سه شعر از ساریا ابرا
ساریا ابرا؛ شاعر، نویسنده و منتقد ادبی
کتابهای چاپ شده:
مجموعه شعر “زن نیمه تمام” انتشارات آتور که سال ۱۳۹۴ منتشر شد.
مجموعه شعر “غلطخوانی” انتشارات پریسک که سال ۱۳۹۸ منتشر شد.
و به مدت دو سال در مجلهی فایل شعر فعالیت میکردم در زمینههای نقد و مقاله و شعر و داستانک
و همین طور به تازگی در مجله “از نو” در افغانستان دارم فعالیت میکنم
۱.
“منولوگ”
این نامه را حافظهای تور کرده است
که اسمی تازه وا نداده بود
دفترش
چند قلم آرایش که نه
خطی کشیده بود بر لب
دهان وسعت زیادی داشت
و حرف
دندان او شمرده مدام چرخ میزد
کلافهام
خجالت نمیکشد جوهر
خرچنگ قورباغه میرود هی تلوتلو
ببخشید
غصه مهمان این خط است
تا دستی بشوید افسوس
و چای تازهای دم
چند سطری سپیدخوانی کنید
گریهی لبدوزی گرچه هست نمیریزم
آن شب
سیلی
گوشی نگرفت از کاغذ
هر چه کلمه آب خورده بود باد هوا شد
و من
گوشهای که نداشت این دفتر
خانه جوابم کرده بود
دیگر از اجارهی لبخند برنیامدم
من از شکستِ ظرفهایی که هرزه بارِ تمیز کرده بود
نَگریستم
نِگریستم
خُرد من بود
تمیز استحالهی حسرت بود
و قهقهه
ریشه دوانده بود در مسئله
سلامت از بُن جدا
سعادت
ریشی برای گرو نداشت
درد
دوا را صدا نمیکرد
خانه حتی حجامت نمیکرد
من
تنها
به جمعِ اسقاط پیوسته بودم
پیچ و مهرههام شل
تعمیرگاه قبرستان عجیبی بود
به خرابی عادت نداشت
بوق
ساز عجیبی نکرده کوک
و جز من رقصی وسط نبود
این قوسِ باریک
شلوار پای نسلی تازه کرد
قربانی جدیدی متولد
ریخت بیرون
و بعد از فاصلهای که میان من و من انداخت
از اضافهوزن رنجور
زنها نمیدانند
همخوابگی اوغ میزنند
و “میدانم”
به کورانهای گذران عمر میکند
زن زیادی نیست
من بودم
جز من از من چیزی نمانده بود
و سیگار
سیگار
که در بلبشوی ریه مذاکره میکند با درد
شش
چنگ میزند به هوا
مرا تمیز دهید رختچرکها
از روی سخت
مشکل ولی میتوان گذشت
اگر آبششی در کار بود
از دو گذشته سختزیست میشدم
هنوز
“هستم”آویز من است
و مثل بندی که جا مانده از کفش
تنهام
در
تهمتی بود که تنها نخوردم
لقمهاش سنگین بود
هر چه لابه ریختم در کلید
“در” ناسزای بیشتر هی داد
هنوز در خانه مانده بود
و درست
سر همان دوراهی از چشمام افتاد
پایانِ نامه گرچه سلام است
مثل کسی که لحاف میکند قبر
تازه نمیشود دیگر
کاش زندگی در بوق و کرنا نمیرفت
۲.
“آبتنی”
مثل شهری که از نقشه بیرون زده باشد
دو پای دیگر قرض
باید به گور خود از گوری که کندهاند
فرار کنم
مرزبان اینجا
از بند پاره میرود به معراج
وعدهها پسمتنِ هر آب
و کشتی
پیش از آنکه به دریا بزند غرق
طوری میانِ نبود پخشام
که بودی به گردم نمیرسد
گوش شیطان کر
دارم از احتمالا حرف میزنم
رنگی تازه میزند به هیچ
از خط اما بیرون نه
دریا مقر تنهایی ست
وقتی جلیقه پس پس میرود
و شهادت میدهد
شب در تخت من به خواب رفته بود
سحر
بلند شده بود از گور
تا لباس تازهای تن
و زیر سطرهایی که فراموش کردهام خط بکشد
سرِطان را درد نیاورم
دموکراسی
شیمیدرمانیام میکند در قبر
نفس میخورید اگر هنوز
فرار از دنبال نکنید
میشود قبل از خر و پف کنید
جملگی نام این شعر شویم؟
وطنی آب رفته است
۳.
“صلح”
سن این شعر به گلوله قطع نمیدهد
به غنچههای انتحاری
و توپ
که رگهای جنگ آنژیو کند
حتی بلد نیست
کمر باریک کند زیر تانک
انگشتی تیز لای ماشه
باد را از سِمَت بیندازد
و تخمین بزند نعرهای مادرانه را
میتواند
جانب را احتیاط
نارنجکی دستی بسازد
از سقف شعرهای بعدی پرتاب
و بخت مرا سیاه
رسالت از منجنیق مستثنی نکرده
آهی زبانه میکشد از سی
شعلههاش قاتی نمیکند رنگ
آبی که دل دل کند
اشتهای خودکار سرختر
خونریزی
نمیخورد حیلهی این شعر
کمی آب لطفن
من ابراهیم نیستم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید