Advertisement

Select Page

شعری از نرگس میریه 

 

 

این رقص 

که بر پهنای افق پهن شده 

دیده بانی

که چشمان آهو را می بلعد

و پرستوهایی

که میخکوب بهار می شوند

همه آلام تهی دستی انسان اند 

واسطوره های خام 

که سایه بان رخت ما می شوند 

ما از دست رفته ایم 

از میان دردها رفته ایم

از آن سوی آینه ها

که پیچش اجنبی را جار می زند

ما فرش هایی بودیم

که حکیمانه سوسو می کرد

کبوتر هایی بودیم

که حاجت شان به گریبان بسته می شد

مرا با قصیده ها تنها بگذارید 

با گویاترین زبان سکوت 

با کمی تمثیل

کمی چشم

و کمی نارنج

که وعده گاه فصل ما بود

عادت کرده ایم 

به خاموشی آهوها

به تایرهای خودی

که ثانیه به ثانیه

به صحرا نزدیک تر می شوند 

این پرنده

تا نهایت نقشه می رود

داستان های عاشقانه نمی خواند 

فال حافظ را کنار می گذارد 

و دغدغه های نیما را

به سطر های ابر…

ما،در قصه ها می مانیم 

در رگبار ها

و در نارنج هایی

که وعده های ما را سُر می داد

این جا همه سرانجام است

و ما که از دست رفته ایم

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights