شعر تازهای از نسترن خسور
سپری میشود
پیوسته
و تحلیل میرود
متناوب
سموم سپید
با صلابتی از همگسیخته
هراسان و محروم
از پس سپردههای بلندمدت
مژده به هموطنان
که هر آینه
بازتابیدهام
باز
باز و بیاندازه
در حدودی که
به تاب رفته
تهدید بازتاب
در بازنمودی عینی
وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی
با توانی ترانزیستوری
اما
بوی زهم گوشت
به وزن بیبضاعت
میزداید
استخوان محتوم را
از نفوذ عارضه
و ضرورت هستی
با تماسی بیواسطه
باز نمیشناسد
تکانههای امکان را
در اشکال ابتدایی