پیوند پرداخت مدرن سینمایی با ایدئولوژی واپسگرا
نگاهی به فیلم «جدایی نادر از سیمین» در فستیوال بینالمللی ونکوور
Vancouver International Film Festival 2011
فیلم مدرن و گویای اصغر فرهادی «جدایی نادر از سیمین» در برگردان انگلیسی خود عنوان «A Separation» را میگیرد. از همین تفاوت در عنوان فارسی و انگلیسی شروع کنیم. «جدایی نادر از سیمین» به ما چه میگوید؟
به ما میگوید که این فیلم در مورد جدایی یک مرد از یک زن است. نادر در این عنوان عامل جدایی از سیمین است. نادر تصمیم گیرنده و مهرهی اصلی در موضوع جدایی است. این قدرت دهی به مرد در رابطه با موضوع خانواده و جدایی با خلق و خوی بینندهی ایرانی – مذهبی و حاکمین قشری آنان کاملا هماهنگ است. این عنوان بیننده را با این پیش فرض دعوت به دیدن فیلمی میکند که هماهنگ با سنت و ایدئولوژی اسلامی، جدایی و طلاق را تنها در اختیار و کنترل بیچون و چرای مرد قرار میدهد. در مقایسه، عنوان «A Separation» یا «یک جدایی» بینندهی انگلیسی زبان و نسل ایرانیهای بزرگ شده در غرب را دعوت به دیدن فیلمی میکند که در رابطه با پدیدهی انسانی «جدایی» است: جدایی یک زن و یک مرد. «یک جدایی» اختیار و قدرت تصمیمگیری و اتوریته را به هیچ کدام نمیدهد. عنوان خنثی «یک جدایی» پیش فرضی به بیننده نمیدهد و تنها با این عنوان ما را دعوت به تماشای فیلمی میکند که به موضوع جدایی خواهد پرداخت.
روز پنجم اکتبر ۲۰۱۱ در سالن زیبای Vogue ونکوور به همراه صدها ایرانی دیگر محو تماشای فیلم اصغر فرهادی شدم. لحظهای چشم از پرده برنداشته و همراه با هنرنمایی بدون چون و چرای بازیگران و پرداخت زبردستانهی نویسنده و کارگردان فیلم، داستان و موضوع فیلم را دنبال کردم. در آخر اگر به لحاظ سینمایی و داستانپردازی بخواهم حرفی بزنم به جز تحسین برای اصغر فرهادی و گروهش حرف دیگری نخواهم داشت، ولی وظیفه بیننده تنها لذت بردن از یک اثر خوب سینمایی نیست.
هر اثر خوب سینمایی به ما این فرصت را میدهد تا با تحلیل و بررسی آن از زاویههای مختلف به پروژه دیالوگ در جهت دموکراسی در جامعهمان نزدیکتر بشویم. هدف از موشکافی و بحث در مورد یک فیلم، تحسین و یا محکوم کردن آفرینندگان آن نیست، بلکه هدف رشد و پویایی بیننده و ایجاد و اصرار به داشتن گفتگوهای سالم و آزاد پیرامون پدیدههای اجتماعی است.
برخلاف عنوان فارسی فیلم که صحبت از جدایی نادر از سیمین میکند، در ابتدای فیلم سیمین در کنار نادر و رو در رو با بیننده که در جایگاه قاضی مورد خطاب دوربین قرار گرفته است، از «ما» تقاضای جدایی از نادر را دارد. نادر خواستار جدایی نیست ولی در صورتی که سیمین به پافشاری خود برای مهاجرت به خارج از کشور ادامه دهد، نادر حاضر به جدایی است. در این درگیری لفظی، بیننده مخاطب است. نادر و سیمین هر دو به شکل مستقیم به دوربین (بیننده) نگاه میکنند و دفاعیه خود را مستقیم با قاضی/بیننده فیلم مطرح میکنند. سیمین خواهان زندگی و آینده بهتر برای دختر یازده سالهشان ترمه است. نادر اما نمیتواند پدر مریضش را تنها بگذارد تا به دنبال زندگی بهتر به خارج از کشور مهاجرت کند. سیمین میگوید که «ولی پدر تو آلزایمر دارد و حتی نمیفهمد که تو پسرشی» نادر در پاسخ زیبای خود میگوید: «ولی من که میدونم پسرش هستم.»
در رابطه با ترمه هم سیمین به ما میگوید که برای ترمه بهتر است تا به خارج از کشور برود. نادر، اما، ما را آگاه میکند که خود ترمه موافق این مسئله نیست و در این مورد نیز نادر با پاسخ مدرن خود قضاوت ما را در محکوم کردن سیمین تضمین میکند. نادر میگوید که ترمه گرچه بچه است ولی قادر به تصمیمگیری هست و چرا سیمین به خود اجازه میدهد که درایت ترمه را نادیده بگیرد و به جای او تصمیمگیری کند. قضاوت اولیه بیننده فیلم که به دلیل همدردی با نادر سیمین را محکوم میکند در طول فیلم فراز و نشیبهایی را متحمل میشود که شهادتی است بر زبردستی و پرداخت و پیچیده نویسنده و کارگردان فیلم. بیننده گاه به نادر هم شک میکند و در لحظاتی با سیمین همدردی هم میکند. اما قضاوت اولیه ما در مورد موضوع اصلی داستان خدشهدار نمیشود. در همان ابتدا فیلم به ما تصویری از یک زن داده است که با سردی و خودخواهی، شوهر و بچه خود را ول کرده و حاضر به پذیرش و ادامه مسئولیت خود که شامل امورات خانهداری و نظافت و رسیدگی به پدر شوهر مظلوم و مریض است نشده. خودخواهی سیمین (خودخواهی یک زن مدرن) تراژدیهای بعدی فیلم را موجب میشود و او را از این تراژدی آفرینی گریزی نیست. ما از خود نمیپرسیم که اگر سیمین و نادر هر دو خارج از خانه کار میکنند و یک زن و شوهر مدرن و مرفه هستند، چرا و براساس کدام پرنسیپی باید همه امور خانه به دوش سیمین باشه؟ چرا باید با خروج او از حیطه امور خانهداری، ما با نادر همدردی کنیم که نمیداند چگونه ماشین ظرفشویی را به کار اندازد؟ چرا بیننده فیلم با نادر و گرفتاریهای روزمره و پایان ناپذیرش اخت میشود در حالی که هرگز با دنیای درونی سیمین (یک زن مدرن) آشنا نمیشود؟ جواب این پرسش را تنها میتوان در باورهای نهفته در فرهنگ و مذهب حاکم در ایران امروز پیدا کرد. در فرهنگ سنتی ـ مذهبی ایران، جدایی و طلاق هنوز یک تراژدی محسوب میشود. قوانین اسلامی ایران حق طلاق را تنها به مرد داده و زن را اگر مرد موافق به طلاق او نباشد وادار به تمکین شوهر خود میکند. بیننده فیلم «جدایی نادر از سیمین» نیز با دیدن زجر ترمه و پدر نادر در ذهن خود سیمین را محکوم کرده و خواهان تمکین او به شوهر و خانه و کاشانه است.
فیلم «جدایی نادر از سیمین» در فرم سینمایی خود ساختار مدرن و غیرسنتی دارد. کاراکترهای اصلی فیلم نیز یک زوج مدرن و به ظاهر غیرسنتی هستند. با همهی اینها ایدئولوژی محتوای فیلم، ایدئولوژی سنتی ـ مذهبی و واپس گراست. این ایدئولوژی واپسگرا نمیتواند بپذیرد که جدایی همیشه تراژدی نیست. انسانها گاهی به دلایل مختلف این قدر از هم دور میشوند که جدا شدنشان برای ترمههایی که درگیر تضادهای آنتاگونیستی پدر و مادر خود هستند، نغمهآور صلح و آرامش میتواند باشد. در این فیلم شاهد زجر روزانه ترمه هستیم. او مدام شاهد کنشها و درگیریهای پدر و مادر خود هست. از او مدام خواسته میشود که یک ولی را بر دیگری انتخاب کند. طبیعی است که بیننده/ قاضی فیلم دلش به حال این بچه بیگناه میسوزد و عامل زجر او را محکوم میکند. ولی آیا ادامه زندگی مشترک سیمین و نادر هنگامی که مدام در جروبحث و جدل باشند برای ترمه بهتر است؟ آیا سیمین به عنوان یک انسان این حق را ندارد که بخواهد به کشور دیگری مهاجرت کند؟ آیا طلاق و جدایی به خودی خود موجب تراژدی میشود و یا به خاطر باور ما که چنین است تراژدی به ناچار خلق میشود؟ آیا سیمینهای جامعه خودخواه و از خود گذشته هستند؟ آیا این منصفانه است که وظایف زناشویی را به سیمین تحمیل کنیم و از او بخواهیم که به خواستههای درونیش پشت کند؟
فیلم «جدایی نادر از سیمین» به ما میگوید که ترمهها را دریابید و آنها را در چنین موقعیتی قرار ندهید که مجبور به انتخاب میان پدر و مادر خود شوند. اصغر فرهادی خواسته یا ناخواسته باورهای سنتی ـ مذهبی را تأکید میکند و در آخر فیلم دادگاه خانواده ایران با یک قاضی منصف و دلسوز (که نمایانگر انصاف قانون و قانونگذار در جمهوری اسلامی است!) به بیننده معرفی میشود. این قاضی با دلسوزی به ترمه میگوید که پدر و مادرش تصمیمگیری این که او با کدامشان زندگی کند را به او واگذار کردهاند. این هم البته پدیدهی مدرنی است. ترمه تصمیمش را گرفته است ولی درد و رنج در چهرهاش بیداد میکند. سیمین و نادر از اتاق خارج میشوند و ما نمیدانیم که تصمیم ترمه چیست. با پایان فیلم بسیاری از پرسشهای ما بیپاسخ میمانند. این ویژگی پاسخ ندادن نیز یک ویژگی یک فیلم مدرن است که فرهادی با چیرگی به ما ارائه میدهد. اما پرسش اصلی نهفته در موضوع فیلم هرگز بیجواب نمیماند. از ابتدا تا انتهای فیلم بیننده به پرسش جدایی، پاسخ منفی را داده است. اما فیلم هرگز از بیننده نمیپرسد که آیا جدایی و طلاق همیشه تراژدی است؟ آیا گاه همزیستی یک زوج آفریننده تراژدیهای عمیقتری از جدایی دوستانه نیست؟
آیا نمیشود که یک خانواده مدرن در صلح و آرامش و با آشتی اما جدا از هم زندگی کنند؟ چرا که نه.
فیلم مدرن و گویای اصغر فرهادی «جدایی نادر از سیمین» در برگردان انگلیسی خود عنوان «A Separation» را میگیرد. از همین تفاوت در عنوان فارسی و انگلیسی شروع کنیم. «جدایی نادر از سیمین» به ما چه میگوید؟
به ما میگوید که این فیلم در مورد جدایی یک مرد از یک زن است. نادر در این عنوان عامل جدایی از سیمین است. نادر تصمیم گیرنده و مهرهی اصلی در موضوع جدایی است. این قدرت دهی به مرد در رابطه با موضوع خانواده و جدایی با خلق و خوی بینندهی ایرانی – مذهبی و حاکمین قشری آنان کاملا هماهنگ است. این عنوان بیننده را با این پیش فرض دعوت به دیدن فیلمی میکند که هماهنگ با سنت و ایدئولوژی اسلامی، جدایی و طلاق را تنها در اختیار و کنترل بیچون و چرای مرد قرار میدهد. در مقایسه، عنوان «A Separation» یا «یک جدایی» بینندهی انگلیسی زبان و نسل ایرانیهای بزرگ شده در غرب را دعوت به دیدن فیلمی میکند که در رابطه با پدیدهی انسانی «جدایی» است: جدایی یک زن و یک مرد. «یک جدایی» اختیار و قدرت تصمیمگیری و اتوریته را به هیچ کدام نمیدهد. عنوان خنثی «یک جدایی» پیش فرضی به بیننده نمیدهد و تنها با این عنوان ما را دعوت به تماشای فیلمی میکند که به موضوع جدایی خواهد پرداخت.
* * *
روز پنجم اکتبر ۲۰۱۱ در سالن زیبای Vogue ونکوور به همراه صدها ایرانی دیگر محو تماشای فیلم اصغر فرهادی شدم. لحظهای چشم از پرده برنداشته و همراه با هنرنمایی بدون چون و چرای بازیگران و پرداخت زبردستانهی نویسنده و کارگردان فیلم، داستان و موضوع فیلم را دنبال کردم. در آخر اگر به لحاظ سینمایی و داستانپردازی بخواهم حرفی بزنم به جز تحسین برای اصغر فرهادی و گروهش حرف دیگری نخواهم داشت، ولی وظیفه بیننده تنها لذت بردن از یک اثر خوب سینمایی نیست.
هر اثر خوب سینمایی به ما این فرصت را میدهد تا با تحلیل و بررسی آن از زاویههای مختلف به پروژه دیالوگ در جهت دموکراسی در جامعهمان نزدیکتر بشویم. هدف از موشکافی و بحث در مورد یک فیلم، تحسین و یا محکوم کردن آفرینندگان آن نیست، بلکه هدف رشد و پویایی بیننده و ایجاد و اصرار به داشتن گفتگوهای سالم و آزاد پیرامون پدیدههای اجتماعی است.
* * *
برخلاف عنوان فارسی فیلم که صحبت از جدایی نادر از سیمین میکند، در ابتدای فیلم سیمین در کنار نادر و رو در رو با بیننده که در جایگاه قاضی مورد خطاب دوربین قرار گرفته است، از «ما» تقاضای جدایی از نادر را دارد. نادر خواستار جدایی نیست ولی در صورتی که سیمین به پافشاری خود برای مهاجرت به خارج از کشور ادامه دهد، نادر حاضر به جدایی است. در این درگیری لفظی، بیننده مخاطب است. نادر و سیمین هر دو به شکل مستقیم به دوربین (بیننده) نگاه میکنند و دفاعیه خود را مستقیم با قاضی/بیننده فیلم مطرح میکنند. سیمین خواهان زندگی و آینده بهتر برای دختر یازده سالهشان ترمه است. نادر اما نمیتواند پدر مریضش را تنها بگذارد تا به دنبال زندگی بهتر به خارج از کشور مهاجرت کند. سیمین میگوید که «ولی پدر تو آلزایمر دارد و حتی نمیفهمد که تو پسرشی» نادر در پاسخ زیبای خود میگوید: «ولی من که میدونم پسرش هستم.»
در رابطه با ترمه هم سیمین به ما میگوید که برای ترمه بهتر است تا به خارج از کشور برود. نادر، اما، ما را آگاه میکند که خود ترمه موافق این مسئله نیست و در این مورد نیز نادر با پاسخ مدرن خود قضاوت ما را در محکوم کردن سیمین تضمین میکند. نادر میگوید که ترمه گرچه بچه است ولی قادر به تصمیمگیری هست و چرا سیمین به خود اجازه میدهد که درایت ترمه را نادیده بگیرد و به جای او تصمیمگیری کند. قضاوت اولیه بیننده فیلم که به دلیل همدردی با نادر سیمین را محکوم میکند در طول فیلم فراز و نشیبهایی را متحمل میشود که شهادتی است بر زبردستی و پرداخت و پیچیده نویسنده و کارگردان فیلم. بیننده گاه به نادر هم شک میکند و در لحظاتی با سیمین همدردی هم میکند. اما قضاوت اولیه ما در مورد موضوع اصلی داستان خدشهدار نمیشود. در همان ابتدا فیلم به ما تصویری از یک زن داده است که با سردی و خودخواهی، شوهر و بچه خود را ول کرده و حاضر به پذیرش و ادامه مسئولیت خود که شامل امورات خانهداری و نظافت و رسیدگی به پدر شوهر مظلوم و مریض است نشده. خودخواهی سیمین (خودخواهی یک زن مدرن) تراژدیهای بعدی فیلم را موجب میشود و او را از این تراژدی آفرینی گریزی نیست. ما از خود نمیپرسیم که اگر سیمین و نادر هر دو خارج از خانه کار میکنند و یک زن و شوهر مدرن و مرفه هستند، چرا و براساس کدام پرنسیپی باید همه امور خانه به دوش سیمین باشه؟ چرا باید با خروج او از حیطه امور خانهداری، ما با نادر همدردی کنیم که نمیداند چگونه ماشین ظرفشویی را به کار اندازد؟ چرا بیننده فیلم با نادر و گرفتاریهای روزمره و پایان ناپذیرش اخت میشود در حالی که هرگز با دنیای درونی سیمین (یک زن مدرن) آشنا نمیشود؟ جواب این پرسش را تنها میتوان در باورهای نهفته در فرهنگ و مذهب حاکم در ایران امروز پیدا کرد. در فرهنگ سنتی ـ مذهبی ایران، جدایی و طلاق هنوز یک تراژدی محسوب میشود. قوانین اسلامی ایران حق طلاق را تنها به مرد داده و زن را اگر مرد موافق به طلاق او نباشد وادار به تمکین شوهر خود میکند. بیننده فیلم «جدایی نادر از سیمین» نیز با دیدن زجر ترمه و پدر نادر در ذهن خود سیمین را محکوم کرده و خواهان تمکین او به شوهر و خانه و کاشانه است.
فیلم «جدایی نادر از سیمین» در فرم سینمایی خود ساختار مدرن و غیرسنتی دارد. کاراکترهای اصلی فیلم نیز یک زوج مدرن و به ظاهر غیرسنتی هستند. با همهی اینها ایدئولوژی محتوای فیلم، ایدئولوژی سنتی ـ مذهبی و واپس گراست. این ایدئولوژی واپسگرا نمیتواند بپذیرد که جدایی همیشه تراژدی نیست. انسانها گاهی به دلایل مختلف این قدر از هم دور میشوند که جدا شدنشان برای ترمههایی که درگیر تضادهای آنتاگونیستی پدر و مادر خود هستند، نغمهآور صلح و آرامش میتواند باشد. در این فیلم شاهد زجر روزانه ترمه هستیم. او مدام شاهد کنشها و درگیریهای پدر و مادر خود هست. از او مدام خواسته میشود که یک ولی را بر دیگری انتخاب کند. طبیعی است که بیننده/ قاضی فیلم دلش به حال این بچه بیگناه میسوزد و عامل زجر او را محکوم میکند. ولی آیا ادامه زندگی مشترک سیمین و نادر هنگامی که مدام در جروبحث و جدل باشند برای ترمه بهتر است؟ آیا سیمین به عنوان یک انسان این حق را ندارد که بخواهد به کشور دیگری مهاجرت کند؟ آیا طلاق و جدایی به خودی خود موجب تراژدی میشود و یا به خاطر باور ما که چنین است تراژدی به ناچار خلق میشود؟ آیا سیمینهای جامعه خودخواه و از خود گذشته هستند؟ آیا این منصفانه است که وظایف زناشویی را به سیمین تحمیل کنیم و از او بخواهیم که به خواستههای درونیش پشت کند؟
فیلم «جدایی نادر از سیمین» به ما میگوید که ترمهها را دریابید و آنها را در چنین موقعیتی قرار ندهید که مجبور به انتخاب میان پدر و مادر خود شوند. اصغر فرهادی خواسته یا ناخواسته باورهای سنتی ـ مذهبی را تأکید میکند و در آخر فیلم دادگاه خانواده ایران با یک قاضی منصف و دلسوز (که نمایانگر انصاف قانون و قانونگذار در جمهوری اسلامی است!) به بیننده معرفی میشود. این قاضی با دلسوزی به ترمه میگوید که پدر و مادرش تصمیمگیری این که او با کدامشان زندگی کند را به او واگذار کردهاند. این هم البته پدیدهی مدرنی است. ترمه تصمیمش را گرفته است ولی درد و رنج در چهرهاش بیداد میکند. سیمین و نادر از اتاق خارج میشوند و ما نمیدانیم که تصمیم ترمه چیست. با پایان فیلم بسیاری از پرسشهای ما بیپاسخ میمانند. این ویژگی پاسخ ندادن نیز یک ویژگی یک فیلم مدرن است که فرهادی با چیرگی به ما ارائه میدهد. اما پرسش اصلی نهفته در موضوع فیلم هرگز بیجواب نمیماند. از ابتدا تا انتهای فیلم بیننده به پرسش جدایی، پاسخ منفی را داده است. اما فیلم هرگز از بیننده نمیپرسد که آیا جدایی و طلاق همیشه تراژدی است؟ آیا گاه همزیستی یک زوج آفریننده تراژدیهای عمیقتری از جدایی دوستانه نیست؟
آیا نمیشود که یک خانواده مدرن در صلح و آرامش و با آشتی اما جدا از هم زندگی کنند؟ چرا که نه.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید