ناصر غیاثی: نمیتوانستم فیلم آن همه بگیر و ببند را ببینم و ماستام را بخورم
نویسندگان و جنبش سبز – بخش سوم و پایانی
این که نویسندهای که قریب به سه دهه از وطناش دور مانده است، حتی به مراتب بیشتر از نویسندگان وطنی با آزادیخواهی مردم سرزمیناش همصدا و همپیمان شود و خودش را برای آزادی هر هموطنی که به جرم اعتراض به پایمال شدن حقوق انسانیاش روانهی زندان شده است به آب و آتش بزند، شاید از دید شما چندان عجیب نباشد اما از دید منی که آن سالها را در وطن گذراندهام و آن احساس را تجربه کردهام که انگار هیچکس قرار نیست به داد این مردم که دسته دسته در خیابان کشته میشوند برسد و انگار هر کسی که پایش را گذاشته آن طرف، فراموش کرده است که هموطنانی هم در این طرف دارد که زیر فشار و شکنجه جان میدهند بی آنکه کسی در گوشهای از جهان باخبر شود، وجود نویسندهای چون ناصر غیاثی هم غنیمت است و هم عجیب.
خودش البته بر این باور است که: «گذاشتن امضا پای یک بیانیهی اعتراضی یا نوشتن چهار سطر در وبلاگ برای منی که این طرف دنیا در خانهی گرم و امنام نشستهام، کار عظیم یا عجیبی که نیست هیچ، وظیفهی البته مطبوعی است که وجدان من به گردنام میگذارد.»
از ناصر غیاثی تا کنون آثار متعددی چه در حوزهی تألیف و چه ترجمه انتشار یافته است که در آن میان، مجموعه داستانهایی چون “تاکسینوشتها” و “تاکسینوشت دیگر” میان آثاری که نویسندگان ایرانی دربارهی روحیات و دغدغههای یک انسان مهاجر خلق کردهاند، آثاری متفاوت و بدیع به شمار میآید.
او تازهترین اثرش را که یک رمان به نام “اقیانوس بر شانه” است، برای چاپ آماده کرده و چون با خودش عهد کرده است که به هیچ نوع سانسوری اعم از دولتی یا غیردولتی تن ندهد و به این ترتیب، قید انتشار کتاب در ایران را زده، باید چاپ آن را در این طرف آبها انتظار بکشیم.
با وجودی که بیست و شش هفت سالی میشود که از ایران مهاجرت کردهاید، همدلی و همراهیتان با مردم در روزهای جنبش سبز، به یاد ماندنی بود. طوری که نام شما و یکی دو نویسندهی مهاجر دیگر – که پای اغلب بیانیههای اعتراضی به چشم میخورد – باعث قوت قلب ما داخل کشوریها (در آن سالها) بود. به امضای آن بیانیهها باید دیگر تلاشهای چشمگیرتان در حمایت از جنبش، به ویژه یادداشتهای وبلاگتان در آن روزها را بیفزاییم. علت این همه حمایت و همراهی چه بود؟ باورتان به ذات جنبش و تغییر، یا رهبران جنبش سبز، یا چیز دیگری؟
بدون کمترین شکسته نفسی میگویم: گذاشتن امضا پای یک بیانیهی اعتراضی یا نوشتن چهار سطر در وبلاگ برای منی که این طرف دنیا در خانهی گرم و امنام نشستهام، کار عظیم یا عجیبی که نیست هیچ، وظیفهی البته مطبوعی است که وجدان من به گردنام میگذارد. وقتی مردم معترض در خیابانها هستند و اندیشهورزاناش در زندان و تبعید، امضاکردن یک بیانیه یا شرکت در یک تظاهرات در خیابانهای جمهوری فدرال آلمان برای من امری بدیهی، یک وظیفهی مطبوع است که دوست داشتن کشورم به عهدهی من میگذارد.
با این کار از امکان رفت و آمد به ایران چشمپوشی کردید و مانند بسیاری از این طرف آبیها محافظهکاری پیشه نکردید.
هستند کسانی که به خاطر فعالیت یا اعتقادشان بیشتر از بیست – بیست و پنج سال است از بودن در وطنشان چشم پوشیدهاند. من که آخرین بار فروردین سال ۸۸ ایران بودهام. از سوی دیگر اولین سفرم به ایران پس از مهاجرت بعد از ده دوازده سال بوده. بنابراین پوستام از این بابت آن قدر کلفت شده که چند صباحی دیگر هم تحمل کنم. به هر روی اگر کاری کردهام (که نکردهام) تنها و تنها به این دلیل بوده که من هم مثل همه وطنام را دوست دارم. نمیتوانستم فیلم آن همه تظاهرات و بگیر و ببندها را ببینم و ماستام را بخورم.
برخی از شاعران و نویسندگان (چه داخل ایران و چه این طرف آبیها) با این شعار که «سیاست آلوده است و هنر امری متعالی، و شاعر یا نویسنده نباید کاری به کار سیاست داشته باشد»، تعهد یک نویسنده را نه در حمایت از جنبشی مردمی، که فقط و فقط در نوشتن میبینند. به نظر شما نیاز جنبشهای مدنی به شاعر و نویسندهی متعهد چهقدر حیاتی است؟ اصلا چنین نیازی در جهان امروز که نقش اصلی را در جنبشهای مدنی، نه روشنفکران که سیاستمداران ایفا میکنند، معنایی دارد؟
نیمی از جملهی این دوستان درست است. سیاست همیشه آلوده بوده و هنر بدیهی است که امری متعالیست. اما نیم دیگر جای بحث دارد. نمیشود برای کسی تعیین تکلیف کرد. من نمیدانم منظور از این که شاعر یا نویسنده نباید کاری به کار سیاست نداشته باشد، چیست. نباید سیاستورزی کند؟ در هیچ حزبی عضو بشود و فعالیت سیاسی بکند؟ یا نسبت به اوضاع اجتماعی حساسیت داشته باشد؟ یا این تاثر را در آثارش بازتاب بدهد؟ فعالیت سیاسی میتواند یک بخش از زندگی آدمی باشد یا نباشد اما خواندن و نوشتن و خلق ادبیات همهی هستی شاعر و نویسنده را میسازد. اگر یک متن اعم از داستان یا شعر به عنوان یک متن ادبی چیزی به جهان اضافه نکند، در حد یک بیانیهی سیاسی یا اعتراضی باقی میماند و چند صباح دیگر میشود دست بالا یک سند تاریخی. من معتقدم تنها تعهد نویسنده یا شاعر در خلق ادبیات خلاصه میشود و بس. عضویت یا فعالیت در این یا آن حزب و گروه و سازمان سازوکار دیگری دارد غیر از خلق هنر. البته که جان هنرمند در نفس خودش معترض است و عدالتجو. پس اگر در اعتراضی شرکت میکند، “آلوده نشده”، بل که وظیفهی از نظر من مطبوعی را به انجام رسانده.
من هم معتقدم نویسنده و شاعر پیش و بیش از هر چیز باید به اثرش متعهد باشد یعنی به حساش و بیان آن به رساترین شکل ممکن برای تاثیر گذاشتن. سروکار کار نویسنده و شاعر از اساس با حس است. او از چیزی متاثر میشود و به اجبار دست به قلم میبرد. همان حس وقتی از زیبایی متاثر میشود، حتما زشتی و ظلم هم متاثراش میکند.
من جامعهشناس نیستم. واقعا نمیدانم جنبشهای مدنی نیازی به حضور نویسنده در کنار یا میان خودش دارد یا نه.
به نظر شما انعکاس وقایع بعد از کودتای انتخاباتی ۸۸ در آثار شاعران و نویسندگان ایرانی به اندازهای بوده است که بتوان این مقطع را به عنوان مقطع مشخصی در تاریخ ادبیات سیاسی ایران (مثل ادبیات دوران مشروطه و ادبیات انقلابیِ دههی۵۰) بازشناخت؟
طبیعی است که هر تکان بزرگ اجتماعی اثراش را در ذهن و جان هنرمند بگذارد اما تا این تاثیر تهنشین و هضم بشود و بازتاباش شکل یک اثر هنری به خودش بگیرد، زمان میبرد. پس از گذشت بیش از سی سال از انقلاب ۵۷ هنوز بیش از دو سه اثر داستانی ِ ماندگار در این زمینه نداریم که البته با توجه به نقش مخرب سانسور و مدت زمانی که از انقلاب گذشته، جای شگفتی نیست. بنابراین معتقدم هنوز برای دیدن بازتاب تکانی که جنبش سبز در ذهن شاعر و نویسندهی ایرانی ایجاد کرده، خیلی خیلی زود است.
دغدغههای یک انسان مهاجر به خوبی و به شیوهای کاملا خاص خودتان در آثاری چون “تاکسینوشتها” و “تاکسینوشت دیگر” انعکاس یافته است که در نوع خود، منحصربهفرد بودند و به یاد ندارم که پیش از شما نویسندهی دیگری به فضاهایی که در آن داستانها خلق کردید، نزدیک شده باشد. در یک کلام میتوانم ناصر غیاثی را یک “نویسندهی نوآور” بنامم و البته تعداد چنین نویسندگانی دست کم میان نویسندگان مهاجر که بیشتر به تکرار و تکرار رو میآورند تا نوآوری، چندان زیاد نیست. چگونه از رکود نوشتن که بعد از مهاجرت برای اغلب نویسندگان رخ میدهد، رهایی پیدا کردید و از تکرار خود که ویژگی اغلب آثاری است که در مهاجرت خلق میشود، فاصله گرفتید؟
ممنونم از حُسن نظرتان و خوشحالم که آن سئوال تکراری را مطرح نکردید که چرا کارهای تو نوستالژیک نیست تا من هم سر منبر بروم که نوستالژی هم میتواند دستمایهی خلق ادبیات واقع بشود و صرف نوشتن در مورد نوستالژی نمیتواند معیار ارزشگذاری برای یک اثر باشد و غیرو. اما آنچه شما رهایی از رکود نوشتن نامیدید. ورود به جامعهی تازه، یادگرفتن زبان، جاگیرشدن و جاافتادن در جامعهی میزبان، بسته به تلاش آدم و انگیزهها و امکانهایش وقت میبرد، نیاز به گذشت زمان دارد. مهاجر یا تبعیدی زمانی میتواند تمام و کمال دست به کار آفرینش باشد که دستکم بخشی از این پروسه را پشت سر گذاشته باشد.
چندی پیش در وبسایتتان بخشی از رمانتان را درج کردید و نوشتید: از رمان در دست انتشار. عنواناش چیست؟
عنوان رمان “اقیانوس بر شانه” است و نوشتناش تمام شده.
قرار است در ایران چاپ شود یا این طرف؟
من از همان روز اولی که ایدهی این رمان به ذهنم رسید، با خودم عهد کردم، به هیچ نوع سانسوری اعم از دولتی یا غیردولتی تن ندهم. بنابراین قید انتشار کتاب در ایران را زدهام.
کی منتشر میشود؟
هنوز جز گپی سرپایی و کوتاه با یکی دو ناشر خارج از کشور، هیچ اقدامی برای چاپ “اقیانوس بر شانه” نکردهام. امیدوارم تا پاییز امسال منتشر بشود.
در کارنامهی شما علاوه بر آثار خودتان، ترجمههایی نیز از آثار نویسندگان جهان به چشم میخورد. اما در این میان، آنچه بیشتر جلب توجه میکند، تعداد قابل توجه آثاری است که از کافکا و دربارهی کافکا ترجمه کردهاید. وجود این همه “کافکا” در میان ترجمههای شما علت خاصی دارد؟
بله، علت خاصی دارد و آن چیزی نیست مگر دلبستگی عمیق من به کافکا و عشق او به نوشتن از – به قول خودش – جهان عظیمی که در سر دارد. علت این دلبستگی برای خود من هم چندان روشن نیست. من پیش از آن که دلبستهی آثار کافکا باشم، دلبستهی منش و سرگذشت او هستم.
کار تازهای در مورد کافکا در دست دارید؟
بله. دارم کتابی از الیاس کانتی ترجمه میکنم با عنوان «محاکمهای دیگر؛ نامههای کافکا به فلیسه». کانتی در این کتاب کم حجم اما عظیماش با مراجعه به نامههای کافکا به فلیسه و رمان «محاکمه» ضمن روشن کردن تاثیر این رابطه بر «محاکمه»، ساحتهایی از شخصیت کافکا را هم نشان میدهد که بهتآور است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.