نگاهی به کار شاعری بانوان بلخ
در کنار کارهای ادبی و فرهنگی مردان، بهخصوص در عرصه شعر و ادبیات، کار بانوان را نیز طی سدههای مختلف و بهطور استوار، زیبا و تاثیرگذار، نمیتوان نادیده گرفت. من در این مقاله، برآنم تا روی کار شاعری بانوان در حوزه بلخ طی یک سده گذشته، تمرکز بیشتر کنم.
چنانکه آشکار است، شعرسرایی بانوان بلخ، با نام رابعه بلخی که اغلب او را مادر شعر پارسیدری در افغانستان میخوانند، گرهی محکم و ناگسستنی خورده است. هر زمانیکه سخن از شعر و بهخصوص شعر بانوان بلخ درمیان آید، بدون شک شعر رابعه سرآغاز کلام است. اگر رابعه را مادر شعر پارسیدری در افغانستان بنامیم، پس این مادرِ آفرینشگر باید فرزندان کارا از خود بهجا گذاشته باشد، تا سدهها بعدتر از او، نام و اندیشهاش را جاودان نگهدارند.
دورهای که در این مقاله مورد توجه است، دورهی پس از استرداد استقلال کشور میباشد. حال باید دید که دختران رابعه در این دوره تا چه حدی توانستهاند راه او را پیش گیرند و به چه موانعی برخورد کردهاند.
پس از آنکه افغانستان استقلال سیاسیاش را در هشتم اگست سال ۱۹۱۹ توسط شاه اماناللهخان بهدست آورد، جغرافیای سیاسی بلخ نسبت به دورههای پیشین محدودتر شده بود. چنانکه تا امروز نیز ولایت بلخ فقط شامل شهر مزارشریف و شهرستانهای بلخ، خُلم، کلدار، شورتیپه، دولتآباد، چمتال، زاری، شولگر، کشنده، مارمل، چارکنت، چاربولک، نهرشاهی، دهدادی، و شهر مرزی حیرتان است. اما با آنهم این ولایت بهگونه طبیعی، بهعنوان مرکز سمت شمال افغانستان مطرح است و در امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی این مناطق به نحوی دخیل میباشد.
بلخ بهعنوان مرکز سمت شمال افغانستان، از دیرزمان بدینسو فعالیتهای گستردهای فرهنگی چون تدویر انجمنها و گفتمانهای آزاد ادبی را شاهد بوده است. از آن جمله میتوان از نشستهای هفتهوار ادبی در زمان امیرشیرعلی خان و پس از آن، در زمان امیر حبیباللهخان و در دوره مورد مطالعه ما، در زمان نادرشاه (۱۹۲۹- ۱۹۳۳) و اوایل پادشاهی محمدظاهرشاه که بزمهای شعرخوانی در مدرسه خواجهخیران به گردانندگی مولانا خالمحمد خسته و اشتراک ادیبانی چون میرزا ثاقب، نظامالدین انصار، استاد عبدالصمد جاهد… برگزار میشد، اشاره کرد. اما بدبختانه در هیچ کدام از این دورهها، نامی از بانوان شاعر و نویسنده برده نشده است. شاید به این دلیل که در آن زمان، و بنا بر سنتهای خانوادگی و تابوهای اجتماعی، بانوان اجازه حضور در چنین مجالسی را نداشتند.
بالاخره در بین سالهای ۱۹۴۹-۱۹۵۲ شماری از شاعران و نویسندگان بلخ موفق به نشر مجلهای بهنام «بلخ» شدند که این خود، باعث شکل گرفتن نهادی بهنام «انجمن نویسندگان بلخ» در زمان ریاستجمهوری سردار محمدداوودخان در سال ۱۹۷۷، توسط مرحوم هلالالدین بدری، مرحوم محمداسحاق دلگیر، استاد عمر فرزاد، فیاض مهرآیین و صالحمحمد خلیق، رییس کنونی اطلاعات فرهنگ بلخ، شد. نشستهای این انجمن تاکنون نیز ادامه دارد. اما با این تفاوت که امروز یکتعداد قابل ملاحظه این انجمن را بانوان شاعر و نویسنده تشکیل میدهد.
در کنار این انجمن، انجمنهای دیگری چون، انجمن مولانا جلالالدین محمد بلخی، خانه مولانا، کانون فرهنگی حکیم ناصرخسرو بلخی، انجمن امیرعلی شیر نوایی، انجمن ادبی ظهیرالدین محمد بابر… از دهه هشتاد سده بیستم بدینسو در بلخ فعالیت دارند.
با وجود اینهمه، تا سالهای ۱۹۵۰ میلادی هیچ اثری از بانوان شاعر در بلخ نمییابیم. تا اینکه در سال ۱۹۵۰ میلادی، فانوسی در پسکوچههای تاریک و یخزده ادبیات بانوان بلخ زاده میشود و تحت نام «حمیرا روحی» پا به عرصه شعر و ادب میگذارد.
حمیرا روحی، بانویی است که در شهر مزارشریف پا به هستی میگذارد و از آوان جوانی دردهایش را از حنجره شعر فریاد میکشد و در عین حال، با مطبوعات نیز همکاری میکند. دفتر شعر او بهنام «صبح امید» در ایران به چاب میرسد و شاید او نخستین بانوی بلخی در سده بیستم است که کتابش را منتشر میکند.
از اوست:
بحر توفان کرد یاران، ساحلم آمد بیاد
موجهای گریه بیحاصلم آمد بیاد
باز شد تجدید بزم گرمجوشان چمن
یادکردنهای یار غافلم آمد بیاد
پس از بانو روحی، اندکاندک راه برای بانوان شاعر در ادبیات بلخ باز تر میشود و چهره دیگری بهنام «کریمه ویدا» وارد این جریان میگردد. بانو ویدا که در سال ۱۹۵۵ میلادی در شهر مزارشریف چشم به جهان گشود، از جمله شاعربانوانی است که غزل و شعر سپید را ترجیح میدهد؛ احساس زنانگی که در سرودههایش متبارز است، به شعر او ویژگی خاصی میبخشد.
به همینگونه بانوی دیگری بهنام «فوزیه رهگذر» شاعر، داستاننویس و روزنامهنگار بلخی که پس از سالهای ۱۹۸۰ در غربت بهسر میبرد، شعرش را تا حدی به حس زنانگی آراسته میسازد، که کلام او را به کلام «فروغ» نزدیک میخوانند.
و همچنان در سیر تاریخ ادبیات بلخ از سالهای ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۷ بهنامهایی چون «غتی پارینه»، «نفیسه خوشنصیب»، «خدیجه حیدری» و «ناجیه حنفی» برمیخوریم که هر کدام در قالبهای مشخص و با دیدهای معین، دردها و احساساتشان را بیان میکنند.
اما اگر پس از سالهای ۱۹۸۰ شاعربانوان بلخی را که در غربت بهسر میبرند، دنبال کنیم، باید با معرفی بانو «فرشته حسینی» متولد سال ۱۹۸۱ در مزارشریف، آغازگر شویم. بانو حسینی که در آوان کودکی به ایران مهاجر شد، از جمله شاعران نسل سوم ادبیات مهاجرت میباشد. شعرهای او با درونمایههای سیاسی و اجتماعی طراوت خاصی دارد و عاشقانههایش را حس زنانگی و زیبایی ویژه میبخشد.
پس از او، بانوان دیگری چون «فاطمه فیضی» متولد سال ۱۹۸۱ در مزارشریف، «رحیمه میرزایی» متولد سال ۱۹۸۱ در مزارشریف و «فاطمه حسینی» متولد ۱۹۸۵ در همین شهر، از جمله بانوانیاند که در ایران بهسر میبردند و شعرهایشان در قالبهای غزل، سپید و نیمایی با درونمایههای اجتماعی، سیاسی و عاطفی، نمونههای خوبی از شعر بانوان در مهاجرت است.
از بانو فاطمه فیضی:
نیست در یادم زمستان بود یا پاییز
رفت از اینجا نگاهش، سرد و حزنانگیز
خندهاش، قهرش، نگاهش، ناز و عشقش
آه هستم از این یاد و این احساسها لبریز
از بانو رحیمه میرزایی:
شقایق وقتی مرد
فقط چهاردهسال داشت
میگفت:
شمع روشن کن، ماه تنهاست
و نگاهش ستاره چشمهایم بود
مباد فوت شود
شقایق وقتی مرد
دفترم تکهتکه
ستارهام خاموش
و دلم
مرگ خودش را به اندازه ماه بزرگ کرد.
و اما خوشبختانه وضعیت شعر بانوان بلخ، امروزه به حدی نیست که بتوان آنرا ایستا و بیتحرک تلقی کرد، بلکه با سقوط رژیم طالبان و روی کار آمدن دولت جدید، طی دهسال گذشته پیشرفتهای چشمگیری در این راستا مشاهده میشود. از آن جمله میتوان از ایجاد کانونهای فرهنگی ویژه بانوان چون «خانه فرهنگی پرتو» ویژه بانوان، «کانون فرهنگی پر» ویژه بانوان، و انجمنهای عمومی چون انجمن نویسندگان بلخ، کانون پرواز و سایر حلقات ادبی نام برد. چهرههای درخشان و تاثیرگذار شعر بانوان بلخ در دهه اخیر، از میان این انجمنها سر بلند کردهاند.
و در این میان، نقش خانه فرهنگی پرتو را بهعنوان نخستین کانون فرهنگی ویژه بانوان و اولین خاستگاه شعر بانوان بلخ در یک دهه اخیر نباید نادیده گرفت. زیرا با ایجاد این خانه در سال ۱۳۸۷ و نشر ماهنامهای بهنام «پرتو» زمینه رویآوردن بانوان به شعر و ادبیات و تشویق بانوان شاعر و نویسنده بهطور گستردهتر فراهم شد. چنانکه نامهایی چون «صدای سلطانی»، «فرنگیس سوگند»، «هدیه ارمغان»، «دریاپناهی» و دهها بانوی خوشسخن دیگر، از میان همین خانه طلوع کرد و آسمان شعر بانوان بلخ را آذین بست.
نکته دیگری قابل دقت، این است که جوانان بلخ و بهویژه بانوان، متفاوت از شعرای گذشته که به دردهای اجتماعی، موضوعات سیاسی و تعلیمی و… میپرداختند، عمل میکنند. شعر امروز بانوان بلخ، فریادی از احساسات و عواطف فردی، دردهای بهخصوص زندگی خودشان و گاهگاهی هم چالشهایی را که وضعیت ناهنجار سیاسی و تابوهای اجتماعی فرآروی آنان قرار میدهد، را در بر دارد.
بانوانی چون صدا سلطانی، هدیه ارمغان و فرنگیس سوگند، در سالهای اخیر از جمله چهرههای مطرح ادبیات بانوان در بلخ و تا حدی در افغانستان، بهشمار میروند. این شاعربانوان شعرهایشان را با درونمایههای شخصی و بر مبنای عشق، تخیل و دردهای درونفردی خودشان بنا مینهند و شگرد دیگر کار آنان، استفاده از زبان بهگونهی تازه و امروزی آن است که با وارد کردن واژههای عامفهم در ترکیبهای زیبا، شعرشان را برای هر نوع شنونده و خوانندهای، قابل فهم میسازند و قدرت تعمیم کلام را بیشتر میکنند.
شاعربانوان بلخی بیشتر به غزل میپردازند و این قالب را برای ابراز دردهایشان، مناسبتر میبینند. از آنجا که غزل دارای وزن و قافیه و گاهی هم ردیف میباشد، بنا با درنظرداشت دقیق وزن و قافیه، تنظیم موسیقی کلام کار مشکل نخواهد بود. هرچند در رابطه به قافیه، شاعران امروزی گاهگاهی از رسم معمول قدیم عدول میکنند؛ مثلا «اعتراض» را با «ناز» قافیه میسازند.
و اما در رابطه به درونمایه و محتوای شعر، هرگاه از حس زنانگی و به تصویرکشیدن دردهای شخصی یک زن در قالب شعر سخن برود، بدون شک نام صدا سلطانی در آغاز کلام است.
صدا سلطانی، شاعربانوی توانایی است که در بهار سال ۱۳۶۵ خورشیدی در مزارشریف پا به هستی گذاشت و از سال ۱۳۸۶ به سرایش شعر پرداخت. مجموعه شعری «گوشوارههای عاشق» دستآورد این سرایشگر است.
صدا، شعر را در قالب غزل و هم در قالبهای رها از عروض تجربه میکند و احساس زنانگی فوقالعادهای در سرودهایش فوران دارد. او در هر بیتش میکوشد تا جلوهای از دردها و احساسات اکثرا پامالشدهی یک زن را، به نمایش بگذارد. در عین حال از خیالات خودش سخن میراند.
شعر صدا، از آوازهای ماندگار در تاریخ شعر بانوان بلخ خواهد بود.
به همینگونه در پسکوچههای ادبیات بانوان بلخ، به چهرههای دیگری چون «فرنگیس سوگند» برمیخوریم که بیهیچ هراسی احساسات و اندیشههای فردیاش را بهروی کاغذ میکشد و در عین حال تصویری از حالات اجتماعی را بهخوبی میپروراند.
میگوید:
شوهرم قریهدار کوچهی ماست
نان و گندم به خانه خروار است
ما شبانه شراب مینوشیم
خون مردم به کوزه بسیار است
…
این دو بیت که سرآغاز چارپارهی قشنگی است، وضعیت اجتماعی را بهگونهای زیبا و با ساختار نوین ارایه میدارد.
سوگند حالات شخصیاش را نیز زیبا به تصویر میکشد و در عین حال ویژگی دیگر کار او، سخنگفتن بیهراس در مواردی است که امروزه از جمله تابوهای اجتماعی و اخلاقی بهشمار میرود.
سوگند نگاه تازهای به زندگی دارد، تا جاییکه او حتا به «روسپیان» نیز با دید دیگری نگاه میکند:
ساعتی خندید با خود از دم ِ یک روسپی
بعد چیغی زد هراسان در غم یک روسپی
مرگ هم سرگرم بازی در حدود شهر بود
بیرقم خندید در چشم نم یک روسپی
باز آذر شد تمام ماجرا ناگفته ماند
زادروزم را به هم میزد غم یک روسپی
و چه زیباست هنگامیکه شعر، همانگونه که احساسات فردی مردان را بیهیچ هراسی حمل میکند، ساربانِ احساسات زنان نیز باشد.
نمونه دیگری نیز از شعر بانوان بلخی که حسهای فروخورده را چیغ میکشند.
امشام باز خوردوخمیرم به خاطرت
آنسان که آتشی نپذیرم به خاطرت
امشام را چقدر گنهکار و زشت و بد
نه هیچ هیچ هیچ و حقیرم به خاطرت
هدیه ارمغان، از جمله شاعربانوان دیگر بلخی است که احساسات شخصی خود را بهگونهای زیبا در قالب غزلیات با زبان و ترکیبهای شیرین و امروزی بیان میکند، مانند دو بیت بالا.
و به همینگونه «نرگس صابری» بانوی توانای دیگری است که با شعر سپید به سرایش دردهایش میپردازد.
از اوست:
قدم که میزنی
سرک در خودش گم میشود
و فردا
نگرانتر از همیشه میآید
شال و کلاه کرده و ساکت
یکی از شگردهای کار بانوان بلخ این است که احساسات و عواطف فردیشان را بهگونهای که میخواهند، در قالبهای زیبا و با ترکیبهایی که گاهگاهی قیامت کلمات برپا میکند، بیان میدارند. با این وضع میتوان برای آینده زیبا و درخشان شعر بانوان بلخ امیدوار بود.
در حال حاضر، چهرههای جوان زیادی در بطن شعر و ادب بلخ در حال رشداند که میتوان از شیبا بهمنش، نرگس دانشیار، نوریه ندا، دریاپناهی و دها بانوی جوان دیگر نام برد که هر کدام در قالبهای غزل، سپید و نیمایی با درونمایهها و زبان امروزی، در حال آفرینشاند. سرودههایشان یا در قالب مجموعه شعر مستقل مانند مجموعه شعر «نوریه ندا» و یا هم در نشریههای مختلف و تارنماها به نشر میرسد.
در کل موجودیت یکچنین فضای ادبی در این حوزه غنیمت بزرگی است و خوشبختانه موقعیت سیاسی و اجتماعی بلخ هم بهگونهای است که در اکثر موارد موانع زیادی فرا راه رشد فرهنگ و ادبیات بانوان قرار نمیدهد. با این وضع، نموی سریع نهالهای شعر و ادب در بلخ و به چاپ رسیدن کتابهای هر یک از این بانوان، در جو فرهنگی این ولایت امید نهایت بزرگی به آیندههای روشن و پربار ادبیات است.
اشعاری از بانو صدا سلطانی شاعر جوانی از بلخ باستان
شوربختانه تا کنون در باره این بانو همینقدر می دانم که به تاریخ سه ثور ۱۳۶۵ خورشیدی در شهر مزارشریف، استان بلخ دیده به جهان کشوده و از آوان جوانی به سرودن شعر پرداخته است. از صدا سلطانی به نام شاعر پر و سر و صدا یاد کرده اند.
مال مردم
باز هم موهای من صد خوشه گندم می شوند
دست های مادرم تا بین شان گم می شوند
کرده چوتی[۱] گیسوانم را و بعدا سرمه هم
ابروان تیز و تندم مثلی گژدم می شوند
چادرو پنجابی سرخم که می جنگدبه من
چشم های سرکشم انگار یک خم می شوند
می شوم نقل زبانها تا کمی قد می کشم
کم کمک همسایه ها در چرت خانم می شوند
مادرم می گوید و اسپند دودم می کند
حیف دخترها که آخر مال مردم می شوند
***
چای سبز چشمان
از وقتی میشناسمت
سبزمینوشی
اما من چای چشمهایت
را بیشتردوست دارم
حیف!
چشمهایم سبز
نیستند
تاخستگیهایت
را بدرکنند
***
های
مرد دریانورد!
کشتیات جای
خوبی لنگرانداخته است
اقیانوس تنم
ازآبی پیرهنت
لبریز
بگذار
بگذارگیسوانم
بادبان باشند
ونسیم دستهایت
درلابلایم جاری
آه
ناخدای من!
وقتی ازموجها پیاده
میشوی
دریا دلواپست
میشود
میترسم
پریان آبی
عاشقت شده باشند
***
به یاد داری؟
غریبه!
به یاد داری؟
گیلاسها گوشوارههای
من بودند
وقتی نسیم درههای
دستت
موهایم را به رقص وامیداشت
گنجشکهای
انگشتانت
در حلقههایم
دار میشدند
و مهتاب دیده
بود
چقدر در سپیدهدم
آغوشم محو میشدی
شبها که حیاط
چادرمشکی میپوشید
و حوض
از پستانهای ماه
نقره میدوشید
ماهیان سرخ
تنها شاهدان
عقد ما بودند
و حالا…
شاید تو همه
چیز را فراموش کردهای
غریبه!
سراغم را از بوسههات
بگیر
لبهایت مرا خوب
میشناسند
رنگ سرخ
هیچ می دانستی!
سرخی لبهایم را شکوفههای انار دزدیده اند؟
و از قطرههای دلم
یاقوتها را چیده اند؟
یاقوتهای به رنگ خون
سرخ سرخ سرخ سرخ
آه!
آه که چقدر از این رنگ متنفرم
شاید به خاطر هیچ…
و شاید بخاطر این که
رابعه آخرین شعرش را
با همین رنگ نوشته بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]چوتی – موی بافته
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید