نگاهی اجمالی به رمان «مرگِ مرموز همسایه» اثر ناهید شمس
موضوع اصلی رمان، سنت است و سنت گرایی و آشتیناپذیری اغلب سنتگرایان به زندگی مدرن.
همسایهی دیوار به دیوار خانه اجدادی راوی مرده و صاحب جدید، تصمیم گرفته خانهاش را بکوبد و به جایش برجی بسازد که این تغییر و تحول، لطمه جبران ناپذیری به خانه اجدادی همسایه میزند. شکایتها به جایی نمیرسد و کلنگ، زمین را میشکافد که علاوه بر سرو صدا و ایجاد مزاحمت برای افراد خانوادهی خانه اجدادی، عاقبت ترک برمیدارد و احتمال خراب شدن، بر سر اهالی را میسر و ممکن میکند. نقزدنهای مکرر بچههای جوانتر خانوادهی راوی، به پدر، در این باره راه به جایی نمیبرد. پدر حاضر نیست خانه اجدادی را که از پدر به پسر به ارث رسیده به پیشنهاد بچههایش خراب کند و به جایش خانهایی تازه بسازد. این موضوع به خودی خود جذاب است. میشود چنین تعبیرکرد که خانه اجدادی با همهی خاطرات تلخ و شیریناش از گذشته تا امروز، نماد و نمایندهی نسل دیروز است و به همین روی ویرانی و از نو سازی، نماینده زندگی مدرن. متاسفانه این چالش بین انتخاب زندگی مدرن یا پایداری تا مزر ویرانی از سوی سنتگرایان در نطفه خفه شده، به گذشته افراد خانه متمایل میشود و از جوش و خروش اولیه آن که بعدش چه شد میافتد. انتظارم این بود که این چالش تا پایان رمان بین بچههای جوانتر مشتاق زندگی مدرن و پدر سنتگرایشان، ادامه پیدا کند تا بدین بهانه نرم نرم به گذشته یا به تعبیری به تاریخ گذشتهگانمان برگردیم، در کوتاه ترین جملات متنی، آنچه را که بناست بگوییم با خواننده قسمت کنیم. متاسفانه این اتفاق و چالشبرانگیزی معنای اصلی رمان کم کم رنگ میبازد و به شرح حال یک یک خانواده میپردازد و چنان غرق در گذشته می شود که نخ تسبیح بین دیروز و امروز به راحتی گسسته میگردد.
یکی از نکات حائز اهمیت رمان حاضر، عبور از کلیشههاست. ما صدای پدر خانواده را کمتر میشنویم اما سایه مرد سالار و حضور نامریی او را بر سر تک تک افراد خانواده به خوبی درک میکنیم. تصمیم گیرنده نهایی اوست و حرف حرف او. در این میان پسرهای خانواده وقتی میبینند حرفشان به کرسی نمینشیند هر یک بهسوی خودش میرود. دخترها اما در خانوادههای پدر سالار تمامیتخواه، در بند اسارتند، یا باید شوهر کنند یا در خانه چشم بهراه خواستگار بمانند. همه این موارد به توضیح چندان نیاز ندارد و پر کردن سفیدخوانیها به عهده خواننده است. مادر خانواده تحت سلطه شوهر است و به همین دلیل نقش خود را پذیرفته. در مقابلِ شوهر، سر به زیر است و سر به راه. تصمیم گیری نهایی به عهده شوهر سنتی زورگوست. بهنظر میرسد این را از گذشتههای دور به ارث برده که مرد خدای خانه است و نافرمانی از او گناهی کبیره. گویا قرار است دخترها را هم به شکل خودش در بیاورد: مطیع و سر به زیر. در این میان پسرها آسیب کمتری میبینند. کسی به رفت و آمدشان کاری ندارد و کمتر مورد بازخواست قرار میگیرند و وقتی میبینند خانه پدری برای اهداف درست و غلطشان تنگ است هر یک به سوی خودش میرود.
خوشبختانه نویسنده با قلم توانایش در کمترین جملات، تفاوت بین زن و مرد را به نمایش میگذارد.
زبان روایت
داستان شروع درخشان و قرص و محکمی دارد. گفتوگوی تلفنی بین مادر و دختر که با همسرش در شهر دیگری زندگی میکنند. راوی، مستأصل از شرایطی که گرفتارش شده به مادرش میگوید. (این طور که در ادامه متن پیداست) مستاجر است و صاحبخانه جوابشان کرده حالا باید دنبال اجاره خانهی تازهای بگردند. اما از اینجا لحن داستان عوض میشود. راوی نقب میزند به گذشته و خواننده را در گذشته غرق می کند؛ بیآنکه برای نفسگیری به حال امروز روایتش برگردد.
روایت گذشته از همان ابتدای ورود، غیر منتظره است. ما بیهیچ بهانه روایی و پلهای ارتباطی، وارد گذشته میشویم و خواهی نخواهی غرق بچه قصهها. آدمهای زیادی منفعلانه می آیند و می روند و هیچ تاثیری در روند و پیشبرد روایت از خودشان به جا نمیگذارند. خط روایی منسجم و یکدست نیست. شاید نویسنده بنا داشته از تکنیک جریان سیال ذهن استفاده کند که پلهای ارتباطی معلومی دارد.
مثلاً در «در جستجوی زمان از دست رفته»، نویسنده از همین شگرد و تکنیک جریان سیال ذهن استفاده کرده، با بوی قهوه به گذشته پرتاب شده اما خط داستانی را به خوبی رعایت کرده و خواننده کمتر گیج میخورد. ناهید شمس عزیز هم که مسلما به تکنیکهای داستاننویسی واقف است، قرار بوده از همین شیوه برای روایت داستانش بهره لازم را ببرد که شوربختانه کمتر موفق شده. مثلا نقل و انتقال خانه بهانه خوبی برای ورود به شگرد استفاده از جریان سیال ذهن است. اما از آنجا که نویسنده، بچه قصههای زیادی در ذهن خلاقش دارد، اغلب نخ تسبیح را گم میکند. چه بسا اگر به کرات از شیوهی پلهای ارتباطی استفاده میکرد حداقل، من خواننده کمتر در بیان روایتهای داستان گیج میخوردم. ایکاش خیلی سریع از بخش گذشته به حال روایت باز میگشت و هنگام کلافهگی از جابهجایی خانه مستاجری، یاد خانه اجدادی میافتاد و بدین بهانه قصه در گذشته و حال رفت و آمد داشت.
موضوع داستان
داستان در اساس، حول محور خانه اجدادی و یکی از دختران عاصی خانواده که باید عرض کنم نماد دختران نسلی است که می خواهد خودش در زندگی تصمیم بگیرد اتفاق میافتاد. دختر اهل کتاب است و فراری از جمع سنت گرایان و زندگی دست و پاگیر و به فکر فرار، به هر شیوهایی است.
نویسنده با تردستی و بیهیچ دخالتی، زندگی دختر عاصی و دلزدگیهایش را از این دربند بودگی، به طور شایان توجهی به تصویر میکشد. این طور که در متن پیداست علاقه چندانی به نامزدش ندارد و فقط قرار است تحت حمایت او از مرز خارج شود و در آنجا هر کدام به سویی بروند که این نقشه نیز ناکام میماند. در واقع نامزد پا درهوایش بیهیچ امیدی به آینده و رابطه کج دار و مریز معشوقه، ماندن را به رفتن ترجیح میدهد. دخترک عاصی اما در رویاهایش، آینده موفقی را در سوی دیگری از جهان پیش بینی میکند و در این راه – تا رسیدن به مقصد و مقصود – به هر وسیلهای متوسل می شود. دخترک عاصی در این رمان به درستی شخصت پردازی شده.
معنای اصلی رمان به تصور من، مربوط به عصیان جوانان؛ بخصوص دختران خسته از بیهودگی و بطالت در گرداب واپسگراییاست و دغدغه اصلیاش نجات از این مخمصه و رهایی از چه کنم نکنمهای خانوادههای سنتی است که به ناچار و از روی استیصال، به هر کار ممکن و غیرممکنی روی میآورند.
آنچه مرا شوک زده کرد پایان بندی کتاب بود که اختصاص یافته به عمو اسد و از زبان او حکایت شده که ربطش را با موضوع نمیدانم.
با این همه رمان حرفهایی برای گفتن دارد و خواننده کتابخوان را به تعمق وا میدارد.
دست مریزاد به خانم ناهید شمس.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
میترا الیاتی داستاننویس، علاوه بر داستاننویسی تاکنون داوری چند جشنوارهی داستانکوتاه کشوری از جمله:
۱) داوری داستانهای برتراصفهان/ مشهد/ خرم آباد/ گرگان…
۲) داور مرحله اول چهارمین دورهی جایزهی بنیاد گلشیری در سال ۸۳
۳) داور بخش نخست و بخش نهایی پنجمین دورهی جایزهی بنیاد هوشنگ گلشیری در سال ۸۴ (در بخش مجموعه داستان).
۴) داور اولین دورهی جایزه ادبی روزی روزگاری در سال ۸۵ و ۸۶
۵) داور نهایی برترین داستانهای علمی تخیلی و فانتزی سال ۱۳۸۵و ۸۶
۶) داور نهایی ششمین دورهی جایزهی داستاننویسی صادق هدایت، در سال ۸۶
۷) داور نهایی دو دوره از جایزه هفت اقلیم و داور چند جایزه ادبی دیگر.
سخنرانی دربارهی مقوله «خود سانسوری و نوشتار زنانه»، در کشورهای سوئد، آلمان و فرانسه از دیگر فعالیتهای این نویسنده است.
گفتنی این که نویسنده، حدود هفت سال سردبیر مجلهی ادبی اینترنتی «جن و پری» بود- که متاسفانه در حال حاضر در دسترس نیست.
مادمازل کتی و چند داستان دیگر، اولین مجموعه داستان میترا الیاتی در سال ۱۳۸۰ توسط انتشارات چشمه منتشر شد. این کتاب از سوی منتقدین ادبی مورد توجه بسیاری قرار گرفت و جوایزی مختلفی همچون: جایزه اولین مجموعه داستان سال ۸۱ «بنیادگلشیری»، و جایزهی کتاب سال «خانهی داستان»، را از آن خود کرد.
مجموعه داستان مادمازل کتی شامل ۷ داستان کوتاه است که به چاپ ششم رسیده.
دومین مجموعه داستان او تحت عنوان«کافه پری دریایی»/ نشر چشمه/ سال ۷۸، منتشر شد و تاکنون به چاپ سوم رسیده و هم اکنون چاپ چهارم آن آماده انتشار است.