مشکلات دانشآموزان ایرانی تازه وارد در کانادا
در گفتوگو با علی طوطیان دبیر ریاضی دبیرستان گلن ایگل کوکیتلام
هفتهی گذشته پای صحبت و درد دل دانشآموزان ممتاز دبیرستان گلن ایگل کوکیتلام در استان بریتیش کلمبیا – کانادا نشستیم و از کامیابیهایشان نوشتیم. این هفته با یکی از دبیران ایرانی تبار این مدرسه آقای علی طوطیان گفتوگو کردهایم که ایشان در پاسخهایشان به مسایل سودمندی اشاره کردند.
توجه شما را به خواندن این گفتوگو جلب میکنیم:
شهرگان: به عنوان یک دبیر چه توصیههایی به دانشآموزان جوان ایرانی که برای ادامه تحصیل وارد کانادا میشوند، دارید؟
ـ پیشنهاد اول من این است که وقتی وارد کانادا میشوند، پدر و مادرهایشان اصرار نداشته باشند که فرزندانشان از کلاسهای بالاتر شروع کنند. به نفع بچههاست حتی اگر سنشان اجازه میدهد و مشاور مدرسه هم تأیید کند، از کلاس پایینتر شروع کنند. مثلاً اگر دانشآموزی وارد این کشور شده و کلاس دهم را در ایران گذرانده، هیچ اشکالی ندارد که دوباره کلاس دهم را در این جا شروع کند. با آگاهی از دروس کلاس دهم ایران و شروع کردن از کلاس دهم در کانادا، درس برایش سخت نخواهد بود و آن ترم به عنوان ترم اول، ترمی کشنده و بد خاطرهای نخواهد شد. در این فاصله میتواند زبان انگلیسی را هم بهتر شروع کند، چون دروس دیگر برایش سخت نیست و میتواند تمرکز خود را روی زبان انگلیسی بگذارد. چیزی که من به عنوان یک دبیر ریاضی میتوانم به این پیشنهاد اضافه کنم این است که؛ همه پدر و مادرهای ایرانی و جوانهای ایرانی وقتی که وارد کانادا میشوند، همیشه میخواهند که عقب نمانند. وقتی به مدرسه میآیند، اصرار میکنند که فرزند کلاس دهمی، در کلاس یازده ثبتنام کند. کلاس یازده در خود ایران هم برای دانشآموز ایرانی سخت است. این جا شما حالا میخواهید زبان انگلیسی را به آن اضافه کنید، آن سال اول و حضور این دانشآموز در کانادا میشود برایش جهنم. و این جهنم را از مدرسه به درون خانواده هم میبرد.
میبینید که این خانوادهها در منزل با فرزندانشان خیلی مشکل دارند، مضاف بر این که خانوادهها به خاطر همان مشکل زبان انگلیسی توان این که بیایند با مدیر و مشاور مدرسه تماس بگیرند، معمولاً ندارند. این دانشآموز و این فرزند خانواده، فدای ریسک پدر و مادر میشود. این یکی از مسائل و مشکلات عمومی تازه واردین ایرانی به کانادا است که فرزندان دانش آموزش دارند.
دوم این که با افرادی که سابقه حضور در این کشور را دارند یا مثل من دستاندر کار هستند، دبیر و یا مشاور مدارس هستند، اگر میتوانند ارتباط بگیرند تا بهترین مسیر را برای آموزش فرزندانشان انتخاب کنند. من این جا بعضاً دانش آموزانی میبینم که دو سال است وارد این جا شدند و هنوز پدر و مادر پایشان به مدرسه نرسیده. این جا برخلاف ایران است. چون در ایران در مدرسه خود دانشآموز میتواند اخبار را به زبان مادریاش بشنود، و آن را به خانه منتقل کند. این جا در مدرسه وقتی اعلامیه و یا اطلاعیه در مدرسه داده میشود، دانش آموز ایرانی تازه وارد به دلیل مشکل زبان، آن را نمیفهمد. یک دانش آموز کرهای تازه وارد هم نمیفهمد. من در کلاس دارم اینها را میبینم. اصلاً هیچ علاقهای به گوش دادن ندارند. به خاطر مشکل زبان انگلیسی اعلامیهها را نمیشنود. اطلاعاتی که در مدرسه به طور عموم داده میشود، به منزل منتقل نمیشود.
اگر پدر و مادر خانواده به مدرسه فرزندش نیایند و این اطلاعات را از مشاور مدرسه دریافت نکنند، درغیر این صورت اطلاعات مدرسه به خانه نمیرود و منتقل نمیشود و دانشآموز تاریخ انقضاء درخواست نامهها را از دست میدهد. تمام اطلاعاتی را که الان در همین جمع میبنید و بین این جوانان دانشآموز رد و بدل شده، همه را از دست میدهد. مثلا فرض بفرمائید اگر فردی مثل خشایار نوروززاده رحیمی که آمده در این کشور درس خوانده، دیپلم گرفته و با موفقیت رفته جلو، تجربه خودش را در این بانک اطلاعاتی فارغالتحصیلان ایرانی مدرسهاش بگذارد، و بعد بتواند با این مرکز ارتباطاش را حفظ کند و در برنامههایی مثلاً ماهی یک بار یا دو ماه یکبار، یا حتی ۶ ماه یکبار و یا سالی یکبار، این تجارب را به دانشآموز ایرانی تازه وارد، منتقل کند.
یکی از دلایل اصلی موفقیت چینیها، همین است که عرض کردم. چون اینها سابقه حضور بیشتر در این کشور را دارند، این را حول و حوش صد سال پیش فهمیدند. این مسائلی را که داریم اکنون پیرامونش صحبت میکنیم نه عمل، آنها آن موقع فهمیدند و از همان موقع هم اجرایش کردند. این انسجام در درون جامعه خودشان راحفظ کردند.
الان یک هندی هم وقتی وارد کانادا میشود، زودتر از هر کسی دیگری میفهمد چگونه به سمت کار ساختمان سازی برود. چون هندیتباران سریعاً این تجارب را به او منتقل میکنند. اگر فرد تمایل داشت، به او میگویند چیکار انجام دهد و از کجا شروع کند. اما ایرانیهای تازه وارد باید نزدیک به دو سال وقت و پول صرف کند تا بفهمند تازه از کجا باید شروع کنند.
خود اقدام مهاجرت به اندازه کافی مشکلات و معضلات خودش را دارد، به آن مشکلات دیگری اضافه نکنیم
متأسفانه هر کدام از ما باید خودمان تجربه کنیم و از تجارب دیگران نمیتوانیم بهرهمند شویم؟
ـ دقیقا، چون ایرانیها آن انسجام را ندارند تا انتقال تجارب صورت بپذیرد. من که دستم به همه کارها نمیرسد و آن چیزی که در قسمت شغلی خودم درنظر دارم تجارب آموزشی است. من دوست دارم که این تجارب آموزشی در بین ایرانیان هرچه سریعتر صورت بپذیرد. هنگامی که در مدرسه «پاینتری» بودم، من بستهی آموزش و راهنمایی ایرانیها را درست کرده بودم و ماهی یک بار خانوادههای ایرانی دعوت میشدند به آن محل و من به عنوان یک ایرانی، اطلاعات به خانوادهها میدادم. در مدرسه گلن ایگل، آنقدر ایرانی نیست و الان هم، جوی نیست که من بتوانم کار داوطلبانه انجام بدهم. من صلاح میدانم که جوانها از همدیگر یاد بگیرند و به جای این من بخواهم پدر و مادرها را دعوت بکنم به مدرسه و به آنها بگویم، این کار از طریق انجمن فارغالتحصیلان ایرانی مدارس و تشکیل Alumni«آلومنای» صورت بگیرد.
ما حالا حتی در SFU هم آلومنای داریم. من با این که فارغالتحصیل SFU هستم، هنوز عضو آلومنای SFU هستم. سالی یک بار و یا سالی دوبار همدیگر را میبینیم. هم از حال همدیگر خبر داریم و هم یک سری تجربه به یکدیگر منتقل میکنیم. امیدواریم که بتوانیم این اقدام را با بچههای ایرانی مدرسه گلن ایگل انجام بدهیم. بعداً بتوانیم به مدارس دیگر ارتباطاش بدهیم تا دانشآموزان ایرانی یک آلومنای داشته باشند با همدیگر.
فرض بفرمائید یک ارگانی مثل نشریه شما حتی این مسئله را به قول معروف تقویتاش بکند. اجازه بدهد که این ایده خودش را نشان بدهد. بتواند حمایت بکند از این ایده، چون چیز بسیار مفیدی است.
معضل دانشآموزان و تحصیلاتشان در بین خانوادهها، معضل بسیار بزرگی است. من خانوادهای را میشناسم که به خاطر موفق نبودن درسهای فرزندش به ایران بازگشت. یعنی احساس کرده بچههایش در این کشور دارند بازنده میشوند، برگشتند رفتند به ایران. من خانوادههایی دیدم که زن و شوهر از هم جدا شدند و طلاق گرفتند چون بچههایشان در این جا نمیتوانستند درس بخوانند. این عدم موفقیت بچهها را به گردن یکدیگر میگذاشتند. من چندین خانواده را میشناسم که بچههایشان را از دست دادند به خاطر این که در این جا در این کشور در مسیر آموزشی صحیحی قرار نگرفتند.
حالا هم که چپ و راست به ایران رفت و آمد میکنند، از کانادا بد میگویند. چون تجربه تلخی داشتند. میگویند در کانادا بچه از دست آدم میرود. نه! این طوری نیست. چون شما وارد کانادا شدید در مسیر صحیح اطلاعرسانی قرار نگرفتی و به شما سخت گذشت، مشکلدار شدید و در مسیر و روند درستی قرار نگرفتید. حالا اگر این آلومنا تشکیل شود، آن خانوادهها نیز در امنیت و در راستای درست قرار خواهند گرفت و فرزندانشان موفق خواهند شد و مشکلاتشان به مراتب، کمتر خواهد شد.
یکی از نکاتی که در مدارس این جا ممکن است برای دانشآموزان تازه وارد ایرانی اتفاق بیفتد این است که دانشآموز کلاس دهم که وارد این کشور میشود و دوباره بخواهد کلاس دهم را دنبال کند فکر میکند درسها برایش آسان و تکراری است و دارد وقت خود را از دست میدهد، اما به این فکر نمیکند در حالیکه کلاس دهم را دارد دوباره میخواند، هم طی یکسال گذشته با محیط کانادا بهتر آشنا شده و هم از سویی زبان خود را تقویت کرده و در نتیجه سریعتر میتواند به اهدافش برسد.
ـ بله. دقیقاً. من پدر و مادری را میشناسم که در روزهای اول مدرسه فرزندشان، به مدرسه آمدند و دعوا کردند که بچههایشان حتی نه در همان کلاس ده، بلکه یک ترم بالاتر، یعنی کلاس یازدهم را شروع کند. تصادفی من همان روز آنها را دیدم. بعد از این که ثبتنام شده بودند، نزد من در مدرسه «پاینتری» آمدند و گفتند که این کار را کردیم. گفتم اشتباه کردید. به من گفتند این جا ریاضی خیلی ساده است و بچههامون عقب میمانند. گفتم اشتباه میکنید، این بچهها اذیت میشوند. گوش نکردند. سه ماه نگذشت که این دختر و پسر ایرانی را دیدم که در راهرو گریه میکردند. واقعا گریه میکردند از این که به آنها فشار آمده بود و میگفتند، ما اشتباه کردیم. حالا تصور بکنید آن روز من آنها را دیر دیدم و آنها مرا نمیشناختند. اگرچه الان این بچهها وارد کالج شدند و فشار فراوانی را تحمل کردند ولی اگر این خانواده قبل از ثبتنام مرا میدیدند، میگفتم اگر از کلاس پائینتر شروع کنند. دلیلی نداشت این همه فشار به دانشآموزی وارد شود. خود اقدام مهاجرت به اندازه کافی مشکلات و معضلات خودش را دارد، به آن مشکلات دیگری اضافه نکنیم.
چه مسایل دیگری در مدارس برای دانشآموزان ایرانی وجود دارد؟
– مسایل دیگری که خیلی تکنیکی هم هست و من با آن برخورد کردم، ماجرای قلدری کردن، ترساندن ودستانداختن در مدارس است. تعریف شوخی کردن و دست انداختن در این کشور با ایران مشابهت ندارد. در ایران اگر یک نفر شما را دست میانداز و تهدید میکند و یا قلدری میکند و شما برخوردی که با این موضوع در ایران دارید، در این جا کاملا متفاوت است.
