شعرِ زبانمحور مقابل هر نوع محافظهکاری میایستد
اشاره: این سخنرانی روز چهارشنبه ششم آوریل ۲۰۱۶ صورت گرفته است.
از سالها پیش از آنکه مهاجرت کنم، انگار در پراگ زندگی کرده بودم؛ آن پراگی را که کوندرا و کلیما تصویر کردهاند انگار با گوشت و خون تجربه کرده بودم، آنقدر که زندگی در تهرانِ امروز با حکومتِ ایدئولوژیک و مذهبیاش به زندگی در پراگِ دوران کمونیسم شباهت دارد؛ سرکوبها، سانسورها، ممنوعالکار و ممنوعالقلم شدنها، دستهبندیها به خودی و غیر خودی، بازداشتها، اعدامها، تبعیدها، بیمها و امیدها. این چهرهای بود که از پراگِ آن دوران میشناختم تا زمانیکه بیایم و چهرهای دیگر را به من نشان دهد. اکنون باید اعتراف کنم که بعد از بیش از سه سال زندگی در پراگ، هنوز نمیدانم چه چیزی در این شهر هست که شاعر و نویسندهی تبعیدی را نویساتر میکند و باعث میشود عمیقتر از قبل به دنیا، و به خود بیندیشد، خود را دوباره و چند باره کشف کند و البته، در خود فرو و فروتر رود؛ چنانکه برای مارینا تسوهتایوای روس، چنین خاصیتی داشت و برای من نیز.
از آنجا که آنچه مردم چک در تاریخی نه چندان دور از سر گذراندند به آنچه ما اکنون در ایران از سر میگذرانیم، از بسیاری جهات قرابت دارد، فکر میکنم ادبیاتی که بعد از به قدرت رسیدن حکومت اسلامی در ایران، از شاعران و نویسندگان مستقل، حال چه با سانسور اجازهی چاپ پیدا کرده و چه به طور زیر زمینی یا آنلاین ارائه شده است، برای خوانندگان چک نیز میتواند ملموس و جذاب باشد.
شاید تعدادی از شما، کتاب مصور «پرسپولیس» اثر مرجان ساتراپی را خوانده یا انیمیشنی که بر اساس آن ساخته شده است دیده باشید. کتاب با تصویرسازی خلاقانه و قصهپردازی و روایتی جذاب، پرکشش و طنزآمیز، بی هیچ اغراقی عینا آنچه را که مابین دو تا سه دههی قبل بر مردمِ ایران رفت بازگو میکند.
من شاعرم و ترجیح میدهم بر اساس تخصصام، به جای پرداختن به ادبیات داستانی ایران، ارزشمندترین رویکردهای شعری آن را در دهههای اخیر به شما معرفی کنم. باز شاید برخی از شما، از شاعران کلاسیک ایرانی، با آثار مولوی یا خیام به خاطر اینکه به طور گسترده به زبانهای دیگر بازسرایی شدهاند آشنایی داشته باشید. خصوصیتِ بارزی که آن گروه از شعرهای ایرانی را که به واقع شعر است، میتواند در زمرهی ارزشمندترین اشعار جهان قرار دهد، زبانمحوریست. متاسفانه آنچه به نام ترجمه از اشعار مولوی، خیام یا حافظ ارائه میشود و در واقع، تفسیر یا در بهترین حالت، بازسراییِ بسیار ساده شدهی آنهاست، نمیتواند ارزشِ اصلیِ شعر آنها را که بیش از اندیشهی عرفانی یا فلسفی که در آن ارائه میکنند، به رویکردهای خاصِ زبانی آنها مربوط است، بازنماید. میراثی که برای شاعران امروز ایران که به سرزمین شعر شهره است از گذشتگان باقی مانده است، همین اندیشهایست که نه به واسطهی بیانگریِ صرف، بلکه به واسطهی قاعدهزادیی از زبانِ مسلط و زبانی که ادبیاتِ رسمی و قدرتمدار بر آن مهر تایید میزند، و دستیابی به زبانی خاص که قاعدههای جدیدی را تعریف میکند، آفریده میشود.
سوالی که اغلبِ روزنامهنگاران و شاعرانِ اروپایی دربارهی شعرم با من مطرح میکنند این است که آیا به خاطرِ گریز از سانسور است که چنین زبانی را در نوشتن برگزیدهام که به بیانگری مستقیم دست نمیزند؟ یعنی برایشان این سوال پیش میآید که آیا من پیچیده مینویسم تا سانسورچی نفهمد چه گفتهام و سانسورم نکند؟ چنین نیست. نخست اینکه هنری که قاعدههای موجود را بر هم میزند و خود به قاعدهآفرینی دست میزند، حتی اگر این قاعدهآفرینی تنها در ساختار آن اتفاق بیفتد نه در محتوایش، بیشتر سانسور میشود. به گواهیِ بسیاری از شاعرانِ زبانمحور در ایرانِ امروز، یعنی شاعرانی که قوانین زبانیِ جدیدی را به واسطهی رویکردهای منحصر به فردِ هر کدامشان به زبان تعریف میکنند، شعر آنها بیش از شعر بیانگرا مورد سانسور واقع میشود. سانسور شدنِ آثار و حذف شدنِ نامِ بزرگانِ شعرِ زبانمحورِ ایران نظیر یدالله رویایی و رضا براهنی از کتابها و نشریات در دهههای گذشته و بسیاری از شاعرانِ زبانمحورِ همنسل من، نظیر پگاه احمدی، علیرضا بهنام، محمد آزرم و… در تمامِ این سالها، گواهی بر این مدعاست. در واقع، از آنجا که ذهنِ نو اندیش هیچگاه دیکتاتوری را بر نمیتابد، حکومتهای دیکتاتور نیز هر نوع نو اندیشی را سرکوب و سانسور میکنند؛ که از آن جمله است نو اندیشیِ زبانی که در شعر زبانمحور امکان بروز مییابد.
دوم اینکه، این سبکِ شعریِ آن شاعران است، درست به مانند شاعران زبانمحور Language Poets آمریکا نظیر چارلز برنشتین و شاعران زبانمحور در هر کجای دنیا. این شاعران بر این باورند که شعر، فَست فود نیست که آسانیاب و راحتالحلقوم باشد؛ به سرعت خوانده شود و از آن طرف نیز به سرعت اثر خودش را بر ذهنِ خواننده از دست بدهد و فراموش شود. این است که به عنوان جریانی رادیکال، مقابلِ جریانهایی که به هر نوع محافظهکاری، اعم از خودسانسوری گرفته تا ساده کردنِ همه چیز در شعر تن میدهند صرفا برای اینکه بیشتر دیده شوند یا اجازهی دیده شدن پیدا کنند، میایستند.
متاسفانه من به ترجمهی انگلیسی آثار تعدادِ انگشتشماری از شاعران زبانمحور ایرانی دسترسی دارم و در عین حال، با توجه به اینکه این نوع اشعار، به دشواری ترجمهپذیرند امیدوارم سطرهایی که در اینجا میخوانم، بتواند معرفِ برخی از رویکردهای زبانیِ نوین در شعر ایران باشد:
(توضیح: در این متن، سطرها از شعرهای اصلی آورده شده، اما در سخنرانی، ترجمهی انگلیسی سطرهای زیر خوانده شده است).
«با غمِ خاک
گاهی سرم به ماه میمانَد
و کاسهی شکسته شکلِ سرانجام میشود
با غمِ خاک روزی
برمیخیزم در باد
و کرانهای از تو به چرخ میبرم.»
لبریخته ۱۹، یدالله رؤیایی
«وقتی که
مامور گردن کلفتی بر گردن آدم سوار
شده
و شلوار زندان تا زانوهایش پایین
کشیده شده
وقتی که
دو امیر تجاوز کون آدم را به یکدیگر تعارف
میکنند
آدم
به یاد مورچههای بلندی نمیافتد که
یک پایشان شکسته پای دیگرشان
یارای کشیدن مورچه را
ندارد»
صفحهی ۱۰۸، کتاب ظلالله، رضا براهنی
«رفتم که از خودم به خودم بیشتر شوم
رفتم تا صدای بعد از حد
تا خراشیدن از بیحدی
رفتم که از جهان تجمع کنم
جمعاً بریزم از گلو بیرون
رفتم خودم را بیصدا منتشر کنم
لبهای دوخته از تاریخ
باز کنم
تای پیراهن زنی
بشکافم
زنهای سوخته را تن کنم
کلمات بریده را نفس
بدمم به انگشتهایی که جادو نشد
خطوط سفید کتابها
به خواب مردگان برگردانم
لبهای در بیشکل
از بر بخوانم»
از شعر «لب سوختن از تاریخ»، کتاب «عطر از نام»، محمد آزرم و ایو لیلیث
«دختری که روی نفت خوابیده
منفجرت میکند
دختری که روی شعر خوابیده
روی نفت منفجرت میکند !
برادرم ! خواهرم ! پدرم ! مرگم !
مادرت مثل نفت منفجرت میکند
اینجا دری که کوتاه است
حلق ِ مرا گرفت !»
از شعر «دختری که روی نفت خوابیده»، کتاب «سردم نبود» پگاه احمدی
«چقدر جنگ است وقتی زمین نگاه میکند برای چه
شیپور پخش میشود مثل خاکستری که از جنگهای قدیم
بر کاخهای ویران باشکوه
و از ( جنگ است ) میماند
شبیه همه
از لولههای نفت بلند میشود گیسوش از ترعههای فروپاشیده از رنگهای جنگ
و بند میشود به نگاهی از دور که مینگاهد لولهها را پیچ در پیچ
از ( جنگ است ) میماند و میرود تا سقوط
بمبی بزرگ ، ایستاده آن بالا مردد است که بیافتد
بمب مردد است میلغزد از گیسوش میافتد بین لولههای نفت
بر شانههاش غوغای این جهان همه آرام و سرد ریشه دواندست»
از شعر «چه؟»، مجموعه شعر «چه؟» علیرضا بهنام
در پایان، میخواهم همگی به یاد بیاوریم که آنچه به رغم تفاوتهای فرهنگیمان، ما را به یکدیگر پیوند میدهد تجربیات مشترکیست که به آن اشاره شد. بنابراین، انتظار من از مردمِ چک که خود رنجِ اِشغال و سالها زندگی تحتِ دیکتاتوری را درک کردهاند به نسبتِ سایر اروپاییان این است که به پناهجویانی که از سرزمینهایی اشغال شده و تحتِ حکومتهای دیکتاتور گریختهاند، آغوشی بازتر و مهربانانهتر نشان دهند. شاید اگر نظیر این نشستها برای معرفی فرهنگ و ادبیات کشورهایی چون سوریه، عراق و سایر کشورهای خاور میانه نیز برگزار شود، بتواند درهایی را برای درک متقابل میان پناهجویان و مردم جمهوری چک بگشاید.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.