قدرت افکار بینالمللی را دست کم نگیرید
گفتوگو با پتکین آذرمهر،
بخش دوم:
قدرت افکار بینالمللی را دست کم نگیرید
هفتهی گذشته از وبلاگی گفتیم که جایزهی سال ۲۰۰۹ The International Council for Press and Broadcasting Media Awards را نصیب نویسندهاش کرده است. فعالیتهای پتکین آذرمهر در جهت اطلاعرسانی اخبار واقعی ایران به جامعهی انگلیسی زبان، به وبلاگنویسی خلاصه نمیشود. او در تمام گفتوگوهایی که تلویزیونها و مطبوعات انگلیسی زبان با او انجام دادهاند به روشنگری دربارهی واقعیتِ آنچه در ایران میگذرد پرداخته است و در عین حال، با تعدادی از مطبوعات معتبر غربی در زمینهی اطلاعرسانی این واقعیتها همکاری میکند. این گفتوگو در تلاش برای به اشتراک گذاشتنِ تجربیات او در این عرصه با دیگر ایرانیانِ علاقهمند به متوجه ساختنِ افکار بینالمللی به واقعیات ایران انجام گرفته است.
تلویزیونها و روزنامههای انگلیسی زبان تا کنون بارها با شما دربارهی مسائل و رویدادهای ایران گفتوگو کردهاند. از آنجا که فکر میکنم علاقهمندیهای مخاطب انگلیسی زبان بالطبع با علاقهمندیها و دغدغههای ایرانیان تفاوتهای زیادی دارد، چگونه میتوان در رسانههای غیرایرانی به شکلی که برای مخاطب آنها جذابیت داشته باشد دربارهی شرایط ایران اطلاعرسانی کرد؟
کوتاه و مختصر بودن و به قول انگلیسیها To the Point بودن در اینجا هم کاملا صدق میکند. در نظر داشته باشید که در بیشتر مواقعی که کسی باید در تلویزیون صحبت کند، مهلت بسیار کوتاهی را برای صحبت کردن او در نظر میگیرند، مثلا چیزی در حدود دو دقیقه. این طور نیست که شما نیم ساعت وقت داشته باشید. شما باید چیزهایی را که در این دو دقیقه باید گفته شود، از قبل در ذهن داشته باشید که هر سؤالی که میشود، بتوانید چیزی را که باید گفته شود در پاسخ به آن سؤال بگویید و البته کوتاه و مختصر. بارها دیدهام که افرادی که به تلویزیون میروند با وجود وقت کوتاهی که دارند، صحبتشان را با تعارف کردن شروع میکنند و مثلا میگویند: من خیلی متشکرم که به من این وقت را دادهاید که در تلویزیون صحبت کنم!… در حالی که باید این تعارفها را کنار گذاشت. شما آمدهاید آنجا و فقط دو دقیقه وقت دارید که چیزی را که باید گفته شود به میلیونها نفر بگویید. بنابراین باید مختصر صحبت کنید و حضور ذهن کافی داشته باشید تا در آن شرایط، به قول معروف، هول نشوید. چون گاهی افراد در مصاحبههای زنده هول میشوند و فریز میکنند.
میزان تاثیر وبلاگنویسی دربارهی وضعیت ایران به زبانی با مخاطب وسیع (انگلیسی) و انجام این گفتوگوها با رسانههای بینالمللی را بر مسائل ایران چقدر ارزیابی میکنید؟ آیا بالا رفتن سطح آگاهی مخاطب جهانی دربارهی وضعیت ایران تاثیری بر تغییر این وضعیت خواهد داشت؟
شما هیچگاه نباید قدرت افکار بینالمللی را دست کم بگیرید. منظورم افکار بینالمللیِ تودههای مردم است، نه دولتها. دولتها در پی منافع خودشاناند و سیاستهایشان نیز مطابق با منافع خودشان است. اما در واقع، قدرت افکار بینالمللی مثل یک اهرم است. باید در نظر بگیریم که تعداد ما در خارج از ایران نسبتا کم و تواناییهایمان نیز به همان میزان کم است. اگر بتوانیم از پشتیبانی افکار بینالمللی برخوردار شویم کارهای به مراتب بیشتری میتوانیم انجام دهیم. برای جلب این پشتیبانی، باید کاری کنیم که افکار بینالمللی حضور ذهنی از موضوع پیدا کنند. اگر ندانند نسرین ستوده چه کسی است و از اخبار مربوط به نسرین ستوده آگاهی نداشته باشند، چگونه میتوانیم از حمایت آنها استفاده کنیم؟ اولین کاری که باید انجام دهیم این است که خبر را به طریقی مطرح کنیم تا مردم دنیا بدانند که خانم نسرین ستوده الان در زندان است، بیگناه زندانی شده و دارد این شرایط سخت را تحمل میکند. وقتی از مرحلهی اول که خبررسانی است گذشتیم، بعد باید شرایطی پیش بیاید که افکار بینالمللی را بسیج کنیم و هیچگاه نباید این را دست کم بگیریم. من فکر نمیکنم که بدون پشتیبانی افکار بینالمللی هیچ مبارزهای در کشوری به نتیجه رسیده باشد. به طور مثال، آیا اگر مبارزه مردم ویتنام پشتیبانی افکار بینالمللی را نداشت میتوانست آمریکا را شکست دهد؟ آیا این موضوع که عکسهای وحشتناکی که از بمبارانها در آن جریان منتشر میشد وجدان بینالمللی را بیدار میکرد تا تودههای مردم را در اعتراض به سیاستهای دولتشان بسیج کند، کم به ویتنامیها کمک کرد؟ مگر در آفریقای جنوبی مبارزین ضد آپارتاید، به پیروزی نظامی رسیدند؟ این افکار بینالمللی بود که توانست آپارتاید را به زانو درآورد. یادم میآید که در آن زمان در سوپرمارکتها روی انگوری که از آفریقای جنوبی آمده بود ذکر نمیشد که محصول آفریقای جنوبی است و به جای آن مینوشتند که این انگور محصول چند کشور است چرا که افکار بینالمللی جوری بسیج شده بود که حتی مردم عادی هم سعی میکردند محصول آفریقای جنوبی را نخرند. یا مثلا یادم میآید که در دانشگاه خودم، هر شنبه از محوطه دانشگاه استفاده میکردند و شنبه بازاری برگزار میکردند که مردم عادی بتوانند در آن جنسهای دست دومشان را بفروشند و پول کرایهای که از آنها میگرفتند جمع میشد برای بورسیه تحصیلی دانشجویانی که در آفریقای جنوبی به خاطر مبارزاتشان ممنوعالتحصیل شده بودند. یعنی افکار عمومی جوری بسیج شده بود که میگفتند ما نمیتوانیم آپارتاید را قبول کنیم. نمیتوانیم بپذیریم که عدهای به خاطر رنگ پوستشان از بقیه برتر باشند… اگر این چیزها پیش نمیآمد شاید هنوز در آفریقای جنوبی آپارتاید داشتیم. اتفاقا به نظر من آپارتاید مثال بسیار خوبی است چرا که فکر میکنم جمهوری اسلامی هم یک نوع آپارتاید است، نه یک آپارتاید نژادی، بلکه یک آپارتاید مذهبی. آیا در ایران حقوق یک شهروند بهایی با یک شهروند شیعه برابر است؟ یا یک شهروند شیعه که برداشتش از مذهب شیعه جدای از برداشت جمهوری اسلامی است، حقوقش با بقیه برابر است؟ به نظر من راههایی که برای مبارزه با آپارتاید آفریقای جنوبی استفاده میشد، باید در مورد ایران هم در خارج از کشور به کار گرفته شود. این فشار افکار بینالمللی بود که آپارتاید نژادی را به زانو درآورد و اگر به دنبالش برویم قطعا میتواند در سقوط آپارتاید مذهبی هم به ما کمک کند. در ضمن، اگر افکار بینالمللی مهم نبود، مطمئن باشید که جمهوری اسلامی این لابیهای قدرتمندی را که در خارج از کشور درست کرده است، درست نمیکرد. یعنی آنها به این موضوع پی بردهاند اما ما شاید هنوز خوب پی نبردهایم. آآ
اما من معتقدم که افکار بینالمللی در کنار فشار دولتهای جهان باعث میشود که دیکتاتور در یک کشور در مورد قتل عام و زندانی کردن مردمش دست نگه دارد. میبینیم که با وجود تمام اطلاعرسانیهایی که در این طرف انجام میشود، جمهوری اسلامی همچنان دارد به اعدامها و زندانی کردن فعالان ادامه میدهد. شاید جمهوری اسلامی بخواهد روی افکار بینالمللی تاثیر بگذارد اما به نظر نمیرسد که ترسی از این افکار داشته باشد. به نظر میرسد که بیشتر از خود دولتها میترسد تا از افکار مردم. آیا میشود از طریق افکار بینالمللی بر دولتها این تاثیر را گذاشت که آنها آن فشار لازم را به جمهوری اسلامی وارد کنند تا از فعالیتهای ضد مردمیاش دست بردارد؟
ببینید، سیاست دولت مردها بستگی به افکار مردم آن کشور دارد یعنی اگر بتوانیم افکار مردم کشورهایی را که در آنها زندگی میکنیم بسیج کنیم مطمئنا این موضوع به نوعی در سیاست دولتهای آن کشورها منعکس خواهد شد. درست است که ما هنوز راهی طولانی را در پیش رو داریم اما وضعیت امروز را با سالهای دههی ۶۰ مقایسه کنید. به طور مثال، سعید سلطانپور در روز عروسیاش دستگیر و سپس اعدام میشود. نسرین ستوده هم اگر در سالهای ۶۰ دستگیر شده بود شاید تا الان اعدام شده بود. در سال ۶۷ آن کشتار وحشیانه زندانیان سیاسی انجام گرفت و چیزی در حدود پنج هزار زندانی سیاسی اعدام شدند اما اصلا دنیا نفهمید! اصلا هیچ کس نفهمید. این موضوع، اصلا رسانهای نشد. هیچ روزنامهای در موردش چیزی ننوشت چون ما در آن زمان این راهها را بلد نبودیم. درست است که هنوز جمهوری اسلامی جنایتهای زیادی انجام میدهد اما میزان این جنایتها را با جنایتهای سالهای ۶۷ مقایسه کنید. ببینید در جنبش سبز چند نفر اعدام شدند؟ آیا قابل مقایسه است با سالهای ۶۰؟ در سالهای ۶۰ اگر شما را در خیابان میگرفتند همان شب اعدام میکردند. اصلا به محاکمه نمیرسید… اما هیچ راهپیمایی و اعتراضی در خارج از کشور در این زمینه انجام نشد. نکته دیگر این است که درست است؛ جمهوری اسلامی به سیاستهای غرب و سازمانهای حقوق بشری غربی مصون شده است. در واقع، به نوعی از آنها مایوس شده است و مثلا میداند که به هیچ وجه نمیتواند سازمان عفو بینالملل یا فرستادههای حقوق بشر سازمان ملل را به طریقی راضی کند و میداند که اکثر دولتهای غربی با سیاستهای سرکوبگرانهاش مخالفاند. پس میداند که دیگر در این طرف نمیتواند کاری انجام دهد. به این ترتیب، اتفاقا تمرکز ما باید روی دوستان جمهوری اسلامی باشد. الان جمهوری اسلامی بسیار سعی میکند که استادان مختلف و هیأتهای آکادمیک را از سراسر جهان به ایران دعوت کند یا مثلا جشنواره فیلم برگزار کند و فیلمسازان خارجی را دعوت به شرکت در آنها کند. بسیار پیش آمده است که استادی از دانشگاهی در آمریکا به دعوت جمهوری اسلامی به ایران رفته و به او بسیار خوش گذشته است و با او مصاحبههای بسیار انجام دادهاند و او هم در آنها بسیار از جمهوری اسلامی تعریف کرده است. ممکن است ما بگوییم که بسیاری از اینها آدمهای خودفروختهای هستند. اما بسیاریشان هم ناآگاه هستند. ما باید برایشان توضیح دهیم که جریان چیست. اگر ما بتوانیم نظر آنها را تغییر دهیم و آنهایی را که با رسانههای جمهوری اسلامی مصاحبه کرده و از جمهوری اسلامی بسیار تعریف کردهاند مجبور کنیم که بگویند ما اشتباه کردیم و بی اطلاع بودیم، هزینه بسیار بزرگی برای جمهوری اسلامی خواهد داشت. مثلا برزیل یکی از دوستان جمهوری اسلامی بود. زمانی که جریان سکینه عمومی شد و همه داشتند دربارهاش صحبت میکردند، جمهوری اسلامی هیچ واکنشی از خودش نشان نمیداد و اصلا اهمیت نمیداد که مثلا روزنامه تایمز در این باره چه چیزی مینویسد و فلان کشور غربی چه چیزی میگوید. اما وقتی که ناگهان دولت برزیل هم که جمهوری اسلامی آن را دوست خودش به حساب میآورد، درباره جریان سکینه واکنش نشان داد، جمهوری اسلامی متوجه شد که نمیتواند سکینه را سنگسار کند. چرا که دید هزینه آن دارد برایش بسیار بیشتر میشود. وقتی که یک زن رئیس جمهور برزیل شد که با سیاستهای زنستیز جمهوری اسلامی موافق نبود، این برای جمهوری اسلامی بسیار هزینه داشت. این است که ما نباید فقط روی کشورهای غربی متمرکز شویم که الان دیگر سیاستهایشان در مورد جمهوری اسلامی کاملا مشخص است. بلکه باید ببینیم که در حال حاضر دوستان جمهوری اسلامی چه کسانی هستند و آنها را هم آگاه کنیم که جریان این است و شما نباید برای چنین حکومتی تبلیغ کنید. هنوز بسیاری از روشنفکران غربی، به خصوص روشنفکران چپی از جمهوری اسلامی طرفداری میکنند. به نظر من، چپ ما نه تنها در داخل ایران که در خارج از کشور هم شکست خورده است. الان بیشتر گروههایی که از جمهوری اسلامی طرفداری یا آن را تبلیغ میکنند گروههای چپ هستند. برای اینکه نیروهای چپ ما نتوانستند با آن گروهها صحبت کنند. من چپ نیستم و بنابراین اگر من بروم با یک نیروی چپ صحبت کنم، آن بُرد را ندارد که یک چپ ایرانی با او صحبت کند. به طور مثال، جمهوری اسلامی هر سال راهپیمایی روز قدس را در تمام شهرهای بزرگ اروپا و جهان برگزار میکند. شما اگر به دیدن این راهپیماییها بروید متوجه میشوید که اکثرا نیروهای چپی در آنها شرکت کردهاند. چون تصورشان از رژیم ایران یک رژیم ضد امپریالیستی است و چون برای آنها مبارزه با امپریالیسم بسیار اهمیت دارد. اتفاقا یادم میآید که هفت سال پیش در اولین تظاهراتی که علیه راهپیمایی روز قدس سازماندهی کرده بودیم، ما فقط هفت نفر بودیم و آنها چیزی در حدود دو هزار نفر. اما همین هفت نفر توانستیم با یکی از سازمانهای چپی که میخواست در آن راهپیمایی شرکت کند صحبت کنیم. در واقع، نرفتیم فریاد بزنیم و شعار بدهیم، بلکه رفتیم و با آنها صحبت کردیم و آنها بعد از شنیدن صحبتهای ما از شرکت در آن راهپیمایی صرفنظر کردند.
از آنجا که شما با تعدادی از مطبوعات معتبر غربی در زمینه اطلاعرسانی اخبار ایران همکاری میکنید، خوب است برایمان بگویید که یک خبر از ایران به چه طریقی باید در این مطبوعات راه پیدا کند؟
برای اینکه خبری از ایران در مطبوعات غربی درج شود، سه چیز مورد نیاز است: اول، صحت خبر باید کاملا مشخص شود (درست مثل همان مواردی که درباره وبلاگنویسی و اعتبار یک وبلاگ به آنها اشاره کردم)؛ دوم، ما باید بدانیم که روزنامهها و رسانههای انگلیسی زبان عاشق چشم و ابروی ما نیستند! آنها دردشان درد ما نیست و میخواهند روزنامهشان را بفروشند. میخواهند تلویزیونشان بیننده داشته باشد. بنابراین ما باید آن خبر را جوری بستهبندی کنیم که سردبیر این موضوع را تایید کند که خبر برای خوانندگان آن روزنامه جالب است. بد نیست که مثلا به اشتباهی که در مورد خبر سکینه رخ داد اشاره کنم. یادم میآید عدهای میگفتند اینکه خبر سکینه این قدر این طرف و آن طرف پیچیده است، کار وزارت اطلاعات است تا درباره بقیه زندانیان سیاسی چیزی گفته نشود. این تفکر واقعا اشتباه و یک حماقت محض بود! علت اینکه خبر سکینه توانست اینقدر در دنیا بپیچد این بود که افکار مردم غرب به هیچ وجه نمیتواند سنگسار یک انسان را بپذیرد. وقتی شما میگویید فلانی دارد سنگسار میشود، دیگر برای آنها مهم نیست که او به شوهرش خیانت کرده و چه کاری انجام داده است. نمیتواند قبول کند که شما یک انسان را در گونی بگذارید و تا کمر در زمین فرو کنید، بعد آن قدر به او سنگ بزنید که با بیشترین درد بمیرد… اتفاقا این خبر چتری را ایجاد کرده بود که ما زیر آن چتر میتوانستیم بسیاری چیزهای دیگر را هم بگوییم. اگر در خبری بیاییم درباره فلان زندانی سیاسی صحبت کنیم، خواننده غربی اصلا ذهنیتی ندارد که طرف، چه کسی است. با خودش فکر میکند که خب، او یک چیزی نوشته و بابتش دو سال زندان رفته است. این که در بسیاری جاها اتفاق میافتد… ما باید جوری آن خبر را بستهبندی کنیم که خواننده آن نشریه به آن علاقمند شود. در عین حال، راههای زیادی برای اندازهگیری پرخواننده بودنِ یک خبر وجود دارد که سردبیران نشریات آنها را به کار میبرند. فرض کنید که با تلاش ما خبری درباره حسین رونقی در یک نشریه پر تیراژ و معتبر انگلیسی زبان درج شده است. مخصوصا در نسخه آنلاین نشریه که این امکان وجود دارد که مردم کامنت بگذارند یا آن خبر را روی فیس بوک یا توییتر و غیره به اشتراک بگذارند یا دکمه پیشنهاد خواندن خبر را بزنند، سردبیر، تمام اینها را در کنار هم در نظر میگیرد و میگوید که خب، ما این خبر را چاپ کردیم اما فقط یک کامنت برایش گذاشتند پس این خبر خواننده نداشته است. اما برای این یکی چهل کامنت گذاشتهاند، این یکی ۱۲۰ بار در فیس بوک به اشتراک گذاشته شده، پس این نشان میدهد که خواننده ما به این خبر علاقمند است. این است که من همیشه به دوستان میگویم: شما که این قدر میگویید که در این زمینهها تلاش و فعالیت میکنید، نگذارید که خبری که درباره یک زندانی سیاسی ایرانی است و با هزار جور تلاش بالاخره در روزنامهای درج شده است، بدون کامنت بماند، به اشتراک گذاشته نشود، دکمه پیشنهاد نخورد. این دیگر کمترین کاری است که یک ایرانی در خارج از کشور میتواند انجام دهد. نباید تقصیر را فقط به گردن مدیای غربی بیندازیم. خب، چرا مدیای غربی به مسائل ایران علاقه نشان نمیدهد؟ ما باید نشان دهیم که اخبار ایران مهم است و اخبار ایران میتواند جوری بستهبندی شود که خوانندگان زیادی داشته باشد. باید این احساس را به کسانی که دارند این آمارها را اندازه میگیرند منتقل کنیم.
این دو نکته از سه نکتهای بود که برای اینکه خبری از ایران در مطبوعات غربی درج شود لازم است که آنها را در نظر داشته باشیم. سومین نکته این است که اگر تاریخ مصرف خبری گذشته و دیگر خبر امروز نیست، خوب است که ما قلابی تدبیر کنیم که بشود دوباره خبر قدیمی شده را روی آن آویزان و مطرحکرد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.