شعری از سارا گلهداری
یا سرچ ممتد دستان بر زندگى و ابعادش!
یا تجمع پرسشها در جولانگاه ذهن
یا مصرف بىرویهى فسفر در رکود انسانى
هاى متحجرهاى عصر نوین
واى بر نهاد ساکت در ظلم مضاعف
یا یا یا واى هاى، این آواهاى داد، جیغ بر غشاء سلولى
بر رگ، خون، اعصاب
روانم را گرداندن حول محور متصل به دانایى
گریز از مرکز مىرقصد آرزو!
آقا، آقا، آقا آرزو خوراکى است!؟
پول چرک کف دست است آقا!؟
آى حرمتهاى قهر
عجیبترین نوسانات سلولى در اعماق تن
احجام عجیب اشک بر پهناى صورت براى تعجب
عجیبترین هویتهاى زیرپوستى
حسادتهاى آخرالزمانى بهوقت و بىوقت
چیزى شبیه گرسنگى گرگها در هجوم به آبادى
هاى شهرهاى کهنهى نوکیسه
تعفن مرگبار لولیدن اجرام زمینى بىمثالاند
حیف براى گلبرگهاى لطیف باغ مهربانى !
حیف براى تکسلولى شاد تنها که تکثیر شد
فاجعه از هیروشیما کمى بزرگتر
از حلبچهى خونین عمیقتر
ما از نسل سرب و آتش
نمى بارد باران، چرا نمىبارد باران!؟
همه مىخواهند تازه شوند!؟
آنها هم مىخواهند آدم شوند مثل پینوکیو
با دماغهاى دراز
دارکوبها لاشخور مىخورند
آدمها همهچیز خوار
این تضاد هولناک خسته،
که یک تکه از دروغ شیرینتر از کیک شکلاتى است
چرا !
چرا!؟
دیگر سراغ ندارم کسى شکل ابرها منعطف باشد!
ترس از زمین مىبارد!
شکل متعددى از موجوداتى که از هم حساب نمىبرند
بیا بىحساب دوست باشیم
بىحساب ببخشیم
بىحساب انسان باشیم
بىحساب دوست بداریم
این همه عداوت براى چیست!؟
خدایان اهل جنگ! صلح را به کدامین جهنم تبعید!؟
که دستانمان کوتاه و خرما بر نخیل
ما باقیماندگان تقسیم ارث زمین داریم آب مىشویم
بر گسترهى سطح زمین بخار، ابر، رعد، باران مىشویم
باران ببار تازه شویم
ببار…
#سارا_گله_دارى