، جنسیت ندارند یعنی با ادبیاتی فاقد جنسیت (نه فراجنسیتی) نوشته میشوند که در نهایت با سرکوبِ خصلتِ چندصدایی شدنِ متون، به همان ادبیاتِ قضیبمحور شباهت پیدا میکند؛ متونی که در آن زنان، هویتهای جنسی و گرایشهای جنسیای که نگرش مردسالارانه آن را برنمیتابد نامرئیاند؛ متونی که آنچه به شکلی کلیشهای «مردانگی» نام گرفته شده است در آنها بازتولید و به عنوان یک نُرم معرفی میشود؛ متونی که برچسبهای جنسیتی را بازتولید میکنند و متونی که چنانکه گفته شد، جهان را تنها از یک زاویهی دید (زاویهی دید مردان) توصیف میکنند و میبینند، همه و همه آماج این انتقادند.
این است که ادبیاتی نظیر آنچه نیما نیا میآفریند، میان این همه متنی که نام برده شد و لازم نیست که آفرینندگانِ آنها صرفا مردان باشند که در این زمره قرار بگیرند، کمیاب و بی مثال مینماید.
هلن سیکسو در گفتوگویی[۳] در توصیفِ نقش تئوریهایش دربارهی نوشتار زنانه در ادبیاتی که خودش خلق میکند میگوید: «برای من، تئوری از پیش نمیآید تا حال بخواهد الهامبخش باشد، تئوری مقدّم نیست، چیزی را دیکته نمیکند، بلکه خودش نتیجهی نوشتار من است، نوشتاری که در اصل، شاعرانه – فلسفی است.»
و این همان چیزیست که در شعر نیما نیا نیز اتفاق میافتد. تئوریهای فمینیستی از آن بیرون نمیزند چون با الهام از تئوریهای فمینیستی خلق نشده است، اما از آنجا که از ذهنی برابریخواه تراوش میکند، خود نمونهای راستین در ادبیاتِ برابریخواهانه است.
من، آدمهای زیادی کشیدهام،
با آههای بلند و
انگشتهای بیشمار،
تا در انتهای جهان دست فرو کنند.
من آدمهای عجیبی کشیدهام،
شبیه تو
که دکمههایشان را
میان خوابهایم
باز میکنند.
(همان کتاب، شعر ۱۲، ص ۱۹)
[divide]
[۱] Anima: An Anatomy of a Personified Notion برگرفته از صفحات ۵۳ تا ۵۵ و ۸۹ تا ۹۱ کتاب
[۲] از گفتوگوی بلند و در دست انتشاری که نگارنده با محمد آزرم انجام داده است
[۳] Women’s education des femmes (۱۲, ۴) Winter 1996-7: pp. 6-10.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.