نگاهی بر رمان «لبخند مریم» نوشتهی قاضی ربیحاوی
رمان «لبخند مریم» با شخصیتهایی واقعی و فضای غیرواقعی و کابوسوارش، ما را با تضادی مواجه میکند که کنش شخصیتها را در این فضای دوگانه، غیرقابل پیشبینی میکند. مرد، شغلی واقعی در دفتر سینمایی دارد و زن، مادر دخترکی علیل است. اما آنچه واقعی نیست، دنیای درونی این دو شخصیت است که با فضاهای بینابینی که توسط راوی خلق می شود، قابل توجیه است. فضاهایی، فانتزی و وهمی که در جاهایی نیز آغشته به ترس میشود، ترسی نه از جنس وحشتی ملموس، بلکه ترسی روانی و چندشناک که فضایی گوتیکوار میسازد.
هرچند رمانهایی که ما را با فضای گوتیک مواجه میکنند کم نیستند، همانند بوف کور هدایت که فضاها غیر واقعی و واکنشها هم غیرواقعیاند. اما آنچه «لبخند مریم» را خاص میکند، فضایی غیرواقعی اما ملموس با واکنشهایی واقعی است. ساختن فضای گوتیکوار باورپذیری از دور بستهی زمان مکان که ما را با واکنش عناصر و شخصیتهایی روبرو میکند که با تکرار دورانی این عناصر، آنچه ناملموس است، برای مخاطب ملموس میشود. مثلا رفتارهای ناملموس شخصیت جی جو در فضای بسته و گوتیکوار اردوگاه جنگزدهها که با تکرار به بخش باورپذیری از داستان تبدیل میشود. چنانچه فضای فانتزی وهم و ترس در ذهن خواننده به فضایی تاریک بدل میشود که همذاتپنداری حسی خواننده را درپیدارد.
ادبیات گوتیک سبکی برخاسته از رمانتیسم است. در اواخر دههی۱۷۰۰ میلادی، از دل ادبیات رمانتیک، ژانری ادبی به نام «رمانتیسم تاریک» (Dark Romanticism) بیرون آمد.
داستان با نام سنگ پشتی آغاز میشود که ثقل رمان را از مرده به زنده و از جزء به کل جابجا می کند: «پس دیدی بالاخره جی نی مرد». شروع رمان، ما را با احساساتی دوگانه نسبت به جنس روایت مواجه میکند که هم فانتزی است و هم تاریک.
این سبک از روایت، رئالیسم (واقع گرایی) و فانتزی را درهم میآمیزد و فضایی منحصر به فرد خلق میکند. شخصیتها در داستان به گونهای طراحی شدهاند که انگار در شرایط واقعی زندگی میکنند، در حالیکه وضعیت زندگی آنها بههیچ عنوان عادی نیست. در «لبخند مریم» با پیشرفت روایت در لایههای تاریک و گشت و گذار ذهنی راویهایی که جریان سیال ذهن را دنبال می کنند، روایت فضای فانتزی را رد میکند و به سمت تاریکی پیش میرود. گویی فضاهای فانتزی متن، تنها وسیلهای است برای اغراق در تاریکی. در«لبخند مریم» راوی در فصلهای رمان جابجا میشود، از مرد به زن و از زن به مرد. تناسب عدالت در روایت شخصیتها، خود به نوعی تاروپود رمان را به شکلی درونی با خواست نویسنده که عدم قضاوت بر اخلاقیات است همراه میکند.
هر چند شخصیتهای این رمان در فضایی جنونآمیز اسیر شدهاند، ساختمانی شبیه خوابگاه با توالت و حمام مشترک که حریم خصوصی افراد را زیر سوال میبرد و همسایههایی که ما را به یاد رجالههای هدایت میاندازند اما واکنشی اغراق شده و سورئال نظیر بوف کور هدایت را در شخصیت های اصلی رمان، شاهد نیستیم. واکنش شخصیتها، ممکن است چندان منطقی و اخلاقی نباشد اما باور پذیر است. به گونهای که اگر ما هم جای آنها بودیم، دقیقاً همان واکنش را نشان میدادیم. مهمترین دغدغهی ادبیات گوتیک این است که افراد واقعی در شرایط غیرواقعی چه واکنشی خواهند داشت. در داستانهای گوتیک، زمان معمولاً شب یا غروب است چرا که ادبیات گوتیک به هر آن چیزی که به تاریکی مربوط میشود، خوشامد میگوید.
همان طور که می بینم زمان واقعی رمان، شبی تاریک است که زن، پشت به شوهرش خوابیده است، در حالی که از خیانت به او بازگشته است و سردی این دو پیکر در کنار هم، بعدی وسیع از خلأیی را ایجاد میکنند که درونمایهی «لبخند مریم» را میسازد.
در «لبخند مریم»، نویسنده قصد دارد رنج داستان را، به یکباره گردن دخترک زبان بستهی فلجی بیاندازد که قربانی جنگ است و نویسنده اصرار دارد که بگوید تمام این ناخشنودی تحفهی جنگ و فرار است. چنانچه در جایی از متن، نویسنده از راوی جدا میشود و روایت جنگ را به شکلی سربسته و تعریفوار به مخاطب میگوید که انگار باید بگوید و این جدایی نویسنده از راوی، قوت راوی در یکی شدن با متن را از بین می برد.
اما لبخند مریم کجای ماجراست؟ آیا بخشی از روایت تراژیکی است که قرار است با مضمون فکاهی به مخاطب ریشخند بزند یا نویسنده سعی کرده است در فضای گوتیگ هدایتی، کورسویی از امیدی پوچ به خواننده نشان بدهد تا از بازخوانی رنج به شکل مطلق منصرف نشود.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید