همراه مادرِ زندانی، شرمساری خودم را ابراز میکنم
پس از منتشر شدنِ دلنوشتهی نرگس محمدی دربارهی فرزنداناش[i] در فضای مجازی، واکنشهای مختلفی از سوی کنشگران سیاسی و مدنی نسبت به این موضوع صورت گرفت. عدهای انتقادهای تندی را نسبت به این دلنوشته مطرح کردند و عدهای نیز در حمایت از نرگس محمدی و دلنوشتهاش برآمدند. حامد فرمند اما نظری متفاوت از بقیه دارد. او کنشگر-پژوهشگر حوزهی کودک است و بنیانگذار و مدیرعامل «کویپی، مؤسسهی غیر انتفاعی کودکان زندانیان»[ii] در آمریکا. مادر خود او نیز (هنگامیکه آقای فرمند شش سال داشت) به دلایل سیاسی دستگیر شده بود و به مدت پنج سال در زندان بود. به نظر میرسد که این تجربه و همذاتپنداریاش با کودکان زندانیان، در سن ۳۴ سالهگی انگیزهی آقای فرمند قرار گرفته باشد که به فکر تاسیس مؤسسهای برای حمایت از کودکانی که والدین زندانی داشتهاند بیفتد. او دو سال بعد، مقدمات تاسیس موسسه کودکان زندانیان را فراهم کرد.
حامد فرمند معتقد است که هیچیک از این دو نقد به دلنوشتهی خانم محمدی وارد نیست:
یک: جلب ترحم و خرید عاطفه با استفاده از شرایط کودکان
دو: نپذیرفتن مسئولیت در برابر شرایط کودک
اما یادآوری میکند که یکی از آسیبهای جدی فعالیتهای مدنی متمرکز بر تغییر شرایط زندانیان سیاسی دارای فرزند، پذیرش هر نوع اقدامی زیر پوشش فعالیت سیاسی است بدون در نظر گرفتن حقوق و روان کودک.
آقای فرمند حدود بیست سال تجربهی مدیریت در حوزههای مختلف را نیز در کارنامه دارد و سه سال به طور ثابت و حدود هشت سال به صورت آزاد تجربهی روزنامه نگاری داشته است.
بخش نخستِ گفتوگوی مجلهی شهروند بی سی با او را در ادامه میخوانید.
لطفا دربارهی اهداف و بازخوردهای طرح فیسبوکیِ «# من_شرمسارم» که پس از واکنشهای عدهای از کنشگران به دلنوشتهی خانم نرگس محمدی دربارهی فرزندانش، برای پرداختن به مسئلهی کودکانِ زندانیان به راه انداختید برایمان توضیح دهید.
کمپین من_شرمسارم در اصل بعد از انتشار نامه خود خانم محمدی شکل گرفت. در این نامه وی به عنوان مادر، و در حالی که احساس ناامنی را که کودکاناش تجربه کردهاند شرح میدهد از شرایطی که برایشان ایجاد شده، ابراز شرمندگی میکند. من، از آن جایی که به «مسئولیت اجتماعی در برابر کودکان» باور دارم، همراه مادر زندانی، شرمساری خودم را ابراز کردم. شاید هنوز زود باشد که از بازخوردهای این کمپین حرف بزنیم. ولی ایجاد این سوال که چرا ما باید شرمسار باشیم، مسئولیت ما در برابر فرزندان دیگران چیست و جایگاه مادر-فعال مدنی کجاست، به نظرم میتواند شروع خوبی برای رسیدن به تعاریف دقیقتری از فعالیتهای مدنی باشد در عین حال که بحث حقوق و توجه به روان کودک هم به مباحث مرتبط با فعالیتهای مدنی اضافه شود.
خود شما نیز فرزند یک مادر زندانی بودهاید و چند جا نوشته بودید که تا بیست و پنج سال، از ایشان خشمگین بودهاید. علت این خشمِ طویل مدت چه بود؟ آیا به نظرتان منصفانه است که موضوعاتی نظیر فعالیت مدنی والدین و زندانی شدنشان را فقط از زاویه دید کودک قضاوت کنیم و تاثیر اجتماعی فعالیت آنها را تحتالشعاع آن قرار دهیم؟
من تاکیدم بر روی رابطه موثر والدین با کودک است. دیدن از زاویه نگاه کودک، منجر به قضاوت والدین نمیشود که منصفانه یا غیرمنصفانه باشد. به نظر من آنچیزی که امکان قضاوت و حتی مداخله فعال حوزه کودک یا جامعهای را که در برابر کودکان احساس مسئولیت میکند، به آنها میدهد، دو چیز است: نقض حقوق کودک و رابطه ناسالم کودک و والدین.
در بررسی اختلال در رابطه فرد زندانی و فرزندانش، توجه به سن کودک، جنسیتش، نوع رابطه فرد با کودک، قبل، حین و بعد از دوره زندان و تفاوتهای زندانی شدن پدر با مادر، اهمیت دارد. به عنوان مثال تاثیر زندانی شدن مادرم بر من و خواهرم که تنها دو سال اختلاف سن داشتیم، متفاوت بود. همچنین یکی از آثار روانی زندانی شدن والدین، میتواند خشم کودک از پدر یا مادرش باشد. این خشم، به دلیل ناتوانی کودک در درک احساس خودش، ناتوانی در تحلیل احساس پدر یا مادر زندانی نسبت به خودش و در ادامه، درک نشدن احساسش توسط اطرافیان و همراهی نشدن برای یافتن راه حلی منطقی در برخورد با احساساتش رخ میدهد. من در سنی از مادرم جدا شدم که آغاز سن وارد شدن به محیط اجتماعی بود. از طرف دیگر، گفتوگو نداشتن بین اعضای خانوده، که یکی از ویژگیهای شایع در بسیاری از خانوادهها با تجربه زندان است، باعث میشود که هر یک از اعضا، روشی را برای مقابله با بحران اختیار کند. این روش، لزوما در مورد کودک، روش سالمی نخواهد بود. به عنوان مثال، ذهن من به دنبال راهی برای توجیه کردن این جدایی و مقابله با احساس تلخ نبودن مادرم میگشت. در آن شرایط، راهی که پیدا کرد، توجیه این احساس با خشمگین بودن از مادر بود. این خشم، در بررسی کودکانی که جدایی را تجربه میکنند، به عنوان یکی از اتفاقات رایج شناخته شده است. رابطه سالم با کودک و نگاه کردن از زاویه دید کودک در اینجا معنایش کمک به کودک در درک احساساش، به رسمیت شناختن احساس کودک و کمک به او برای بهبود و مقابله با آثار منفی زندانی شدن والدیناش است. ناآگاهی اطرافیان در چگونگی برخورد با کودک، گفتوگو نکردن با او، به خصوص با کودکانی که سن کمتری دارند و تحلیل کردن احساس کودک بر اساس برداشتهای خودشان، کودک را در مواجهه با بحران عاجز میکند. همین شرایط برای من هم اتفاق افتاد و به دلیل ناتوانیام در تحلیل حس خشمی که داشتم، آن را پنهان کرده بودم و فهمیدن و پذیرفتن آن، زمان برد. با نگاه از زاویه دید کودک، خشم او را توجیه نمیکنیم. بلکه به او کمک میکنیم تا شرایط پیراموناش را درک کند. به او حق میدهیم که خشمگین باشد اما با او همراه میشویم تا شرایط والدین زندانیاش را درک کند. در این جا، دلیل زندانی شدن، کمترین اهمیت را دارد. به همین دلیل است که میگویم قرار نیست رفتار یا اهداف فعال مدنی تحلیل شود که منصفانه یا غیر منصفانه بودناش پیش بیاید. ما تنها از زاویه دید کودک، احساساتش را درک میکنیم تا او بهتر با موضوع جدایی کنار بیاید. همین موضوع در جدایی بر اثر طلاق هم مطرح است. قرار نیست با نگاه کردن از زاویه دید کودک، پدر و مادر تصمیمشان بر جدایی را، با فرض درستی این تصمیم، تغییر دهند. اما در رفتارهایشان، کودک را هم با همه احساسها و ویژگیهایش، درنظر خواهند گرفت.
نظرتان دربارهی این دیدگاه فمینیستی که خانم سهیلا وحدتی در مقالهی اخیرشان، «مادران باید بچهداری کنند، یا مبارزهی مدنی؟»[iii] مطرح کردند چیست؟: «مادر شدن یک تصمیم فردی است، اما پرورش نسل آینده یک مسئولیت اجتماعی است!»
همانطور که در پاسخ به اولین سوال اشاره کردم، من هم جزو قایلین به این نظر هستم که همه ما در برابر کودکان، پرورش و حمایت از آنها، مسئولیم؛ اما به این بحث که توسط ایشان و چند نفر دیگر از فعالان حوزه زنان مطرح شده، نکتهای را اضافه میکنم. در مقاله ایشان و چند جای دیگر من با عبارت «دایه مهربانتر از مادر» برخورد کردم که به کسانی اشاره میکند که در مورد رابطه کودک و مادر و البته در موارد دیگر به رابطه کودک و والدیناش نقد وارد میکنند. گرچه میپذیرم که بخش عمدهای از این عبارت، اشاره به نقدهای مداخلهجویانه و نصیحتگرانه است، اما به دلیل مطرح شدن کلی و بدون قید و شرط این اعتراض، گفتن این نکته را ضروری میدانم که جامعه در قبال مسئولیتی که دارد، حقی هم دارد. جامعه، همانطور که پیشتر هم اشاره کردم در مواجهه با نقض حقوق کودک و مشاهده رابطه ناسالم والدین و کودک، حق مداخله و اظهار نظر دارد. در مورد حقوق کودک، تا حدودی حد و مرز مداخله با توجه به قوانین بینالمللی روشن است. اما به نظر من، موضوع رابطه سالم و ناسالم نیاز به تعریف دارد و جامعه باید حقوق خود را در این باره بداند. با اینحال در این مورد من از عبارت حق اظهار نظر استفاده کردم چون هنوز در حوزههای روانشناسی، ما مداخله را نمیتوانیم توجیه و توصیه کنیم.
نظرتان دربارهی دیدگاههایی که برخی کنشگران سیاسی، هنری و اجتماعی در نقدِ دلنوشتهی خانم نرگس محمدی روی فیسبوک و توئیتر منتشر کردند چیست؟ کدامیک را با در نظر گرفتنِ زاویهی دید کودک، منصفانهتر میدانید؟ چرا؟
شاید بتوان اظهار نظرهایی که در مورد دلنوشته خانم محمدی مطرح شده را به چند دسته طبقه بندی کرد:
– ایشان به عنوان مادر، حق دارد درد دل کند و در مورد شرایطاش بنویسد.
– ایشان به عنوان فعال مدنی، باید چنین مطالبی را بنویسد و اطلاع رسانی کند.
– نوشتن نامه توسط یک فعال مدنی، خودش یک فعالیت مدنی محسوب میشود.
این سه مورد را به عنوان کلیترین دفاعیات از نوشته خانم محمدی قابل طرح میدانم. در مقابل نقدهایی هم وجود دارد:
– ایشان با نوشتن درباره کودکاناش، قصد برانگیختن عاطفه دیگران را داشت.
– ایشان مسئولیت خودش در برابر فرزندانش را بر گردن حاکمیت میاندازد در صورتی که به عنوان یک فعال مدنی در ایران باید میدانسته با چه حکومتی در حال مبارزه و در چه جامعهای در حال فعالیت است.
– ایشان به عنوان یک فعال، اساسا نباید بچهدار میشد یا بعد از بچهدار شدن باید فعالیتاش را محدود میکرد.
قبل از این که به نامه خانم محمدی بپردازم، به طور کلی در مورد وارد شدن کودکان در گفتوگوی فعالان مدنی، به دو نکته اصلی نقد وارد میدانم:
یک: جلب ترحم و خرید عاطفه با استفاده از شرایط کودکان
دو: نپذیرفتن مسئولیت در برابر شرایط کودک
بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی، نه فقط والدین یا خانواده زندانیان، آگاهانه یا ناآگاهانه، با نوشتار یا تصاویری که منتشر میکنند، عاطفه و احساسات دیگران را درگیر میکنند تا آنها را نسبت به شرایط فرد زندانی که از قضا کودک یا کودکانی هم دارند، حساس کنند. در این شرایط، هیچ کدام از زاویه کودک به ماجرا نگاه نمیکنند و حتی از آثار روانی که با این کار به کودک وارد میکنند هم با خبر نیستند.
همچنین داشتن مسئولیت شرایط رخ داده برای کودک از جانب حاکمیت، مسئولیت خانواده و جامعه در برابر او را کاهش نمیدهد که متاسفانه در رفتار و گفتار بسیاری از فعالان و نه تنها خانوادههای زندانی، این موضوع لحاظ نمیشود.
با این حال، شخصا نامه خانم محمدی را مشمول هیچکدام از این دو نقد نمیدانم. با این حال یادآوری میکنم یکی از آسیبهای جدی فعالیتهای مدنی متمرکز بر تغییر شرایط زندانیان سیاسی دارای فرزند، پذیرش هر نوع اقدامی زیر پوشش فعالیت سیاسی است بدون در نظر گرفتن حقوق و روان کودک. به عنوان مثال، یکی از افرادی که نقد «خرید عاطفه» توسط خانم محمدی با انتشار آن نامه را مطرح کرده بود، مطلب خود را از فضای عمومی پاک کرد با این توجیه که این نامه، از جنبه دیگری هم قابل ارزیابی و البته قابل توجیه و پذیرفتنی است و آن هم فعالیت سیاسی است. به این ترتیب شخصا نه نقدهای موافق و نقدهای مخالف نامه ایشان را به زاویه دید کودک نزدیک نمیدانم و بلکه در موارد زیادی از جمله این مثال که عرض کردم، ناقض حقوق کودک هم محسوب میشود.
ادامه دارد.
ــــــــــــــــــــــــ
[i] «از فرزندانم مادرشان را ربودید» منتشر شده در وبسایت کانون مدافعان حقوق بشر در این آدرس:
http://www.humanrights-ir.org/?p=1381
[iii] منتشر شده در سایت بیدارزنی در این آدرس:
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.