نقدی بر مجموعه شعر «دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم»
نقدی بر مجموعه شعر «دارم میگذارم به زندگیام ادامه دهم» اثر محسن مرادی، نشر چشمه
دارم می گذارم به زندگی ام ادامه دهم»، اسم اولین مجموعه شعر «محسن مرادی» است که درجهان تازه شعر توسط نشر چشمه در قالب ۳۷ شعر کوتاه و بلند و با مشخصات ظاهری ۸۳ صفحه منتشرشده است و هم اکنون در پیشخوان کتابفروشی ها قرار دارد. این مجموعه شعر از لحاظ ساختار و بافتار زبان، بی شک یکی از متفاوتترین مجموعه شعرهایی است که من در طول این چند سال اخیر با آن روبرو شده ام.
تأویل های زبانی در این مجموعه شعر، بر اساس کاربرد ذهنی و تجربه به دست می آید. در این شکل زبان ، تجربه زبانی یعنی تجربه استفاده واقعی از زبان، و این استفاده مانند دیدن کلمات در فرهنگ لغت یا خواندن قواعد دستوری در کتابهای دستور نیست.
در واقع این گونه از شعر بر اساس کارکرد زبان بنا نهاده شده است. اگر الگوی سوسوری تمایز میان زبان و گفتار را در نظر بگیریم، برای ساختگرایان و دستوریان زایشی، گفتار جنبه کم اهمیت زبان شمرده می شود و جنبه ساختاری آن دارای اهمیت بیشتری است.
اما میگوید در الگوی زبانشناسی شناختی این دوگانگی وجود ندارد. پس می توان به طور خلاصه گفت که زبانشناسی شناختی بررسی زبان به گونه ای است که با ساختار شناخت یا همان ذهن سازگار باشد.
در این دیدگاه زبان را انعکاس ذهن میدانند. «زبانشناسی شناختی» ازدیدگاه جرج لیکاف رویکردی است در مطالعه زبان که میکوشد رابطه میان زبان انسان، ذهن او و تجارب اجتماعی و فیزیکیاش را بشناسد. این رویکرد براساس تجربیات ما از جهان به مطالعه مقوله زبان میپردازد و از این طریق نحوه درک و شیوه مفهومسازی را بررسی میکند.
زبان یک قوه ذهنی و وابسته به دیگر قوای ذهنی است. محسن مرادی به عنوان شاعر بسامد کلمه را در نحو چینش برای ساخت تاویل و مفهوم سازی نه مفهوم تک بعدی به کار می گیرد.
اصطلاح مفهوم به نوعی معنای ثابت بودن را میرساند اما اصطلاح مفهوم سازی به پویا بودن معنی در این نگرش تاکید دارد. زبان، افکار ما را رمزگذاری میکند. محسن مرادی با آگاهی تمام به آن واقف است. نمونه ای از ترکیب های ساخته شده در زبان شاعر این مجموعه شعر را با هم مرور می کنیم.
گردوی مرد بی مغز(ص ۴۰)، شور در اشک(ص ۴۱)، ماربافی(ص۸)، بوسیکو بوسیکو(ص۱۱)، سوت فرضی ام ( ص۱۲)، ذهن زلزله(ص۱۵)، بغض اسطوره ای ام(ص۱۹)، دنیا خاکستری مایل به رنگین کمان (ص۲۴).
بنا به گفته نیما، قدما برای ما به منزله پایه و ریشه اند. حکم معدن های سر به مهر را دارند، با مواد خاص که به ما می رسانند به ما کمک می کنند.
آری این که گفته می شود شاعر امروز بهتر است از استفاده کلمات مرده و قدیمی بپرهیزد به معنای آن نیست که گنجینه ادب فارسی گذشته را نادیده بگیرد بلکه خوب دیدن و درست استعمال کردن واژه ها می تواند به زبان فارسی خدمت کند.
زبان این شاعر تلاشی است برای ورود به زبانی آوانگاردتر. محسن مرادی در این مجموعه شعر به خوبی پتانسیل کلمه و بارعاطفی و آوایی و معنایی و لفظی آن را دریافته است .
«عجیب ترین موجود فرضی ام اسب غریبی است
که به جای چهار نعل
چهار لب زیرپاهایش کوبیده شده اسب من چهار لب بوسیکو بوسیکو
تمام نقاط بدنت را کشف می کند
همین که سوت فرضی ام را بزنم.»
به عبارت دیگر، شعر معاصر که میتوان برای آن هویت و استقلال ممتازی را از دیگر دوره های شعری قایل شد، در پی یک گسست پدید می آید. گسست در فرم و قالب و گسست در محتوای نگرش شاعر به جهان و انسان.
شاعران پست مدرن عقیده دارند، جهان کنونی دارای انسجام و ثبات نیست. به همین دلیل در اشعار خود به پراکنده گویی می پردازند. شعر، محصول مکث و تأمل عاطفی و احساسی بر عناصری پراکنده و بی شمار است که در زندگی امروزی، هر انسانی با آن روبه روست.
در حقیقت به لحاظ فلسفی پستمدرنیستها معتقدند تجربههای انسان امروز نمیتواند در ساختار و طرحهای شعر کلاسیک و مدرن بازتاب یابد. به تعبیری دیگر در باور پستمدرنیستها جهان بدون معنا، نظم، انسجام و یکپارچگی است.
از اینرو برای طرح چنین جهانی باید به شیوه های متناسب به آن روی آورد. جهان شعری پست مدرن در پی یکسان سازی هستند. یکسان سازی ای به دور از کلان روایت های کلاسیک و به دور از عقلانیت صرف.
خرده روایت های شگفتآور تنیده در وهم و خیال و موقعیت های جزئی جا باز می کنند تا بتوانند جهان را در یک نظام معین جای دهند و بشناسند. پس ادبیات پست مدرنیستی در برابر روایت های کبیر موضع گیری می کند.
در شعر پستمدرنیستی چون سببیت غایب است زنجیره رخدادها هم وجود ندارد، اما در شعرکلاسیک و مدرن مفهوم سببیسازی نقش مهمی در شکل دهی تجربیات انسان ایفا می نماید؛ به گونه ای که می توان آن را عضو جدایی ناپذیر شناخت بشر قلمداد نمود و یا بنابر اظهار لیکاف، مفهومی دانست که در اندیشه هر انسانی وجود دارد.
سببی سازی بیشتر به عوامل معنایی در تفکر عقلانی بشر وجود دارد. در صورتی که در شعر محسن مرادی مخاطب به سمت تاویل ،تفسیر، و تعبیر حرکت می کند تا معانی تک بعدی.
از اینروست که سببیت رابطه ویژه ای با عقلانیت و تجربه های زیست شده دارد تا جهان های نامأنوس ذهن . ذهن گرایی عبارت است از اعتقاد به این که تجربه ذهنی، اساس همه معیارها و قوانین است.
هر شخص از ذهنیت خاص خویش برخوردار است و ذهنیت هر شخص بر اساس علایق و سلایق فردی متمایز از ذهنیت اشخاص دیگر است. در این تلقی، احکام و گزارهها نهایتاً به رهیافتها، علایق و سلایق ذهنی فرد بازمیگردد. محسن مرادی شاعری ذهن گراست که توانسته است به وسیله جریان سیال ذهن دست به کشف های زیبایی درحیطه ذهن وزبان نائل گردد.
«این جمله به عکس خودش مشکوک است
کلمه های کج را توی جیب کوچک کوله ام پنهان می کنم
باد شلوارم را تنگ تر می کند
سرم را می اندازم پایینتر
وخودم را می برم به اصلا نمی فهمم
ساعتم را از روی دستم پاک می کنم
لبخندی بی زمان می زنم که کوچک می کنم زمین را تا راه کمتری آمده باشم
از دورترین راه باید بروم
برعکس به نگاه هام نگاه می کنم
این بار از مسیر دیگری می رسم به دوباره
دوباره باتری تیرگی را عوض می کنم
روشن می کنم تنهایی ام را
زمین نخورم نشسته ام روی همین، سایه ام افتاده روی حالا
روی روز
با لحن خیلی بدی زندگی می کنم تف می کنم روی خورشید
ببخشیدسیفون دریا را می کشم و آسمان را کج می کنم تا پرنده ها بیفتند
هرشب یخ تختم را می شکنم
نسخه های جدیدی از شب را به روز می کنم
سوار بر موجودات گوسفندی از روی نرده می پرم و با خوابیدن پنجره می شوم
در بیدار می شوم اصلا نمی فهمم این جمله به عکس خودش مشکوک است».