علیرضا زرین شاعرى مداوم
دکترمحمدرضا توکلی صابری
تا زندگى سوم
مجموعه شعر علیرضا زرین
انتشارات مروارید، ۱۳۹۴، ۱۴۱ صفحه
این اولین بارى است که من در مورد شعر شاعری اظهار نظر مى کنم. آن هم به خواهش دوست شاعرم دکتر علیرضا زرین و من چاره اى جز اطاعت نداشتم. من فقط به عنوان یک شعر دوست این مختصر را نوشته ام، وگرنه با اصطلاحات شاعرى و منتقدان شعر آشنا نیستم. بنابراین نوشته ام را اظهار نظر یک شعر دوست محسوب کنید و نه یک منتقد شعر.
علیرضا زرین شاعرى دوزبانه ایرانى-آمریکایى است که بیش از پنجاه سال است که شعر مى گوید. اشعار فارسى و انگلیسى او هم در ایران و هم در آمریکا منتشر شده است. او از شاعرانى است که از سر تفنن شعر نمى گوید. اوبه شعر به عنوان حرفه اى جدى مى نگرد و هر صبح با قلم و کاغذ روز خود و حرفه خویش را مى آغازد.
نخستین اثر دکتر علیرضا زرین قطعه ای ادبی یا شعری آزاد بود که در سال ۱۳۴۲ در اطلاعات کودکان چاپ شد و از آن زمان تا کنون او قلم را از کاغذ بر نداشته و جهان تخیل شاعرانه را رها نکرده است. تا به حال از او هشت کتاب شعر به پارسی و پنج کتاب به انگلیسی و یک پوستر شعر و یک کتاب در نقد ادبی در ایران و آمریکا منتشر شده است. مجموعه شعر «تا زندگى سوم» حاوى گزینه ای از شعرهاى این شاعر دوزبانه به فارسى است.
علیرضا زرین را مى توان شاعر لطافت و ظرافت نامید. که به علت احاطه اش به فرهنگ ملى ایرانى و فرهنگ جهانى افق دیده هایش گسترده است. او در شعرهایش همان طور که از زاویه اسطوره ها و تمثیل ها و تصویرهای ایرانى جهان را توصیف مى کند، به علت آشنایی به زبان و ادبیات انگلیسی جهان را از زاویه دیگری نیز در پیش چشم خواننده به تصویر در مى آورد.
گاهى از هر دو زاویه به جهان مى نگرد، مثلا در شعر «روان با روح رودخانه گاماسیاب» مى گوید:
بودن یا نبودن
فرقى نمى کند
براى آن کسى که خواهد ماند.
روان با روح جاری گاماسیاب،
در غروبى کبود
روستاییان
بر دوش شان جنازه مى برند،
صداى دهل هاشان از دور مى رسد،
آن گاه فوجى سیاه پوش
شیون کنان،
سپس کتلى
و اسبى زین کرده، ابلق، بى سوار.
شعرهایی که در آن اشارات و عباراتى به فضایى خارج از فضاى شعر پارسی، چه کهنه و چه نو، دارد فراوان است و این به علت وسعت دید شاعر است. در شعر «همخوانی با والت ویتمن، «بگو وطنم کجاست؟» ، «نام کوچکم را دوست دارم»، و «گراند سنترال استیشن»، و تا زندگى سوم» شاعر در سیر و سلوک شاعرانه اش به همه گوشه هاى جهان سر مى کشد و خود متحیر است که به کدامین سرزمین تعلق دارد، همچنانکه در شعر «بگو وطنم کجاست؟» شاعر در جنگ میان جورج بوش و احمدى نژاد مردد در سوگیرى است. شاعر در «شاهنامه دیژیتال» این دو جهانى را که از لحاظ زمانى و مکانى دور از هم هستند به یکبار با هم جمع مى کند:
من شاهنامه ى دیجیتال را خواندم
در قطار اکسپرس
مابین راه واشنگتن و نیویورک
رستم نشسته بود
بر سینه ی سهراب
وقتى که من کافه لاته ام را
با سرشیر بى چربى
جرعه جرعه مى نوشیدم
و با همسرم در سانفرانسیسکو
تلفنى مشاجره می کردم
در باره ی سیاست اوباما.
این مجموعه با شعرزیبای “به رنگ خاک شدم” آغاز مى شود:
به رنگ خاک شدم
تا مرا دریابی
به جنس ابر درآمدم
تا مرا ببارى
به روز پیوستم
تا مرا به روشنایى ببینى
به تاریکى دل بستم
که در ژرفایم آسوده باشى
به هر رنگ و راه و جنس
که درآمدم
باز هم خواستارم نشدى
پس همان که بودم ماندم.
و شاعرانگى و تصویرسازى در شعر های دیگر شاعر مانند «ابدیت اکنون»، به اوج های دیگری راه می برد:
در دلم شبى جارى بود که انتها نداشت،
بر صفحه ى سپید کاغذ پاشیدمش،
و انتهایش را نقطه گذارى کردم.
همچنین در شعر «بر سطح دریاچه»:
مه
گریخت
با درخشش خورشید
بر سطح دریاچه
مه بود
دیشب
و مى خواند
بى گریزى
پرنده اى
که شب را به عرصه ى ناآرامى خود
کشانید.
و نیز در شعر “زنبق کبود”
زنبق کبود
فراموش نکرد
شبنمى را
که بر خاک
لغزید
….
گلوى ساقه
یادش نرفت
گلى را که نشکفت
و گردبادى که شاخه ها را شکست.
و در شعر «دعاى اشک دورى ها»
پرده اى نیست اشک
و چشم مى بیند
و نمى بیند
و چشم
چشمه ی پاکى است
که حضور تو را
در چکه هاى الماس
مى شوید
در ماهتاب شبى دراز.
در شعر «شامگاه الف نى»:
سارها
در نیزار
مى خوانند
در شامگاه
این نقطه هاى سیاه
بر الفِ نى
شعرغروب را
به تصویر مى کشند.
و نیز در شعرهاى دیگر مانند «من ساده تر از چشمان سیاه توام»، «گل کارى»، «عطر گلهاى دامنت»، « از آتش با آتشى»، « ستاره، درخت و تنهایى»، «عروس زمستان»، «در سکوت جیوه هاى آینه»، «از شب و جیرجیرک ها و …»و «مرا سکوت بیاموز»، همچنان ادامه مى یابد.
در شعر «قل قل سماور خواب» زبان شاعر آرکاییک مى شود و گویى خواننده متن کتاب مقدسى را مى خواند:
براى آن که فراز آید از دور دشوار
بر دشوارى ها و دورى هاى سفرهاى بى برگشت
و آیینه را از آن خود کند
و خود را از آیینه
خوابید.
در شعر «معما چو شب شد پشیمان شود» شاعر قطار تخیل را آزاد مى گذارد تا به شتاب برود و هرچه دل تنگش مى خواهد مى گوید و احساس درونى شاعر به زبان آورده مى شود. در اینجا روایتى عرضه مى شود که الهام شاعر است و گویى که شاعر در کنارى نشسته و هرچه به او گفته مى شود مى نویسد، بدون آنکه خودش بتواند اظهار نظرى کند.
به طور کلى مجموعه شعرهاى دکتر علىرضا زرین به علت نگرش خاص او به زندگى فراتر از ادبیات سرزمین ایران مى رود. امید که ایشان همیشه قلم بر کاغذ داشته باشد. بسیاری ازشعرهاى او سرشار از لطافت است و قابل ترجمه به زبانهاى دیگر، زیرا او به انگلیسى هم شعر مى گوید و شعرهاى او به زبان انگلیسى در آمریکا و سایر کشورها منتشر شده است. شعرهاى او به جنبه هاى مختلف زندگى و از زوایاى مختلف مى نگرد. دوزبانه بودن او، فرهنگ وسیعى از واژه ها را در اختیار او گذاشته است تا در هریک از این دو زبان از آنها استفاده کند. این توانایى باعث شده است که شعرش به غناى هر دو زبان یارى رساند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
با درود و یاد خدا
جناب دکتر زرین عزیز، علاوه بر اینکه قلم توانایی در سرایش و نگارش دارد.بسیار انسان مهربان به معنای واقعی دلسوز می باشد.
برای اینشاعر ونویسنده بزرگ آرزوی سلامتی و سعادتمندی دارم.
با سپاس و احترام:
حسن نوروزی عباد-۰۴-۰۲-۱۴۰۰