تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

شعری از آیسا حکمت

شعری از آیسا حکمت

در خواب هم بودیم

چرخیدی و لبخند زندی

 یکی یکی فرو رفتند دندان‌هایت

در شب

دست  کشیدم

بر لبت

چشمت

گونه ات

سینه ات

دستت افتاد روی قلبم

سوراخ شد

دوباره غلت زدیم

  از دست دیگرت

 زندگی

افتاد روی دامنم

غلت زدم

لبخندت کشیده می شد روی خاک

 پرت شدی

در آغوش حفره ای عمیق

گل های زیادی آوردم

دیر شده

باید بروی سر کار

هیچوقت خواب تو

آنقدر سنگین نبود…

آیسا حکمت

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights