پنج شعر برای جنبش زن زندگی آزادی
۱.
آرش! ای کمانگیر والاگوهر!
همواره ستوده ایم تورا
تویی که پیکان شگفتی آفرینت
در آمیخت با روان سترگت
و در دل تاریکی فرورفت.
جان باختی در راه قلمرو روشنی
و نشانه گذاشتی مرزی با سیاهی اهریمنی
با خون سپنتایت که جهید به رخسار هر دشمنی
آرش! ای تیرافکن چیره دست!
اینک دگربار نیازمندیم
به پیکان شگفتی آفرینت,
کمان ستبرت
و خون دلت
این بار نیز تا بازشناسیم مرز
میان تهمتنان پاک نژاد و
انیران پلشت بنیاد
میان زادبوم والاتباران آزاده و
بیابان پلشت زادگان دریده
میان خردورزان یگانه و
بردگان بت بیگانه
همواره ستوده ایم تورا
تویی که پیکان شگفتی آفرینت
در آمیخت با روان سترگت
و در دل تاریکی فرورفت.
جان باختی در راه قلمرو روشنی
و نشانه گذاشتی مرزی با سیاهی اهریمنی
با خون سپنتایت که جهید به رخسار هر دشمنی
آرش! ای تیرافکن چیره دست!
اینک دگربار نیازمندیم
به پیکان شگفتی آفرینت,
کمان ستبرت
و خون دلت
این بار نیز تا بازشناسیم مرز
میان تهمتنان پاک نژاد و
انیران پلشت بنیاد
میان زادبوم والاتباران آزاده و
بیابان پلشت زادگان دریده
میان خردورزان یگانه و
بردگان بت بیگانه
۲.
دشنام می دهم به تو
تویی که پایبندی به یاوه های سیاه
و استوار بر این آرمان
که دیگری را نیز افکنی به چاه
خوار می شمارم تو را
تویی که می کشی کسان
چون گوش فرا نمی دهند آسان
به ژاژخایی و هذیان ناکسان
توهین می کنم به تو
تویی که پستی و بی سر وپا
و توهین می کنی، بی شرم و بی حیا
به هوش و خرد تک تک ما
۳.
تویی که پایبندی به یاوه های سیاه
و استوار بر این آرمان
که دیگری را نیز افکنی به چاه
خوار می شمارم تو را
تویی که می کشی کسان
چون گوش فرا نمی دهند آسان
به ژاژخایی و هذیان ناکسان
توهین می کنم به تو
تویی که پستی و بی سر وپا
و توهین می کنی، بی شرم و بی حیا
به هوش و خرد تک تک ما
۳.
در انباشتگی اندوه
هنگامه شیون
پریشانی همگانی
می توان دل خوش کرد
به گذشته خاک شده
یا آینده پنهان
گیسوان افشان اما
فرا می خوانند ما را
گوش سپاریم
به تندبار باران
تا پیش از سررسیدن تندباد
۴.
هنگامه شیون
پریشانی همگانی
می توان دل خوش کرد
به گذشته خاک شده
یا آینده پنهان
گیسوان افشان اما
فرا می خوانند ما را
گوش سپاریم
به تندبار باران
تا پیش از سررسیدن تندباد
۴.
کاری از اشگ بر نمی آید
سر در گریبان به کاری نمی آید
پایین افتادن گوشه لب ها بیهوده است
اشگ آدمی همیشه سرازیر بوده
سرها در گریبان بوده
از عصر یخبندان تا کنون
خون همیشه موج زده
در رگ های تاریخ
چرک و خلط همیشه روان بوده
در جغرافیای بشر
کاری از اشگ بر نمی آید
۵.
سر در گریبان به کاری نمی آید
پایین افتادن گوشه لب ها بیهوده است
اشگ آدمی همیشه سرازیر بوده
سرها در گریبان بوده
از عصر یخبندان تا کنون
خون همیشه موج زده
در رگ های تاریخ
چرک و خلط همیشه روان بوده
در جغرافیای بشر
کاری از اشگ بر نمی آید
۵.
کجایند آنانی که آه می کشیدند ریاکارانه
سر تکان می دادند با بازگفتی موذیانه
در دوران درخشان خانه و کاشانه:
به کجای این شب تیره
بیاویزم قبای ژنده خود را
کجایند آنانی که میهن می فروختند
سزای تبهکاری اشان را بر نمی تافتند
و آسمان و ریسمان به هم می بافتند:
امشب پریشانم.
دلم هزار عقده ناگشوده دارد
کجایند آنانی که با نادانی و بی خبری ،
وراجی می کردند با دریدگی وخیره سری:
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای
کجایند آنانی که خرد نداشتند حتی به قدر ارزن
با کینه و نفرت داد می زدند در کوی و برزن:
تیغ برکشیده را نکن به خیره در نیام
حالیا که میرود سمند دولتت، بران،
حالیا که تیغ دشنه تو میبرد
بزن
کجایند آنانی که با پندار سیاه
گفتار تباه و کردار خطا
در سایه نعره میزدند همه جا:
بنگر کزین ره پر خون،
خورشیدی خجسته رسید
کجایید ای خودفروختگان
که ببینید پیامد خیانت تان؟!
کجایید ای خردباختگان
که ببینید سرانجام گستاخی تان؟!
سر تکان می دادند با بازگفتی موذیانه
در دوران درخشان خانه و کاشانه:
به کجای این شب تیره
بیاویزم قبای ژنده خود را
کجایند آنانی که میهن می فروختند
سزای تبهکاری اشان را بر نمی تافتند
و آسمان و ریسمان به هم می بافتند:
امشب پریشانم.
دلم هزار عقده ناگشوده دارد
کجایند آنانی که با نادانی و بی خبری ،
وراجی می کردند با دریدگی وخیره سری:
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها
به داس سخن گفتهای
کجایند آنانی که خرد نداشتند حتی به قدر ارزن
با کینه و نفرت داد می زدند در کوی و برزن:
تیغ برکشیده را نکن به خیره در نیام
حالیا که میرود سمند دولتت، بران،
حالیا که تیغ دشنه تو میبرد
بزن
کجایند آنانی که با پندار سیاه
گفتار تباه و کردار خطا
در سایه نعره میزدند همه جا:
بنگر کزین ره پر خون،
خورشیدی خجسته رسید
کجایید ای خودفروختگان
که ببینید پیامد خیانت تان؟!
کجایید ای خردباختگان
که ببینید سرانجام گستاخی تان؟!
فرهاد احمدخان
هامبورگ، ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲
هامبورگ، ۱۱ اکتبر ۲۰۲۲
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید