چند شعر از رزا جمالی، برگرفته از کتاب «بزرگراه مسدود است»
رزا جمالی، از شاعران پیشروی دههی هفتاد، متولد آبان ۱۳۵۶ در تبریز است و دانش آموختهٔ ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر. جمالی فعالیت ادبی خود را از ابتدای دههی هفتاد شمسی آغاز کرد. شاعری که در میانهی دههی ۱۳۷۰ از اعضای جوان کارگاه شعر رضا براهنی بود و انتشار نخستین کتابش، «این مرده سیب نیست یا خیار است یا گلابی»، در سال ۱۳۷۷، به سبب عنوان و اشعار نامتعارفش، جنجال فراوانی برانگیخت. بعد از آن، تا سال ۱۳۸۰، او دو مجموعهی دیگر از اشعارش را نیز به همراه تعدادی یادداشت و مقاله و مصاحبه در روزنامهها و مجلاتِ آن دوران، به چاپ رساند. کتاب “بزرگراه مسدود است” گزیدهای از شعرهای پنج دفتر شعر اوست که اخیرا توسط انتشارات بوتیمار به بازار کتاب راه یافته است.
دو قسمت از پیراهن زنى که پاراگراف نداشت
۱
نیمى ماه وُ یک وُ نیمى خستگىِ لوزىها
۵۸
در ۱۱ غربى فریاد زد
سمت راست غلت زد
در شمال گریست
روسرىاش که سپید بود به تو گفت مراقب شرجى بشقابها باشى
پیراهن من بوى تو را ادامه داد تا پرتقال
این تنها پرتقال ىست که پنجاه سالگىام را تبریک گفت.
۲
در صلیب (۱۱ غربى) سمت راست- شمال مىگریست
[دود سیگار تو- حریق آخرین گیسو]
چند نقطهى نورانى؟!
به پیراهنهاى ابریشمى بگویید بمیرند
اسبهایم شیارهاى آخرِ جلجتا
سیب وُ پلکهاى تو جفت شدند
شبیه مورچه این آخرین ضربدر را
براى خدا
به جان پنجره
براى ۵ فروردین بنویسید:!
این تنها پرتقالىست که پنجاه سالگىام را تبریک گفت.
==============
ختم
هرچه شماره کنى بىفایده است؛ این صندلىِ کهنه بوىِ دریاهاىِ
قدیمى گرفته است از هر طرف؛ از بس،
شناور است از اعماق تا سطح….
متناوبم من
قطعههاى کوچکم
دربدرى هاىِ…
طفلکم!
این مجلسِ دومى ست که از آخر کم آمده ست
گرچه شمارشِ تو ضعیف است
اما آستینهاى منترست
و سرانگشتهام
خشکِ خشک.
رو به این ناخنهاى چکیده از خیسى…
رو به این ناخنهاى کشیده از دندان درد.
یخ کردهام
ترقههاى چاهارشنبه شکسته
هیزمهاى هوا خیسى خورده
و من تکرار مىشوم
تکرار مىشوم هى
به تناوب.
ادامه ى این شعر هم کوپهایست از قطارهاى بىسوتِ عالم
چطور خبرم مىکنى؟
اى قطب ناممکن از یک قسمت از زمین
شنهاى من داغترست
تعبیر توام
هرچند دست و پا شکسته
بر جدار آهکىام نقش شد
تخم مرغى گنگ!
بشمار
ادامه دارد.
==============
به تنگى آویخته مىمانم
به تنگى آویخته مىمانم
آب از سرم جارى نمىشود
طبیعى ست کم کم کرخت شوم
گوش ماهىِ کله شق
این آسمانِ لاف مثل لنگرى سنگین افتاده روى پاهام
این آسمان گیج!
ماه را جرم گیرى کردهاند
سایهاى ست که دنبالم مىآید
و تو پابرهنه توى خوابم دویدهاى
خب
کیف مىکنى؟
یک رگم ازین زمین جدا نیست که لک بزنم!
به تنگى آویخته مىمانم
دلخوش آسمانى که روزى نهنگى بزرگ بلعیدش
و وقتى که دیگر خیلى دیر شده بود تو در خلیج برایم دست تکان دادى
به تنگى آویخته مىمانم
و ساده است:
من باختم.
==============
بر این منطقه البروج استوایىام
اسفند امسال از همیشه طولانىتر بود
اردیبهشت در هجوم شهاب سنگ هام گرگ و میش زده بود
بر صفحات استوایىام خاک نیمه تَرَش دارند تجزیه مىشوند
و فرسایشم عمودى ست
و جنگلهاى باران ىام فرسایشى…
بر عرض جغرافیایى نامعلومى که من مىچرخم
از سطح دریا شش فرسخ فاصله دارم
و ارتفاع من از سطح آب چیزى شبیه صفر است
با اینکه برمرتفعترین پله ایستادهام
ماه را رویت نمىکنم
و تقویم روزِ دیگرى را ورق نمىزند…
(واسطهى جلبکهاست که مىشناسیدم و هواى منجمدم که دما
را حفظ مىکند…
شبیه گزنهاى به چسبندگى زمین وابستهام
خرچنگها و اجرام آسمانى از کورهى واحدى سُریدهاند
و بر این محیط گرم طوفانىام ذرات تجزیه مىشوند
و بارانهاى سیل آساست
و بارانهاى سیل آساست….
بر اقیانوس منجمد شمالى، جزیرهاى ست گرمسیرى که منم
(على رغم آنچه گفتم نیازى به محاسبه نیست!)
محدودهاى ست که از پیش تعیین شده است
و اما فشارسنج کار نمىکند
در امتداد این خط گُمَم، انگار معتدلم
و جنگلهاى گرمسیرى که تو ساختهاى از من
پوست تنم را تیره کرده است.
با کرمهاى خاکى همزیستى عجیبى پیدا کردهام
و عصاره ى گیاهى که تپاندهاى در حلقم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید