چند شعر از فرناز جعفرزادگان
[vc_row][vc_column][vc_column_text]۱
همه چیز به آن دو بر میگردد
به آن اشاره
و دستهایی
که میریزند در هر سو
وقتی که تاریکی را
در گوش اذان می ریزند
و هست را در هوش
هیچ…
همهچیز به آن دو باز میگردد
۲
یا بسم رجیم
بخوان به نام نان
که سهم سنگین گندم
نان است
و بوی دستهای گرسنهای
که خانه را نشناخت
یا بسم رجیم
بخوان به نام تاریکی
ریگی میان کفشهایمان جا
مانده
خانهای سنگسار دستهای
من و توست
و خانهای…
نه تویی و نه او
تنها ماییم که میان دو
خانه سنگر ساختهایم
۳
میسوزم
میان حنجرههای درد
که نسل به نسل
می پیچد
صدای آتش در تکرار
اینجا
گلولههای گلگون
تنها
انالحق را شلیک میکنند
[/vc_column_text][/vc_column][/vc_row]