در ایران شما میتوانید به عنوان پدر و مادر یک دانشآموز بروید در منزل دانشآموزی که بچهتان را اذیت کرد، گله و شکایت ببرید نزد پدر و مادرش ولی در این جا شما حق این کار را ندارید. شما در ایران، مدیر مدرسهای را میبینید که میزند تو گوش دانشآموزی تا تنبیهاش بکند، چرا که همکلاسیاش را اذیت کرده. ولی این جا مدیر مدرسه نمیتواند حتی با دانشآموزی که قلدری میکند دست به چنین اقدامی بزند. فاصله دستانداختن در ایران با دستانداختن در کانادا خیلی متفاوت است. خانوادههای ایرانی در اینجا فرزندش دارد مورد آزار و قلدری قرار میگیرد ولی نمیداند این قلدری و دستانداختن است و آن را به عنوان یک شوخی مثل ایران تلقی میکند. یا برعکس بچهاش دارد، کسان دیگری را دست میاندازد و قلدری میکند و وقتی به خانواده ایرانی توضیح میدهی، میگوید آقا بچهام دارد شوخی میکند. یعنی با هیچ یک از این تعاریف آشنایی ندارند. این نوع آگاهیها را باید به خانوادههای ایرانی به طور سیستماتیک داد. مثلاً؛ هر خانواده ایرانی که وارد ونکوور میشود و دارای فرزند دبیرستانی است و یا مدرسه را شروع میکند، یک کلاس آموزشی دو یا سه روزه را حتماً پشت سر بگذارد. یا حتی یک روز یا حتی ۴ ساعت. و در این مدت به خانواده آموزش داده شود که دست انداختن در مدارس چیست و چگونه باید آن را تشخیص داد و تفاوتهای آن با شوخی کردن چیست؟ خانوادههای ایرانی حتی نمیدانند که وظیفه مشاور در مدرسهها چیست چون ما در ایران در مدارس خودمان، مشاور نداریم. نمیدانند که مشاور مدرسه تا چه اندازهای حق دارد و تا چه اندازهای هم حق ندارد. در مواردی من احساس کردم که مشاور برای خانوادههای ایرانی تعیین تکلیف میکند. که فرزندانشان باید این درس را بر دارد و یا نباید آن درس را بخواند. در حالی که اصلاً مشاور چنین حقی ندارد ولی خانواده ایرانی به خاطر احترامی که برای مشاور قایل است و از سویی هم زبان انگلیسی بلد نیست، اجازه میدهد که مشاور برایش هرکاری خواست انجام بدهد و تصمیم بگیرد. منظورم این نیست که مشاور مدرسه کار بدی انجام میدهد، بلکه منظورم این است که اگر مشاور مدرسه تصمیم اشتباهی گرفت، خانواده ایرانی باور ندارد که او دارد اشتباه میکند و باید به او بگوید این کارش اشتباه است و چون قوانین را نمیداند، نمیتواند حق خودش را از مشاور مدرسه بخواهد.
من به عنوان معلم همان مدرسه نمیتوانم روبروی مشاور مدرسه بایستم و بگویم تو حق این کار را نداشتی ولی والدین دانشآموز اگر آشنا با این قوانین باشند، بهتر میتوانند جلویش بایستند و تنها از مشاور، مشاوره بگیرند نه تصمیمگیری برای فرزندانشان. به جای این که من کاسه داغتر از آش برای خانوادههای ایرانی نباشم، ترجیح میدهم به خانوادههای ایرانی اطلاعات به صورت سیستماتیکی برسانم.
بنظر میرسد دولت برای این مرحلهی انتقال و آشنایی با قوانین کانادا بودجه اختصاص میدهد.
– بله، من خیلی وقتها برای مؤسسه ساکسس و شئر از این کارها کردم. الان در UBC، آلومنای ۵۰ سال پیش هم موجود است. یعنی کسانی که ۵۰ سال پیش از یو.بی.سی فارغالتحصیل شدند، الان همدیگر را میبینند. در بینشان کسانی هستند که نوه و نتیجه دارند. بعضیشان مردند و بعضیشان در آستانه مرگ قرار دارند، هنوز همدیگر را میبینند و از حال همدیگر خبردارند.
ما الان آلومنای دانشآموزان گلنایگل داریم که میتوانیم آلومنای دانشآموزی کوکیتلام یا ترایسیتی را تشکیل بدهیم. خیلی جالب خواهد بود که بدانیم دو سال بعد خشایار کجاست و یا ۴ سال دیگر کسری کجاست؟
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه