نگاهی به مجموعه شعر «من یک روز داغ تابستان دنیا آمدم»* اثر مانا آقایی
شعر او در زبان فارسی نفس میکشد
مانا آقایی از معدود شاعران مهاجریست که شعرهایش با هویت ایرانیاش پیوندی گسستناپذیر و پایدار برقرار کرده است. از این جهت که، زبان شعرهای او زبان شُسته رُفتهایست که نشانهای از بی هویتیِ زبانی که اغلبِ مهاجران به آن دچارند، در آن به چشم نمیخورد. زبانِ شعرهای مانا آقایی، زبانی به معنای واقعیِ کلمه، فارسی، یا به بیان دقیقتر، ایرانیست؛ ویژگیای که آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان مهاجرمان از فقدانِ آن رنج میبرد. بسیاری از ما ایرانیها، حتی آن بخشِ ساکنِ ایران، بلد نیستیم فارسی (ایرانی) بنویسیم؛ نه فقط در شعر و داستان، که در مقالههایمان نیز همیشه جملات، سطرها و پاراگرافهایی وجود دارد که در زبان فارسی کاملا بی معناست و بیهوده میاندیشیم که مغلقگویی و پیچاندنِ مبحث، آنقدر که خواننده یک کلمه از حرفهایمان را هم نفهمد، نشانهی دانشِ غیر قابل دسترسِ ماست…
طبیعیست که این بحث، ربطی به تلاشهایی که شاعران و نویسندگان تجربهگرای ما در حوزهی زبان به آن دست میزنند ندارد، چرا که اتفاقا اغلب آنها با اِشرافِ کامل به دانش زبانشناسی و تاریخی که بر ادبیات ایران گذشته است، این تجربهها را آغاز میکنند که معمولا تجربههای بسیار موفقی نیز از کار درمیآید. از میان آن گروه که سالهاست در تبعید و دور از زبان مادری به سر میبرند اما پیوند خود را با این زبان حفظ کرده و در عین حال، ابتکارها و پیشنهادهایی را در حوزهی زبان در آثارشان ارائه دادهاند، میتوان به دکتر رضا براهنی، یدالله رؤیایی، نانام و معدودی دیگر اشاره کرد.
شعر مانا آقایی را نمیتوان در زمرهی این نوع آثار دستهبندی کرد چون زبانِ سرراستی دارد و میتوان گفت که او در اشعارش بیشتر ایماژگرا و روایتساز است تا آنکه یک “شاعرِ زبان” (Language Poet) باشد. اما در عین حال، همان طور که پیشتر به آن اشاره شد، توجه ویژهی او به زبان، در سطحی اتفاق میافتد که زبانِ هویتمند مرز و فاصلهی خود را با زبان بی هویت یا زبانی که هویتِ آن به طور چشمگیری کمرنگ شده است، مشخص میکند. تاکید میکنم؛ آنچه در زبان شعری مانا آقایی بسیار حائز اهمیت است، حفظ هویت ایرانیِ زبان است؛ هر چند که هستیشناسی شاعرش، هستیشناسیِ یک مهاجر باشد. جهان او گسترده شده است و نگاهاش به این جهان، متفاوت از پیش، اما زبان، همچنان ایرانی باقی مانده است چون دارد شعر فارسی مینویسد، نه شعر سوئدی، نه شعر انگلیسی و نه شعر به هیچ زبان دیگری:
این روزها به هرچه از آسمان میآید
شک دارم
نکند آن گنجشکهای پرچانه
که روی شاخهها صف کشیدهاند
و مثل اعضای یک هیأت ژوری کوچک
در گوشِ هم پچپچ میکنند
دارند دربارهی من حرف میزنند؟
شاید آن کلاغ سیاه که لب دیوار نشسته
و با قارقار خود خانه را روی سرش گذاشته
قاضی بداخلاقیست
که شروع جلسهی مهمی را اعلام میکند
و این درختان که برگهایشان را
یکی پس از دیگری پیش پای من میریزند
شاکیانی هستند
که علیهام شهادت میدهند
راستش من از کار پاییز سردرنمیآورم
او هر بار از راه میرسد
حیاط ما را به دادگاهی شلوغ بدل میکند
و تا میآیم چشم به هم بزنم
محکومیّتم را یک زمستان دیگر
روی زمین تمدید کرده است.
شعر “آخر پاییز”، صفحات ۹ و ۱۰
این توضیح در اینجا ضروری به نظر میرسد که متنی که با کلمات فارسی نوشته میشود، لزوما هویت فارسی (ایرانی) ندارد. بسیاری از ایرانیانِ مهاجر جملاتی را با کلمات فارسی مینویسند که در زبان فارسی معنایی ندارد؛ جملاتی نظیر: «امیدوارم حال شما خوب است» که شاید بارها و بارها در مکاتباتمان به آن برخورده و با اغماض از آن گذشته باشیم. مشخص است که الگوی نوشتاریِ نویسندهی چنین جملهای، الگوی زبان فارسی نیست و مثلا میتواند زبان انگلیسی باشد. متاسفانه الگوبرداری از زبان کشور مقصد در نوشتن جملاتی که با کلمات فارسی ساخته شدهاند، در آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان ایرانیِ مهاجر به چشم میخورد. صدالبته این اتفاق در اثر سالها دوری از زبان مادری، در نوشتار آنها رخ میدهد و شاید هم امری کاملا طبیعی به نظر برسد. اما دقیقا همین نکته است که میتواند تسلط مانا آقایی بر پیچ و خمها و زیر و بمهای زبان فارسی را به نسبت بسیاری از همصنفهای مهاجرش به رخ بکشد. اینکه شعر او در زبان فارسی نفس میکشد؛ اینکه شعر او پا به پای شعر بهترین شاعران همنسلاش که ساکن ایراناند و از موهبتِ مکالمهی هر روزه به زبان مادری برخوردار، پیش رفته است، اصلا موضوع سادهای نیست.
اما همه چیز، به همین خلاصه نمیشود. مسئله فقط نوشتنِ شعری نیست که ساختار جملات آن در زبان فارسی، صحیح باشد. آنچه تسلط این شاعر را بر کارکردهای زبان مادریاش در شعر، بیشتر آشکار میکند، موسیقیِ بی نقصیست که از کنار هم قرار گرفتنِ کلمات در اشعارش خلق میشود. او در اشعار سپیدش به همنشینیِ اصواتی دست میزند که در نهایت، هارمونیکترین کلامِ ممکن را به وجود میآورند. تمام شعرهای مانا آقایی از این ویژگی برخوردارند و انتخاب نمایندهای از میان این گروه ارکسترِ خوش نوا، دشوار مینماید:
بیایید با هم به روزهاى اوّل باران برگردیم
بدویم، چشم ببندیم
همدیگر را از نو صدا کنیم
کمى زیر نیمکتها قایم شویم
اعداد را وارونه بشمریم
اگر شما زودتر ما را پیدا کردید
قول مىدهیم بگوییم کدام آواز فریبتان داده است
و این پرنده که دور مىشود کودکى کیست؟
پشت آن درختها چه مىکنید؟
نترسید، این سایهها ماییم
با شما از گذشته آمدهایم
تا مثل دوستان قدیمى
از لاى شا خ و برگها غافلگیرتان کنیم.
شعر “قایم باشک”، صفحهی ۳۲
مسلماً این تمام چیزی نبود که دربارهی شاعریِ مانا آقایی میشود گفت؛ شاعری روایتگر که کارکردِ زاویهی دید را در روایت، خوب میشناسد و زوایای دیدی که از خلال آنها روایتی خلق میکند، هم در ژانر “ادبیات داستانی” زاویهی دید هنرمندانهای به شمار میآید، هم در ژانر “سینما” و هم در ژانر اشعار روایتساز.
با این اوصاف، کاملا به حق به نظر میرسد، اینکه، چه زمانی که در ایران به سر میبردیم و چه بعد که در این سوی مرزها، همیشه و همیشه از مانا آقایی به عنوان چهرهای حائز اهمیت در شعر مهاجرت یاد میشده است و یاد میشود.
—————–
* چاپ انتشارات بوتیمار.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.