Advertisement

Select Page

سه شعر از سینا سنجری

سه شعر از سینا سنجری

سینا سنجری؛ شاعر و منتقد ادبی در سال ۱۳۴۹  در تهران به دنیا آمد. از سنجری تا کنون شش کتاب شعر در قالب های مختلف از غزل و رباعی گرفته تا سپید و آزاد از سال ۱۳۷۸ تا امروز به چاپ رسیده است‌. او همچنین کتابی در توصیف و شرح شعر سهراب سپهری نوشته است. وی در سال ۲۰۱۱ به کانادا مهاجرت کرد و اینک ساکن ونکوور است‌. سنجری به تازگی کتاب شعر کوچکی نیز به انگلیسی در شهر ویکتوریا به نام Quantic Somnia به چاپ رسانده است.

او خود را محدود به قالب مشخصی نمی داند و با وجودی که بیشتر غزل سرا شناخته می شود و پیرامون این قالب شعری مقالاتی نوشته است ولی در قالب های دیگر هم طبع و بخت خویش را آزموده است. تازه ترین کتاب پارسی او وست وود نام دارد که با عنوان فرعی یادداشت های روزانه یک نویسنده ناشناس تلاش تازه ی او در راه بردن به شیوه دیگری از بیان و زبان شعری ست.

آثار چاپ شده:
باغ اساطیر – کتاب غزل
عقربه های برنزی- غزل و رباعی و سپید
گل های تاریکی – کتاب غزل
اکالیپتوس تنها- سپید و سایفایکو
وقت های زمان- کتاب رباعی
وست وود – شعر آزاد
گزینه ادبیات معاصر – غزل و رباعی و مثنوی
مکاشفه هشت – به تماشای شعر سهراب سپهری
Quantic  Somina: A Collection of SciFaiku

۱

وقت به آرامی

در باغ بهار می گذشت

ناگاه منادیان دوردست گفتند:

بار و بن برچینید

توفان خواهد گرفت

ما هیچ نمی دانستیم

جز پرندگی هایی در آسمان نزدیک

که آسمان را به بازی می گرفت

..

توفان گرفت

بار و بن بر باد رفت

هنگام که در باغ بهار بودیم و هیچ نمی دانستیم

جز آنکه مسافرانی سرگردانیم

از سیاره ای دیگر

سیاره ای بی منادی و توفان

سپتامبر ۲۰۱۹

——————–

۲

«همان و همچنان و همان»

نگاه می کنم به زمین، نگاه می کنم به زمان

که چرخ می زند به تپش که دود می شود نگران

نگاه می کنم به خودم نگاه می کنم به شما

چقدر گفته ایم و همین چقدر خوانده ایم و همان

نگاه می کنم به خودم که گم شدم رها نشدم

که از خودم برون نزدم به هیچ سمت و سوی و کران

اگر چه در برابر هم من و تو خود دوایر غم

که دور می زنیم و سپس همان و همچنان و همان

نگفتمت که می گذری نگفتمت که می گذرد

نه من همان که آه مرو نه تو همان که آه بمان

ترانه می شویم و شبی لبان سرد رهگذری

ترانه خوان حسرت ما میان بهت رهگذران

تو نیستی برابر خود سکوت می کنم که منم

سکوت می کنم که بگو سکوت می کنم که بخوان

فصول هر چه می گذرد گذشته هان! نمی گذرد

فصول هر چه می گذرد هنوز برگ بار خزان

نگاه می کنم به خودم نگاه می کنم به شما

چه مانده از تمام زمین چه مانده از تمام جهان

دسامبر ۲۰۱۵

——————————

۳

غزل

دوایر  تلخ

ما ابر نبودیم بباریم در این دشت

بر گرده ی شنباد سواریم در این دشت

گفتیم که در خویش ببنیم و ندیدیم

آیینه،  نه، گردیم و  غباریم در این دشت

نه پیش و پسی هست و نه اوجی و فرودی

چشمی به عدم دوخته داریم  در این دشت

هر در که گشودیم بجز خویش ندیدیم

دیگر پس از این رو به که آریم در این دشت

نقش قدم ماست به هر سو که گذشتیم

پا جای که جز خود بگذاریم در این دشت

چون لحظه ی آغاز هنوز از پس اعصار

حیران خزانیم و بهاریم در این دشت

از روز ازل تا ابد آهنگ سوالیم

کای هیچ مقدر به چه کاریم در این دشت

هنگام ، گذشته است جهان باد و غبار است

نقش که کجا کی بنگاریم در این دشت

بر کشته بگرییم که خشکید و فرو ریخت

دیگر چه و دیگر چه بکاریم در این دشت

پیغمبر خاموش من از کوه فرود آی

با تو چه سخن هاست که داریم در این دشت

آری چه سخن هاست ولی مختصر این است

دوریم و غریبیم و دچاریم در این دشت

ژانویه ۲۰۱۹

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights