سی سال شعر؛ از سرخ تا سبز
(بخش نخست)
برای پروندهی قبلی شهرگان؛ “جای پای عید در شعر غرب، جای خالی امید در شعر ما” دیدگاههای سه شاعر را با شما در میان گذاشته بودیم که یکی از آنها، علی نگهبان، شاعر، نویسنده و منتقد ادبی مقیم ونکوور بود. آقای نگهبان در آن گفتوگو به درستی به نکتهای اشاره کرد که منجر به شکلگیری پروندهای دیگر در بررسی و تحلیل شعر امروز ایران شد: «وقت آن رسیده است که شعر پس از خیزش ۱۳۸۸ را از شعر پس از انقلاب، و به ویژه شعر پس از جنگ متمایز کنیم. این شعر دارای ویژگیهایی متمایز است…»
در پروندهی جدید، به بررسی این وجه تمایزها و تأثیرپذیری شعر سی سال اخیر ایران از رویدادهای تاریخی و سیاسی میپردازیم. برای نخستین شمارهی این پرونده به سراغ مجید میرزایی، شاعر مقیم ونکوور رفتهایم که اشعار سیاسی – اجتماعی پُرشماری از پیش از انقلاب تا به امروز در کارنامهی ادبیاش به ثبت رسیده است. آقای میرزایی معتقد است: «بسیاری از شاعران در این دو سال اخیر، با مشاهده فوج عظیم مردم در اعتراضات خیابانی، بار دیگر به وجد آمدهاند و هم سو با جریان توفنده حرکت مردم، به سرودن اشعار سیاسی- انقلابی روی آوردهاند، اما شاید هنوز زود باشد که وجه تمایز این اشعار با اشعار ۳۰ سال گذشته را دریابیم.»
مجید میرزایی: شعر امروز ایران جزیی از پیکرهی یک فرهنگ ستیزنده و بالنده است
اگر بپذیریم که شعر سی سال گذشتهی ایران را میتوان به شعر پس از انقلاب و دوران جنگ؛ شعر پس از جنگ و شعر پس از جنبش سبز دستهبندی کرد، به نظر شما این تقسیمبندی تا چه میزان میتواند گویای تأثیرپذیری فضای شعر امروز این سرزمین از رویدادهای تاریخی باشد؟
اگرچه ممکن است دقت تقسیم شعر معاصر ایران به دورههای مذکور محل اختلاف نظر و تردید باشد، اما تردیدی نیست که شعر هم مانند هر پدیده فرهنگی و ذهنی دیگر از مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جاری به طور عام، و از رخدادهای عظیمی چون انقلاب، جنگ و جنبشهای مردمی به طور خاص تأثیر میپذیرد. فضای شعر معاصر ایران، پس از انقلاب مشروطه، سراسر گواه تأثیرپذیری شاعران ما از رویدادهای تاریخی است. کدام یک از ما میتواند جنبش عظیم مشروطه خواهی را بدون “مرغ سحر” بهار و یا “از خون جوانان وطن” عارف قزوینی در ذهن مجسم کند؟ شعرهای سرشار از شور و ترقی خواهی بهار، لاهوتی، ایرج میرزا، فرخی یزدی، عشقی و عارف و… آیینهی دادخواهی و تجددطلبی مردمی بودند که جان خود در سودای آزادی و عدالت اجتماعی میباختند. دیرتر نیمای بزرگ همین فریاد انسان زمانه خود را در فرم و مضمونی نو باز آفرید. شکست دیکتاتوری رضا شاه و فضای پرشور بعد از شهریور ۱۳۲۰ و رشد جنبش ملی کردن صنعت نفت منجر به ظهور نسلی شد که پرچمدار مبارزه با بیدادگری و رهایی بودند. حوادث سالهای توفانی پیش و پس از کودتا، مهر خود را بر ذهن شاعرانی چون احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و… کوبید. بعد از شکست جنبش ملی و وقوع کودتای ۲۸ مرداد فضای شعر معاصر ایران را برای یک دوره ابرهای ناامیدی و سرخوردگی خاکستری کرد، اما یک دهه بعد، با جوشش حرکتهای مدنی در دهه ۴۰، و دیرتر، آغاز جنبش چریکی، موجی تازه در شعر معاصر ایران پا گرفت. عالیترین تجسم این اثرپذیری و اثرگذاری واقعه فراموش ناشدنی ۱۰ شب بود. آنجا که شاعران در همبستگی با تودهها به خیابان آمدند و مردم شعرهای شاعران را در اعتراضات میلیونی خود بر زبان آوردند و ار آن شعار ساختند. انقلاب ۵۷ که مثل فوران ناگهانی آتشفشانی خفته، شور آزادی و آرمانخواهی را در دل خفتهترین انسانها جنباند شاعران و هنرمندان ما را هم یک سره به دریای پر تلاطم کارزار برای آزادی پرتاب کرد. زبان و ذهن شعر ما از “من” به “ما” معطوف شد و شعر سیاسی و آرمانخواه صدای بلامنازع زمانه شد. شاید حجم، زبان و مضمون اشعار منتشر شده در فاصله سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ بتواند موضوع یک تحقیق بسیار جامع باشد. بعد از شکست جنبش انقلابی و آغاز تالانگری و کشتار وسیع رژیم در خرداد ۱۳۶۰، جریان جنگ ویرانگر و رنگ باختن رویای آزادی و برابری، دو باره همان فضای یخ زده و خاکستری بر شعر معاصر ما سایه افکند. کمی پس از این ناکامیابی مرارت بار، واقعهی سقوط اتحاد شوروی و بلوک شرق که به نوعی اندیشهی امکان تحقق تغییر و ساختن جهانی نو را به چالش میگرفت اثری بسیار سنگین بر بخشی ازاهل قلم و شاعران معاصر ما نهاد. برخی از آنان که تا دیروز در زمرهی “شاعران متعهد” بودند به ناگاه به موضعگیری علیه هر نوع شعر سیاسی رو آوردند. بسیاری از آنان که سهراب سپهری را به دلیل پرهیز از سرودن اشعار آشکارا سیاسی نکوهش میکردند، با چرخشی در اندیشههاشان، به انکار کار شاعران آرمانگرا و سیاسی پرداختند و شعر آنان را شعاری و فاقد ارزش هنری ارزیابی کردند. شعر و هنر ما به ورطهی بحران درافتاد. در این دوره زبان گنگ و ابتر و ذهن پریشان و سرخورده به متاع پرفروشی تبدیل شد. واقعهای مثل ظهور دادائیسم از دل ویرانههای جنگ جهانی اول و جامعه بحران زده غرب، در شعر ما تکرار شد. با نضج دوباره مقاومت مدنی و تلاش رزمندگان جنبش حقوق زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری و روشنفکری از اواسط دهه ۷۰، جریانی نو در شعر معاصر ما قدرت گرفت که میل به سادگی در زبان و نگاه عمیق انسانگرا ویژگی آن است. خوشبختانه اعتراضات وسیع دو سال اخیر نیز ذهن و زبان شاعران سرزمین ما را بیش از پیش آیینهدار جنبش دادخواهی و رهایی کرده است. شاید در توضیح تأثیر و تأثر و ارتباط متقابل شعر و رویدادهای تاریخی یادآوری این نکته عاری از فایده نباشد که سنگ بنای دیکتاتوری رضاخان را با ترور میرزاده عشقی و قتل فرخی یزدی گذاشتند و جمهوری اسلامی نیز ضیافت خونین کشتارهای دهه ۶۰ را با اعدام سعید سلطان پور شاعر آغاز کرد، هم چنان که اولین قربانی کودتای فاشیستی فرانکو، فدریکو گارسیا لورکا بود و پینوشه هم پرچم پیروزی خود را بر نعش شاعر و آوازهخوان مردم شیلی، ویکتور خارا نشاند! شاعران همواره منفور خودکامهگان بودهاند!
وجه تمایز شعر پس از جنبش سبز را از شعرهایی که پس از انقلاب ۵۷ تا به این مقطع تاریخی سروده شد، در چه میبینید؟
به نظر میرسد که بسیاری از شاعران در این دو سال اخیر، با مشاهده فوج عظیم مردم در اعتراضات خیابانی، بار دیگر به وجد آمدهاند و هم سو با جریان توفنده حرکت مردم، به سرودن اشعار سیاسی- انقلابی روی آوردهاند ، اما شاید هنوز زود باشد که وجه تمایز این اشعار با اشعار ۳۰ سال گذشته را دریابیم. ما برای داوری یک دوره سیاسی- فرهنگی نیاز داریم تا کمی گرد و غبارها فرو بنشیند و بعد در یک فضای غیر هیجانی به داوری درباره ویژگیهای آن دوران معین بنشینیم.
تغییر و تحولات امروزینِ شعر را در این سرزمین، مثبت ارزیابی میکنید یا منفی؟ چرا؟
شعر معاصر فارسی پس از فراز و نشیبهای فراوان امروز در سمت و سویی راه میپوید که مژده بخش است. نگاه قالبی و دگماتیک به مفهوم “تعهد”، امروز جای خود را به هم سویی خودانگیختهی شاعر با رنجها و آرزوهای انسان معاصر داده است. شعر امروز ایران بی آن که خود را “ملزم” و “متعهد” به ابلاغ پیام ویژهای ببیند، به صدای انسان دردمند معاصر در جستجوی عشق، آزادی و کرامت انسانی تبدیل شده است. شما در همین دو سال اخیر حضور شعر را در خیابانها، در میتینگها و در گورستانهای ممنوع دیدهاید.
آیا شعر خود شما نیز دستخوش این تحولات شد و از رویدادهای تاریخی ایران تأثیر پذیرفت؟
شاعران نسل من نخستین گامهای بلوغ خود را با زمزمههای آزادی و دادخواهی برداشتند و من نیز یکی از آنان هستم که تجربههای آغازین شعریشان با تظاهرات خیابانی، شعار نویسی بر دیوارها و فرار از برابر گلولههای ماموران شاه و شیخ مقارن شد. اگر شاعر جانش در نسیم بیداری ستم کشان با سرودهای آزادی از خواب برخاسته باشد، و اگر او درون شوریده خود را بسراید، آنگاه به یقین شعرش از امیدها، شکستها، فرازها و فرودهای جامعه انسانی بر کنار نخواهد ماند، چنان که مولانا میگفت: “خون چو میجوشد منش از شعر رنگی میدهم”. من خود را برای همیشه وامدار این جنبش زیبای ستایش انسان، آزادی و برابری که افقهای بی مانندی را در برابر چشمانم گشود میدانم. به قول سعدی: “من چشم از او چه گونه توانم نگاه داشت / که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم”.
با توجه به این که سالهاست در خارج از ایران زندگی میکنید و همچنین با توجه به سطح قابل توجه آشنایی شما با شعر شاعران غیرایرانی، تحولات شعری ایران را در این بازهی سی ساله، چه از نظر ساختار و زبان و چه از نظر درونمایهی شعری، تا چه میزان قابل قیاس با تحولات شعر جهان غرب میدانید؟
پشتوانهی فکری و فرهنگی شعر غرب شک دکارتی، اصالت فرد و اصول حقوق بشر است که قدمتی دیرینه دارند. میراث فرهنگی عظیمی که آسان گیری و رواداری را ارج مینهد و به ارزش مکاشفه و تجارب فردی و در عین حال به فرهنگ چند صدایی و درک حضور دیگری بها میدهد. شعر پیشرو غرب در مسیر پر فراز و نشیب خود به شعری پرسشگر، متفکر، انسانگرا و سنت شکن فرا روییده است که تکیه بر تجارب گرانسنگ غولهایی چون ییتس، ریلکه، برشت، آراگون، کارل سند برگ، ژاک پره ور و… دارد. تحول در زمینههای فرهنگی- هنری، سنتز تحولات اقتصادی، سیاسی، علمی، حقوقی و… است که در کنشی متقابل، خود بر این تحولات اثر میگذارد. جامعه ما کمتر از یک سده است که از خواب سنگین مناسبات فئودالی برخاسته و با گامهای محکم به سوی مدرنیسم پیش میرود و شعر ما هم جزیی از همین قافله است. از شروع “انقلاب ادبی” تا امروز ما مسافتی طولانی را پیمودهایم. بخش عظیمی از شاعران سنت شکن سرزمین ما تا مدتها تحت تأثیر رمانتیسیسم قرن ۱۹ اروپایی، و دیرتر، پیرو تئوریهای رآلیسم سوسیالیستی بودند که با دریافتی مکانیکی از ارتباط هنر، زندگی و مبارزه، هنر را تا سطح یک ابزار تبلیغی صرف تنزل میداد. در طول سه دهه گذشته، با درک اهمیت فرد، شعراجتماعی ما از خطابههای همگانی عام، به انعکاس احساس و تجربههای شخصی شاعر گرایش یافت و ما به این مکاشفه رسیدیم که سرودن از فردیت هیچ منافاتی با آرمان خواهی و تعهد اجتماعی انسان شاعر ندارد. در ۳۰ سال گذشته شاعران و هنرمندان ما، به رغم سانسور و سرکوب بی رحمانه حاکم، به غور در بسیاری از این مباحث و طرح آن در فضای خفقانزدهی کشورمان پرداختند و انسانهای فرهیختهای چون محمد مختاری و محمد جعفر پوینده جان بر سر آن نهادند. ما در سه دهه گذشته آموختیم که از زاویهای نو به شعر، تاریخ و انسان بنگریم و از این رو شعر ما با گامهایی آهسته به سوی رها شدن از ساختارهای کهنه، به سوی شعری عمیق، تجربه گرا و متفکر پیش میرود و زبان آن نیز گرایش آشکاری به سادگی و روانی یافته است.
از دیدگاه شما که از خارج از کشور رویکردهای شعری ایران را دنبال میکنید، شعر این سرزمین چه آیندهای را انتظار میکشد؟ آیا امیدی به دست یافتن به جایگاهی درخور در عرصهی جهانی برای آن وجود دارد؟
تجربه یک انقلاب و یک جنگ خانمان سوز و هم چنین رودررویی با یک دیکتاتوری مذهبی و سانسور و سرکوب، جامعهی جوان و بالندهی ما را با چالشهای عمیق ارزشی، فکری و فرهنگی مواجه ساخته است. ما از دل همین کابوسهایمان به یک جنبش نیرومند فمنیستی، به یک سینمای متفکر و شاعرانه و به یک گفتمان فراگیر در باره سکولاریسم، دموکراسی و حقوق بشر رسیدهایم که شاید در هیچ یک از جوامع پیرامونی تا بدین پایه رشد یافته نباشد. شعر امروز ایران هم جزیی از پیکرهی همین فرهنگ ستیزنده و بالنده است که از زیر دست و پای خفقان مذهبی حاکم قد بر میکشد. ما در کارنامه ادبی خود چهرههایی چون فروغ و شاملو را داریم که قلههایی پنهان در ابر هستند. متأسفانه در زمینه ترجمه ادبیات معاصر ایران هنوز کار در خوری صورت نگرفته است و طبیعی است اگر دنیا هنوز ظرفیتهای ادبی ما را نشناسد. سینما، موسیقی و نقاشی بدون ترجمه میتوانند با مخاطب در هر کجای جهان ارتباط برقرار کنند اما برای شعر و داستان چنین امکانی حاصل نیست. کار ترجمه در ایران یک جاده یک طرفه بوده است که همت خود را صرف آشنا کردن ما با ادبیات جهان کرده است. اکنون وقت آن است که این روند به جادهای دو طرفه تبدیل شود و مترجمهای خلاق و توانمند ما آیینه دار شعر و ادبیات ما در دنیا باشند. من معتقدم که جامعه ما آبستن یک رنسانس نو است و میدانیم که : “رسیدن هنر گام زمان است”.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.